حسین یعقوبی:‌ هراس از تندیس کاوه، با کاوه های میهن چه می کنید؟

اگر کسی را ریگی به کفش نباشد و یا بقول برتولت برشت در ازدست دادن "نان آلوده به خونش که در گرو حمایتش از دیکتاتور خونریز است" در هراس نباشد، معمولا نباید نیاز به هوش و ذکاوت خاصی داشته باشد، تا به درک این حقیقت اثبات شده و روشن برسد که بنیادهای رژیم ولایت فقیه حاکم بر ایران بر سرکوب و شکنجه و اعدام و فساد و وحشیگری لجام گسیخته استوار است. این البته از وجوه مشترک و بارز همه رژیم های دیکتاتوری و ضد مردمی که فاقد مشروعیت مردمی هستند، می باشد. مکانیزم ها و بکارگیری ابزارهای سرکوب این نظامها البته تابعی از ماهیت و شرایط تاریخی ظهور آنهاست و این همان چیزی است که رژیم ولایت فقیه را که نه در بستر تداوم طبیعی و تکاملی تاریخ، بلکه به مثابه یک پدیده ضد تاریخی بر سر راه شکوفایی آن فرود آمده است، با دیگر نظام های دیکتاتوری متمایز می سازد. عملکرد بیش از سه دهه حاکمیت این رژیم در سرزمینی که مهد یکی کهن ترین تمدنهای جهان بوده است، گواه این حقیقت است که رژیم ولایت فقیه نه تنها هیچ سنخیتی با تاریخ و افتخارات آن نداشته که موجودیت خود را در تضاد با آن و سمبل های افتخارآفرین آن می بیند.
آخوند جنتی دبیر شورای نگهبان و امام جمعه موقت رژیم ضمن اذعان به این تضاد ماهوی خواستار تخریب مجسمه کاوه آهنگر گردیده و می گوید: "این مجسمه به پایگاهی برای ضد انقلاب بدل خواهد شد." (آخوند جنتی جمعه ۳۰ خرداد ۱۳۹۳)

برای درک این موضوع که چگونه تندیس یک قهرمان حماسی ایران باستان می تواند دغدغه امروز رژیم آخوندی باشد، بهتر است نگاهی به تاریخ شود تا نقش الهام بخش کاوه و کاوه ها در دادخواهی مردم روشنتر گردد.
در شاهنامه فردوسی از فرمانروایی دو دودمان آریایی در دوران کهن ایران زمین سخن به میان آمده است که در آن از جمشید به عنوان معروفترین و تواناترین شاه پیشدادیان نام برده می شود. جمشید که "برای نخستین بار کشتی ساخت و با آن از روی آب "دریاچه اورال"، از کناره یی به کناره دیگر سفر کرد و در پایان زمستان و طلوع بهاران، به پاس از میان رفتن چیرگی اهریمن زمستان که همه چیز را تخته بند کرده بود، جشن نوروز را بر پا کرد، در پایان عمر، به غرور و خودفریفتگی گرفتار آمد و از این رو، نیرویی که خدایان به او سپرده بودند " فرّه ایزدی"، از او دور شد و ضحاک بر سرزمینش چیرگی یافت. ضحاک از اهریمن فرمان می برد و بر دوش های او، بر جای بوسه اهریمن، دو مار روییده بود که برای رام نگه داشتن آنها، هر روز مغز دو نوجوان را به آنها می خوراند. دوران فرمانروایی ضحاک بر سرزمین اقوام آریایی، با بیداد و خودکامگی همراه بود. کاوه آهنگر که مغز پسرانش طعمه ماران ضحاک شده بود، چرم آهنگری را مانند پرچم رزم بر سر نیزه کرد و مردم را به شورش علیه شاه بیدادگر برانگیخت و به یاری آنها ضحاک را از تخت شاهی به زیر کشید و او را در کوه دماوند به سنگی، استوار ببست... از آن پس درفش کاویانی تا پایان فرمانروایی ساسانیان، پرچم رزم ایرانیان و مظهر پایداری نسلهای اقوام آریایی در برابر بیدادگریهای دشمنان ایران شد." (تاریخ ایران زمین – دکتر عبدالعلی معصومی)
اما در همین مختصر هم می توان به نقاط اشتراک ضحاک اساطیری دوران پیشدادیان با ضحاک زمان، خمینی دجال و پس ماندگان آن به خوبی پی برد. به یاد داریم که چگونه خمینی حاصل یک انقلاب عظیم توده ای برای آزادی و عدالت اجتماعی را با حمایتهای بیدریغ استعماری به نام خود مصادره کرد و به اعتماد مردمی که برای ورودش فرش خون گستراندند خیانت کرد؛ "ضحاک از اهریمن فرمان می برد" اما خمینی نشان داد که خود روح مجسم شیطان است، همو که برای بقای موجودیت پلید خود و رژیم ضدانسانی اش خون بیش از ۳۰۰۰۰ تن از پاکترین فرزندان این مرز و بوم را در تابستان شصت وهفت بزمین ریخت، خون سرخ "کاوه های آهنگری" که بر بیداد و تباهی او شوریدند و ننگ تسلیم را نپذیرفتند تا مشعلی باشند فراراه نسلهای آینده، فراراه نسل خونخواه امروز.
بنابراین هم می توان به رابطه "ضد انقلاب" مورد ادعای آخوند جنتی با تندیس کاوه آهنگر پی برد و هم فراتر از آن به اینکه چرا ضحاک دوران و جنایتکاران بارگاه او از افشای محل دفن پیکرهای "کاوه های" زمان در گورستانهای بی نام و نشان وحشت دارد.
بدون تردید هر ایرانی به تاریخ و تمدن و فرهنگ کهن ایران زمین افتخار میکند و از اسطوره های آن به عنوان سمبل های جوانمردی و شرافت انسانی به نیکی یاد می کند، اما آنچه امروز فراتر از هر افسانه آبستراکت باستانی به تاریخ ایران زمین غنا و هویت می بخشد، داستان دلاوری های واقعی و ملموس فرزندان مجاهد و مبارز این مرز و بوم است که با بیش ازسه دهه نبرد و رزم بی امان با ضحاکان زمان در تمامیت رژیم فاسد ولایت فقیه، خود به اسطوره های مقاومت تبدیل گشته اند؛ آنگونه که نسل تشنه آزادی ایران زمین در سیمای هر مجاهد و مبارز به خون غلتیده و به خاک خفته، بطور ملموس کاوه آهنگری را می بیند که او را به برافراشتن درفش کاویانی اش و مبارزه بر علیه بیداد زمان فرا می خواند.
 بنابراین از ما به رژیم قاتل فرزندان ایران زمین این پیام که:
گیریم که تندیس کاوه آهنگر را خراب کردید، با کاوه های میهن که پرچم خونخواهی کاوه های به خون خفته برافراشته اند، چه خواهید کرد؟