حسین یعقوبی:‌ چپاول و فساد، ذاتی استبداد دینی حاکم بر ایران

ظهور پیشتازان انقلابی و مسلمان مجاهد در ایران در مبارزه بر علیه دیکتاتوری فاسد شاه، مقدم بر هر چیز برای پایان دادن به مناسبات ظالمانه طبقاتی و استبداد حاکم در آن دوران بود. آن پیشتازان قهرمان که عمدتا از آگاهترین روشنفکران زمان بودند، تنها "به تفسیر جهان" اکتفاء نکرده، که با قدم گذاشتن در میدان عمل انقلابی در صدد "تغییر آن" برآمدند. تغییری که برنامه، استراتژی و قانونمندی های آن نه مبتنی بر بحث های محفلی آکادمیک بلکه در جریان عمل و در مواجهه واقعی و عینی با تضادهای اجتماعی استخراج گردیده بودند. اما برجسته ترین مشخصه زندگی آن قهرمانان پیشتاز، عشق عمیق شان به توده های محروم و پا برهنه جامعه بود. آنها در حالیکه خود اکثرا از موقعیت تحصیلی و اجتماعی ممتازی برخوردار بودند، با طرد همه ارزش های کاذب بورژوازی رایج در دوران، با تحمل تمام شدائد مبارزه، به پیش تاختند و در بیدادگاههای رژیم ضد خلقی شاه "بر سر جانشان چانه نزدند" و همچون شمعی سوختند تا مشعلی برای رهایی توده های محروم جامعه باشند. قهرمانانی همچون گل سرخ انقلاب مهدی رضایی که خروش بر می آورد: "من در این‌جا به‌ اتهام عشق به ‌خلق و پیکار در راه خلق محاکمه می‌شوم... بگذار رگ و پوست ما در راه خلق فدا گردد". درخشش همین خصلت های والای انسانی انقلابیون مجاهد، از طرفی آنها را در قلب توده های محروم جای می داد و از طرفی برج و باروی کسانی را که در کنج عزلت و عافیت جویی بطور صوری از اسلام، عدالت و برابری دم می زدند، در هم می ریخت.

بدیهی بود که دستگاه روحانیت مرتجع و مفت خوری که نقش تاریخی آن همواره به عنوان "نهاد تزویر" در بارگاه زورگویان و شاهان و طبقات ستمگر حاکم، توجیه استثمار و بهره کشی از انسان بود، و در این زمینه بویژه از دوران صفوی تا عصر شیخ فضل الله نوری پرونده ننگینی داشت، در ظهور نسلی پاکباز و فداکار از انسانهای طراز مکتب، بساط دجالگری اش را به لحاظ تاریخی در معرض تهدید می دید و باید راه چاره ای می جست. از این رو بود که خمینی دجال، که فاقد هر گونه طرح و برنامه مشخص سیاسی - اقتصادی عملی برآمده از دل یک مبارزه انقلابی بود و "اقتصاد را مال خر می دانست" و ایادی آن تا دیروز فتوی می دادند که نماز رعیت ها (دهقانان) روی زمین ملاکین در صورت عدم رضایت آنها باطل خواهد بود، به یکباره با سوء استفاده از احساسات دینی مردم و در جایگاه نماینده خدا در روی زمین و رهبر مستضعفین جهان، لغت "مستضعفین" را همچون کالای وارداتی بنجل و بی روح در جامعه رواج داد تا بزعم خود از گستره نفوذ انقلابیون مسلمان مجاهد خلق در بین محرومین جامعه به دلیل دیدگاه ضد استثماری آنها جلوگیری کند.
ضرورت مقدمه فوق را از آن جهت لازم دانستم، تا روشن گردد که فاجعه خانمانسوز فقر و فاصله اسفبار طبقاتی که اکنون بیش از گذشت سه دهه از حاکمیت ملایان در ایران بیداد می کند، صرفا محصول سوء مدیریت نبوده، بلکه اساسا ذاتی یک رژیم استبداد دینی است که سنخیتی با دنیای امروز و قواعد و قانونمندی های اجتماعی واقتصادی آن نداشته و بدلیل فقدان هر گونه مشروعیت مردمی، از ابتدای شکل گیری اش چاره ای جز تکیه بر نیروهای سرکوبگر و جستن مشروعیت در آسمانها برای حفظ موجودیت خود نداشت. برای تضمین عملی این راهکار، خمینی ابتدا خود را در "ماه نشاند" و مخالفت با خود را مخالفت با خدا دانست. پاسداران و عوامل آدمکش او هم ماموریت یافتند تا منتقدین و مخالفین امامشان را در تمامی حوزه های سیاسی، اجتماعی، دانشگاهی و اداری جامعه قلع و قمع کنند. آنان در سرکوب و چپاول اموال مردمی که زبان به مخالفت می گشودند البته که اختیار تام داشتند. توجیه شرعی وایدئولوژیک برای این سرکوب و چپاول نیز در اصل ارتجاعی ولایت فقیه تئوریزه گردید که تا امروز بی شکاف مورد توافق تمامی باندهای رژیم نیز است. آخوند خاتمی سردمدار اصلاح طلبان قلابی در این مورد می گوید: "... ولایت فقیه به مفهوم یک اراده برتر با اختیارات فراوان و این یک قرار داد اجتماعی منتسب به وحی و مورد امضای خداست".
و اینگونه است که پاسدار شکنجه گر در مخالفان ولایت، دشمنان خدا را می ببیند و اختیار تام دارد در مورد آنها با طیب خاطر شکنجه "حتی الموت" را به دستور امام رذالت پیشه اش به مثابه یک فرضیه دینی بجا آورد؛ سپاه پاسداران اختیار تام دارد برای حفظ "نظام مورد امضای خدا" به بهای فقر و فلاکت مردم سرمایه ها و شریان های اقتصاد کشور را در انحصار کامل خود درآورد!
بنابراین نباید جای تعجب باشد که حاصل بیش از سه دهه از حاکمیت باند های رنگارنگ نظام ولایت فقیه که شعار دجالگرانه حمایت از مستضعفین آنها گوش فلک را کر می کرد، اکنون در یک کلام نظام دُزدسالاری (کلپتوکراسی) است که عملکرد آن را مردم و تهیدستان بر سر سفره های خالی خود با رگ و پوستشان احساس می کنند.
براستی جمله معروف پدرطالقانی امروز بیش از هر زمان مبین ماهیت فاشیزم دینی حاکم بر کشور ماست، آنجا که خروش برآورد: "بدترین نوع دیکتاتوری، دیکتاتوری زیر پرده دین است". و امروز می توان به تجربه چند دهه حاکمیت دیکتاتوری دینی در ایران به جمله پدر این را نیز افزود که عریان ترین نوع فساد و تبهکاری هم در دیکتاتوری دینی حاصل می گردد.
اکنون در شرایطی که فروش اعضای بدن در ایران تحت حاکمیت آخوندهای فاسد و دزد به امری عادی تبدیل گردیده و بنا بر گزارشاتی فروش قرنیه چشم برای تامین مخارج زندگی در بین تهیدستان هم کم کم رو به رواج است، گوشه ای از ثروت های نجومی سران رژیم در جریان اوجگیری تضاد های داخلی باندهای رژیم برملا گردیده، که نشان از اوج فساد در نظام "جمهوری اسلامی" دارد. پاسدار نقدی در سخنرانی خود در ۱۰ بهمن ۱۳۹۴ در قم از جمله فاش کرد: " شش نفر از اعضا کابینه دولت، ثروتی بیش از هزار میلیارد تومان دارند، این افراد با این حجم از ثروت وقتی برای خدمات‌رسانی به مردم ندارند".
اما نظام فاسد طبقاتی در ایران که از جمله میراث بلافصل قرائت ارتجاعی و زنگارگرفته خمینی و شرکاء از اسلام و مقولات اجتماعی است، تنها کشور را به تباهی نکشیده. در حالیکه اکثریت بزرگی از مردم ایران در فقر و تنگدستی روزگار می گذراند، به برکت نزدیکی با بیت ولی فقیه هرروز اما بر تعداد آقازاده های میلیاردر تازه به دوران رسیده ای که از زندگی شاهانه بر خوردار هستند افزوده می گردد. اکنون دیگر کار به جایی رسیده است که رسانه های همین رژیم هم از زندگی بیمارگونه و بورژوایی این افراد پرده برمیدارند. بنا بر گزارشاتی این حضرات برای عمل جراحی زیبایی گوش سگانشان هزینه های میلیونی پرداخت می کنند؛ در حالیکه در کلینیک های دولتی بخیه از انگشت بخیه شده یک کودک از یک خانواده تهیدست بدلیل عدم پرداخت فوری هزینه ناچیز آن کشیده می شود! در ضمن این انگل های اجتماعی اکثرا فرزندان همان پاسداران و سران خونخوار رژیم می باشند که در دهه خونین شصت مسئول شکنجه و اعدام هزاران جوان عاشق با اندیشه و مرام مهدی رضایی ها بودند.
در ورای همه این جنایات اما حقیقت تردیدناپذیردیگری نیز وجود دارد، و آن حقیقت پایان این شب تار بنابر همه سنت های اجتماعی و تاریخی است. آنچه تضمین این حقیقت را مهر می کند ایستادگی فرزندان مجاهد این مرز و بوم است که از همه چیز خود می گذرند تا آزادی و عدالت اجتماعی را برای خلق محبوبشان محقق سازند. نظام ولایت فقیه با تمام باندهای جنایتکارش محکوم به سرنگونی است، در تحقق این آرمان ذره ای نباید تردید کرد، "مگر اینکه در ایران خورشید طلوع نکند".۱

۱ – عاریت گرفته از شعر مرثیه بهداد، رزمنده شهید ارتش آزادیبخش ملی ایران، "در شهادت ابوجهاد"،
"...مگر اینکه در رام الله خورشید طلوع نکند"