مهرداد هرسینی:‌ توبه گرگ مرگ است!

راه افتادن بوی «الرحمن» دیکتاتوری ولی‌فقیه که روزی روزگاری قصد «فتح قدس عزیز از راه کربلا» را داشت، اکنون حکایت مثل معروف «اظهر من الشمس» یا همان «آشکارتر از خورشید» شده است. بینه و آثار بحران سرنگونی در رژیم آخوندی را ازجمله می‌توان با نگاهی به داده‌های رسانه‌های رژیم و به‌ویژه خیزش‌های اقشار مختلف مردم علیه ظلم، ستم، نا عدالتی و سرکوب و همچنین به راه افتادن پیام جنبش دادخواهی ملی در جای‌جای میهنمان به‌خوبی دید.

سخن از رژیمی غرق در بحران و زهر خورده است که آثار جام زهر اتمی از فردای قبول تسلیم‌نامه وین اکنون نه‌تنها برای مردم و مقاومت ایران، بلکه حتی فراتر از آن برای طرف حساب‌های خارجی دیکتاتوری ولی‌فقیه به واقعیتی اجتناب‌ناپذیر و غیرقابل‌برگشت تبدیل شده است.
بر این سیاق و با نگاهی به صحنه بسیار پیچیده داخلی درمی‌یابیم که از فردای فراخوان مقاومت ایران برای دادخواهی ملی و کشاندن آمران و عاملان کشتار فرزندان میهن امان توسط دیکتاتوری خون‌ریز و جبار ولی‌فقیه به‌پای میز عدالت، چگونه توفان در درون خانه عنکبوتی نظام خامنه‌ای به راه افتاده است. در این راستا سکوت بسیاری از مسئولان قتل‌عام‌ها تا به امروز و عدم موضع‌گیری آنان در «تائید و یا نفی» کشتار زندانیان سیاسی و نیز عدم انتشار «فتوای خمینی برای قتل‌عام» در رسانه‌های حکومتی، خود بهترین تائید بر وجود این بحران در رأس حاکمیت آخوندی است.

اکنون درحالی‌که تنها قریب دو ماه از فراخوان خانم مریم رجوی به دادخواهی ملی گذشته است، شاهد هستیم که بسیاری از مهره‌های اصلی رژیم که روزی روزگاری افسار حاکمیت را در جنگ، کشتار، ترور و صدور بنیادگرایی و قوانین قرون‌وسطایی و همچنین کشتارها به عهده داشته و از منابر و میکروفن های حکومتی مبلغ و عربده کشان آن سیاست‌ها بوده‌اند، در حال پیاده شدن «از کشتی به‌گل‌نشسته مقام معظم» هستند.
تازه‌ترین نمونه آن سخنان اخیر «رفسنجانی» جانشین فرمانده کل قوا، ملیجک خمینی، رئیس مجلس، رئیس‌جمهور نظام، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام و از چهره‌های شاخص باند آخوند روحانی در مقابل ولی‌فقیه می‌باشد.

آخوند رفسنجانی که اکنون مورد «غضب» میرغضب شهر قرارگرفته، در تازه‌ترین سخنان که از آن به‌یقین بوی «الرحمن» رژیم بلند می‌شود، رندانه می‌گوید: «روحیه‌ی من این‌گونه است که اصلاً از کشتار و زندان خوشم نمی‌آید، هرچه می‌خواهد باشد. هیچ‌وقت خوشحال نمی‌شوم که مثلاً دشمنی را زندانی کرده‌ایم و یا کشته‌ایم... از روحیه بعضی‌ها که می‌روند و موقع اعدام، اعدامی را تماشا می‌کنند، تعجب می‌کنم که این‌ها دیگر چه آدم‌هایی هستند. از جاهایی که در زندگی من این موضوع پیش آمد که گفتم از جنگ بیزارم؛ یک‌بار آیت‌الله خامنه‌ای به من گفتند که شما از جریان جنگ، قهرمان بیرون می‌آیید. من گفتم نمی‌خواهم قهرمان جنگ باشم، می‌خواهم قهرمان صلح باشم؛ روحیه من این‌گونه است». (سایت حکومتی انتخاب ۱۷ مهر ۱۳۹۵)

ترجمان این جملات به معنای بلند کردن پرچم سفید در مقابل خون‌های به‌ناحق ریخته شده در این رژیم ضد مردمی و سرکوبگر و به‌تبع آن تأثیرات گسترده اجتماعی و سیاسی جنبش دادخواهی است که از فردای رسیدن به حاکمیت با زدن زیرآب تمامی ارزش‌های اخلاقی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و با نقض تمامی تعهدات و قول و قرارها، تنها یک هدف را دنبال می‌کرد و آن «حفظ قدرت و حکومت با هر بهائی» و رفسنجانی نیز همواره بخش جداناپذیری از این رژیم اهریمنی می‌باشد.

همچنین این سخنان از دهان فردی به بیرون ساطع می‌گردد که به شهادت تاریخ معاصر میهن امان و به شهادت تمامی داده‌های حکومتی، ازجمله مسئولان اصلی سرکوب، ترور و جنگ و خون و خون‌ریزی می‌باشد. نقش مستقیم وی در کنار خامنه‌ای در ترورهای خارج از کشور و کشتار دگر اندیشان، به‌ویژه در برلین و یا ترور دکتر کاظم رجوی که در قضائیه چندین کشور به اثبات رسیده است، جای هیچ شک و شبهه‌ای در مسئولیت‌های مخرب وی باقی نمی‌گذارد. همچنین برای نمونه وی در نماز جمعه ۷ مرداد ۱۳۶۷ یعنی با آغاز ماشین کشتار رژیم علیه زندانیان دست‌بسته سیاسی به‌صراحت می‌گوید: «مردم از عملیات مرصاد و شکست منافقین خوشحالند»!!.

رفسنجانی سپس ادامه می‌دهد: «جنگ و صحنه به‌گونه‌ای درست شده بود که این‌ها توی کیسه آمدند و ما در کیسه را بستیم، چیزی باقی نبود که عمل بکنند؛ بنابراین، این یکی از فتنه‌هایی است که باید از میان می‌رفت و به این آسانی هم نمی‌شد این فتنه را خواباند و مدت‌ها طول می‌کشید تا این بچه‌های متعصب فریب‌خورده‌ای که این‌همه به این‌ها در زندان‌ها محبت شد، توبه‌شان را پذیرفتیم، به‌عنوان تائب بیرون آمدند و دوباره به آنجا رفتند و برگشتند که با ملت خودشان بجنگند و برای عراق جاسوسی کنند. این فتنه باید یک روزی ریشه‌کن می‌شد».
این جملات به‌خوبی مبین این واقعیت است که رفسنجانی نه‌تنها از طرح شوم خمینی برای قتل‌عام زندانیان بی دافع سیاسی مطلع بوده است، بلکه فراتر از آن با گفتن این جمله که «این فتنه باید یک روزی ریشه‌کن شود», به‌صراحت تائید می‌کند که اولاً «توبه زندانیان جائز نیست» و ثانیاً خود از مسئولین و آمران این نقشه پلید بوده است.

همچنین رفسنجانی در خاطرات خود که به سال ۱۳۶۷ آن را منتشر نموده به وجوه کلیدی و نقش خود در رابطه با قتل‌عام‌ها اعتراف می‌کند و ازجمله می‌نویسد: «به جلسه مجمع تشخیص مصلحت رفتم. در مورد مجازات ضدانقلاب مذاکره شد. امام تصمیم را به مجمع محول کرده‌اند. قرار شد مطابق معمول قبل از حوادث اخیر عمل شود. وزارت اطلاعات چنین نظری داشت و قضات اوین، نظر تندتری داشتند».
خاطرمان هست که در آن زمان اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام که به‌فرمان خمینی تشکیل‌شده بود، ازجمله: «علی خامنه ‏ای، اکبرهاشمی رفسنجانی، موسوی اردبیلی، توسلی، موسوی‌خوئینی‌ها، احمد خمینی، میرحسین موسوی و فقهای شورای نگهبان» بودند.

بدین‌سان و از هر منظر که به تصمیمات کلیدی در رابطه با حذف دگر اندیشان، مجاهدین و مبارزین از فردای ۵ مرداد ۱۳۶۷ بنگریم، به‌یقین یک راه آن نیز به دفتر کار رفسنجانی و همکاری‌های تنگاتنگ وی با «احمد خمینی و خامنه‌ای» در این رابطه ختم خواهد شد. مواضع احمد خمینی در رابطه با ضرورت کشتار مجاهدین را نیز آقای منتظری در افشاء گری های خود به‌روشنی به افکار عمومی اینگونه منتقل نموده بود: «شخص احمد آقا از سه چهار سال پیش می‌گفت مجاهدین از روزنامه‌خوان، مجله‌خوان و اعلامیه‌خوان، همه باید اعدام شوند».

واقعیت در دیکتاتوری مذهبی حاکم بر میهن امان این است که رژیم آخوندی در کلیتش و با تمامی باندهای درونی سه بار برای نابودی کامل مجاهدین خیز برداشته است. نخست با اعدام‌های بیرحمانه و ضد بشری در سال‌های ۶۰, دوم در قتل‌عام زندانیان سیاسی بی‌دفاع در سال ۶۷ و سومین بار نیز با اسارت گرفتن مجاهدین از طریق عنصر خارجی در اشرف قهرمان و زندان لیبرتی و با هشت بار کشتار، قتل‌عام و موشک‌باران آنان.
در این راستا باید به‌یقین گفت که در تمامی این قتل‌عام‌ها رفسنجانی دارای نقش اصلی و از طراحان سرکوب، ترور و تمامی کشتارهای ناجوانمردانه علیه دگراندیشان، مبارزین و مجاهدین بوده است. حال در مقام ریاست مجلس در زمان خمینی ملعون و یا در مقام جانشین فرمانده کل قوا و یا رئیس‌جمهور نظام آخوندی و اکنون به‌عنوان رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام آخوندی.