باور کنید این گزارش سیاه ‌نمایی نیست ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد

باور کنید این گزارش سیاه ‌نمایی نیست ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد

یادآوری همبستگی: گزارشی را که ذیلا ملاحظه می کنید توسط خبرگزاری حکومتی ایلنا(28بهمن88) تهیه و منتشر شده است.
گزارش را ابتدا با خواند و بعد قضاوت کرد. اما در پایان این سوال برای هرخواننده با وجدان و دردمندی مطرح خواهد شد که راستی کار به کجا رسیده که حضرات از زبان خودشان این چیزها را می نویسد! عمق فاجعه بی تردید هنوز ناشناخته است. باید یقین داشت که یک از هزار گفته ناشده. 

ایلنا: باور کنید این گزارش به قصد سیاه‌نمایی تهیه نشده است. گزارشی است از مشاهدات عینی در یکی از محله‌های حدودا مرکزی شهر تهران؛ شهری که بسیاری بر این باورند که محل اجتماع ثروتمندان ایران است، با این حال فقر به عریان‌ترین شکل در کوی و برزن آن نمودار است. شرحی است از اتفاقاتی که در همین میوه‌فروشی‌ها، قصابی‌ها و سوپرمارکت‌هایی که همه ما با آنها هر روز سروکار داریم، می‌افتد، اما شاید بسیاری بدون نگاه دقیق، به سادگی از کنار آن می‌گذرند.

قصد خرید مقداری میوه داشتم که اضطراب جوانی ناخودآگاه مرا جذب خود کرد. سعی کردم وانمود کنم که حواسم به او نیست. 200 تومان از جیب خود بیرون آورد و از فروشنده، سیب‌زمینی و پیاز طلب کرد. البته فروشنده هم با گشاده‌دستی، 2 سیب‌زمینی و 2 پیاز به او داد.
نگاه عجیب من، فروشنده را به حرف آورد: ”آقا مردم گرفتارن. به خدا ما که از دست مردم پول می‌گیریم، از هر کسی بهتر می‌فهمیم. اینکه شما دیدی، خوب خوبش بود. یه روز بیا اینجا، ببین ما چی می‌بینیم و چی می‌کشیم.
برگه‌های کاهو را اون گوشه می‌بینی.” به سمت در خروجی مغازه اشاره کرد. مقداری برگ کاهوی پلاسیده که همه مغازه‌داران، از کاهوها سوا می‌کنند، نشان داد. ”چند تا خانم هر روز بعدازظهر میان و همین برگه‌ها رو از ما می‌گیرن. فکر نکنی برای کار خاصی یا دادن به حیوونات باشه. خودشون از اونها استفاده می‌کنن. اون گوجه‌های پایین میز رو می‌بینی.” مقداری گوجه لهیده و لک و پیس‌دار را به من نشان می‌دهد. ”همون گوجه‌ها رو از من می‌گیرن.
اونهایی رو که قابل استفاده باشه، می‌خورن و مابقی رو رب می‌کنن. آقا وضع مردم خیلی خرابه. والله بابای ما که تو همین کار بود، همه این جور سبزی‌ها و میوه‌ها رو می‌ریخت تو جوب. ما نگه می‌داریم شاید یه بنده خدایی به دردش بخوره. فکر نکن اینهایی رو که می‌گم به نیت اینه که بدونی من آدم خیری هستم. نه والله. اگه خیر بودم و داشتم، جنس خوب بهشون می‌دادم. اینها رو که می‌برن، خودم از شرمندگی عین لبو قرمز می‌شم.”
به گوجه‌فرنگی‌های روی میز اشاره می‌کند و می‌گوید: ”می‌بینی. همین هفته پیش کیلویی 700 تومان بود. این هفته شده 950 تومان. خدا می‌دونه تا دم عید چقدر دیگه بیاد رو قیمتش. خوب خیلی از همین دور و اطرافمون نمی‌تونن این رو تامین کنن. 200 تومن هم براشون 200 تومنه. قدیما می‌اومدند سفارش می‌دادن از میدون براشون یک گونی سیب‌زمینی، یا پیاز بیاریم یا یه جعبه گوجه‌فرنگی. الان همه ترجیح می‌دن کم بگیرن تا کم خورده بشه. درد مردم رو ما می‌فهمیم.”
حرف‌های صاحب مغازه میوه‌فروشی که تمام می‌شود، کنجکاوی من تازه آغاز می‌شود. به فاصله چند متر از مغازه میوه‌فروشی، یک قصابی وجود دارد که گوشت قرمز و سفید می‌فروشد. صاحب مغازه قصابی، در کنار مغازه انباری نیز دارد که در آن چند قصاب راسته‌های گوسفندی و گاوی را که به آنجا آورده می‌شود، جدا و جداگانه به رستوران‌ها می‌فروشند. جالب است که وی نیز تمامی گفته‌های میوه‌فروش را تایید می‌کند.
”آقا وضع خیلی‌ها خراب شده. این استخوان‌ها رو می‌بینی”. به استخوان‌های مرغی اشاره می‌کند که در جعبه آبی رنگی ریخته شده است. ”این استخون‌ها از گوشت مرغ جدا می‌شن و گوشت برای جوجه کباب مصرف می‌شه. این استخون‌ها رو نگه می‌داریم، اگه خودت وایستی می‌بینی. میان همین استخون‌ها رو با گردن مرغ از ما می‌خرند تا باهاش سوپی، چیزی درست کنن که مزه مرغ بده.”
به سمت دیگر مغازه اشاره می‌کند. ”اونها رو می‌بینی. بهش میگن قلوه‌گاه. مثلا گوشته اما همش روغنه. مردم نمی‌تونن اکثرا گوشت کیلویی 14-15 هزار تومنی بخرن. میان از این قلوه‌گاه‌ها می‌خرن.” به استخوان‌هایی که راسته از آنها سوا شده نیز اشاره می‌کند و می‌گوید: ”این استخون‌ها رو سابقا یه سری آدم می‌خریدند. می‌گفتند می‌برن ازش روغن می‌کشن، بعدش هم پودر می‌کنن و می‌دن به گاو گوسفندا. به خدا آدم شرمش میشه بگه، الان همین‌ها رو مردم می‌خرن، با اون قلوه‌گاه‌ها قاطی می‌کنن مثلا گوشت خریدن.” *** مواردی که اشاره شد مشاهداتی است از یکی از محلات نسبتا مرکزی تهران، در کنار بازار بزرگ که روزگاری محل اسکان ثروتمندان تهران به حساب می‌آمد. البته این موضوع مختص به آنجا نیست. گفت‌وگو با صاحبان غرفه‌های میادین میوه و تره‌بار از غرب تهران گرفته تا جنوبی‌ترین نقاط آن، موارد مشابه فراوان دیگری را به تصویر می‌کشد. واضح است که وقتی در مرکز پایتخت ایران، چنین وضعی برای بخش نه چندان کوچکی از مردم حادث شود، تکلیف حاشیه‌نشینان شهرها و ساکنان شهرها و روستاهای محروم چیست؟
چهره کریه فقر، هر روز خود را واضح‌تر و عریان‌تر در پیش چشم مردم به نمایش می‌گذارد. اینها سیاه‌نمایی نیست. بیانی است واقعی از آنچه بخش نه چندان کوچکی از مردم را به سختی آزار می‌دهد.
مقصر این وضع هم فقط دولت نیست، هرچند شاید تقصیر آنها بیش از سایرین باشد. از شهرداری‌ها که هر روز برای زیور و آزین بستن فلان پل یا چهارراه، عوارض نوسازی و بازسازی و هزاران مورد دیگر را افزایش می‌دهند، تا فلان نماینده مجلس که به جای شکم خالی مردم حوزه خود، به فکر لابی برای تامین اعتبار جاده‌ای برای تضمین پیروزی در دوره بعدی انتخابات است، همه و همه در پیدایش وضع موجود مقصرند.
روزها به تندی می‌گذرد و نوید فرا رسیدن عید نوروز، با هزار خرج و گرفتاری جدید را می‌دهد. عیدی که قرار است هفت سینش با آجیل کیلویی 10-15 هزار تومانی، میوه هزار تا 2 هزار تومانی و شیرینی چند هزار تومانی پر شود. نوروزی که برای بسیاری جز سردی و تلخ‌کامی، ارمغانی ندارد، ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد.