سینا دشتی: جهنم حلب، سکوت فرشتگان تقلبی

"گر در خور عشق آمد ، خرم چو دمشق آید
ور دل ندهد دل را ، ویران چو حلب بینم
" غزلیات -مولوی "
استراتژی  خامنه ای، نابود کردن عنصر مخالفت کردن و نفس داشتن  توان اعتراض در مردم سوریه برای ابقای نافرجام بشار اسدف در قدرت است. کدام عقل سالمی میتواند یک لمحه این فرض را بخودش راه بدهد که أسد حاکم  واقعی سوریه هست؟ رژیمی که با استفاده از بیش از هشتاد هزار نظامی خارجی و وحشیانه ترین بمب بارانهای این قرن بر سر پا مانده، و در یک گامی قبر تاریخ است، را میشود با کدام  نظام دیکتاتوری کلاسیک مقایسه کرد؟

حمله به کاروانهای مواد غذائی، نابود کردن بیمارستانها ، حملات هوائی دومرحله ای که برای زدن حداکثر خسارات و تلفات به مردم غیر نظامی و إمداد گران طراحی و اجرا میشود، محاصره ی نظامی یک شهر، همه از جنایات جنگی تعریف شده در دوران معاصر هستند، Jan Eliasson از دیپلوماتهای مشهور سوئد که سمت معاون دبیرکلی را در ملل متحد دارد، این تاکتیک ها را قرون وسطائی توصیف کرد، گویا که  با دمخور شدن با رژیم قرون وسطائی ولایت فقیه، جنایت پیشگی، مثل بیماری هاری به دیگران هم سرایت کرده است. تلاشهای رژیم خمینی در هدایت و فرماندهی این تجاوزات جنگی به مردم بیدفاع سوریه برکسی پوشیده نیست، قتل عام کودگان، در ابعاد بی سابقه ، لکه ننگی بر صورت آخوندها و همه متحدان اسد هست و بنَا بر گفته ی وزیر خارجه ی فرانسه میتوان "ایران  و روسیه شریک جنایات جنگی" حکومت بشار، محسوب کرد.
اما تا آنجا که به مردم ما در ایران بر میگردد و منافع عالیه ی میهنی ما که در ارتباط مستقیم با بود و نبود رژیم، قرار دارد، کاملا مشخص است که شکست رژیم أسد و سقوط آن چه عوارض مهلکی برای رژیم ولایت فقیه در بر دارد. از این لحاظ رژیم با حمایت همه جانبه از بشار در تمامی  زمینه ها، خط جبهه ی بقاء ولایت فقیه را در حلب و دمشق چیده است. این که آیا میشود یک انقلاب را با بمب باران های وحشیانه، بمب های فسفری که استفاده از آن بر أساس قانون بین المللی جنگ، ممنوع اعلام شده، با کشتار بی حد و مرز مردم عادی را شکست داد یک مقوله است و آیا میتوان در فردای این کشتار برای أسد و خامنه ای مشروعیت مجدد سرپا کرد یک چیز دیگر، یعنی حتی اگر فرض را بر این بگذارید که در صحنه ای نظامی موفق بشوند که مردم را مقهور قدرت نظامی بکنند، این به معنای یک دستاورد سیاسی پایدار نیست، راه دور نمیرویم، قصد مقایسه ی یک انقلاب و یک نظام سیاسی را هم ندارم ، فقط برای توضیح بیشتر عرض میکنم، حمله ی آمریکا به عراق و سرنگونی نظامی رژیم سابق عراق، آیا یک پیروزی برای آمریکا محسوب میشود یا بزرگترین شکست استراتژیک بعد از جنگ جهانی دوم؟ تازه فرض را بر این گذاشته که  خامنه ی و سلیمانی بتوانند به طور کامل همه را از صحنه و سوریه حذف کنند که البته یک فرض غیر واقعی هست، اما برای تمرین ذهنی نوشتم، حالا در صحنه بیایید و تکلیف سنی ها، أکراد ، ترکمن ها ، و وضعیت أردن و لبنان و عراق و عربستان و ترکیه را هم به این تابلوی پیچیده ی سیاسی أضافه کنیم و به عنوان پارامتر های  مختلف به آن بنگریم، پایان دوران اوباما در کأخ سفید هم در راه است، آنوقت ابتر بودن پروژه ی حفظ اسد در قدرت بیشتر روشن میشود. البته اگر تنها راه حل فقط یک چکش در دست باشد، همه ی مشکلات را میتوان یک میخ تصور کرد، ولی کدام ناظر با داشتن یک دیدگاه علمی و درک تاریخ تحولات اجتماعی در حد یک دانشجوی سال اول، به جنایات  خامنه ای در حمایت از رژیم اسد، به چیزی بیشتر از یک استیصال واقعی سیاسی و تلاش بیرحمانه برای پوشاندن این برهنگی بنیادی با جامه ی از بمب و کشتار، بنگرد؟ اینقدر این تناقض بنیادی و قدرتمند است که صدای جناح دور اندیش رژیم ولایت فقیه را در آورده است. آنها به گره زدن کلیت رژیم با راه حل نظامی مطلق در سوریه، به عنوان مسیر کور مینگرند. این خشونت بیرحمانه ضد بشری که مثل خار در چشم هر انسانی فرو رفته و آرام و قرار را از هر وجدان بیدار را گرفته، البته به خاطر ماهیت سیاسی و تجانس با ماهیت ولایت فقیه، به هیچ اعتراض کوچکی از جانب جماعت "کاسمی" ها و هم طویله هایشان منجر نشده است، آنان که در مذمت خشونت و فشار سیاسی به رژیم آخوندی فریاد واجنگا و آی صلح در خطر است و کبوترها را دریابید ، سر میدادند و ... این قبیل دجالیت های معمول آخوند پسندانه را علم و کتل میکردند، الان نه تنها ککشان نمیگزد که بچه های سوریه را با بمب فسفری میسوزانند و بیمارستان را بر سر مردم و بیمار و دکتر خراب میکنند ، بلکه با تکرار رذیلانه ترین تبلیغات آخوندی به دفاع از حرم ولی فقیه و رژیم اسد در حلب  مشغول هستند. پس چه شد ان همه آه و ناله در باب صلح دوستی، البته کاذب و در عالم واقع آخوند دوستی،؟ پس چرا صدایشان در نمی آید؟ البته از اول هم حنجره شان چیزی جز بوق ولایت نبوده و نیست. اما در این کشتار بیرحمانه که سفیر امریکا در ملل متحد آن را بربریت میداند، جماعت عاشق گرین کارت و ظریف قهرمان صلح ، خفه خون گرفته اند!
اگر کسی درد مردم و خلق های خاورمیانه و صلح در این نقطه از جهان را دارد، بایستی در قدم اول با محکوم کردن جنایات جنگی با  آخوندها در منطقه مرزبندی داشته و به خلع ید از آخوندها در کشورهای خاورمیانه فراخوان بدهد. این مسیر تنها مسیر انسانی و اصولی برای پایان دادن به جهنم حلب خواهد بود. اشتهای رژیم ضد بشری در ایجاد  امپراطوری جدید آخوندی، در صورت بلعیدن حلب، نه تنها فرو نخواهد نشست بلکه به مراتب به جنایات بزرگ تر و سیاه تر در عراق و لبنان و ایران و ... خواهد انجامید.

"گر در خور عشق آمد ، خرم چو دمشق آید
ور دل ندهد دل را ، ویران چو حلب بینم
" غزلیات -مولوی "