پرویز خزائی:‌‌ خامنه ای! آسوده نخواب ما بیداریم!

صدور احکام فاشیستی دادستانی ضدمیهنی ولایت مطلقه جهل و ستم، مبنی بر دستگیری عده ای در تجمع بزرگ پاسارگاد، گرداگرد آرامگاه کوروش کبیر، یکبار دیگرنشان از سراسیمگی و بهم خوردن خواب رهبر ایرانسوز ولایت فاشیسم مطلقه دارد.

جمعی از ایرانیان آن دیار دوست داشتنی و ماندنی، برای نشاندادن دلبستگی و عشق خود به عظمت تاریخی و غرور ملی و مردمی این سرزمین زیبا، دیرپا، دیرینه و با شکوه، با اولین اعلامیه جهانی حقوق بشرش، به سوی کوروش کبیر روان شدند. آنان با ذکر علاقه قلبی و آرمانی خود به همه افتخارات این کهن میهن، در عین‌حال با قدم، حرکت و بیان خود، یکبار دیگر تنفر و انزجار خود را نسبت به سمبل پلیدی و پلشتی، یعنی حکومت اهریمنی خمینی و جانشینش خامنه‌ای تبهکار بیان نمودند.
این حرکت مردمی، در راستای تحرکات و اعتراضات گسترده معلمین و کارگرانی و حقوق بگیرانی است که حقوق و دستمزد و حاصل دسترنجشان، مرتبا برای پرداخت مواجب روزانه سربازان حزب شیطان و لشگریان آدم کش و بمب شیمیایی زن بشار اسد، و قداره کشان خامنه ای در عراق و یمن، میلیون میلیون به دلارتبدیل شده و به لبنان و یمن و عراق و دمشق فرستاده می‌شود. مابقی حقوق این زحمتکشان و ثروت ملت نیز در گسترده‌ترین فساد اداری و مالی تاریخ ایران زمین، بهمراه میلیونها هکتار زمین و حتی دکلهای نفتی، به جیب گشاد و عمیق آخوندهای حکومتی و مافیای ولایت و آقازاده هایشان سرازیر می‌شود.
آری این ملت به ستوه آمده و جوانان رشید این سرزمین اهورایی، از هر فرصت و موقعیت و شکافی برای دادن این پیام به نحوست آخوندی و خمینو- فاشیسم، بنحو بسیار روشن و بارزی استفاده کرده‌اند: ایها الخامنه‌ای خلیفه دوم! بدان که ما تا سرنگونی محتوم و پرتاب تمامیت حاکمیت جهل و جنایتت به زباله دان تاریخ - برای اقامت ابدی در حوزه و جوار نرون و کالیگولا، پاپهای خونخوار قرون وسطی، خلفای قاتل هم کیشت، هیتلر و موسولینی، فرانکو و پل و پت و هم‌کیشان آنها، بیدار بیداریم و خواب از چشم شخص خودت و همه جناحهای خبیث این رژیم جهل و جنایت و نحوست و فساد و چپاول مطلقه، حرام کرده و خواهیم کرد.
درود بر همه کسانیکه در این تظاهرات ملی و ایرانخواهی، در راستای جنبشهای ملی و مردمی دیگر نقاط ایران، دوباره و صدباره، چرت ارتجاع را پاره و خواب را از چشم اهریمنان تاریخ ایران زمین دور کردند.
خوب!، روند کلیه رویدادها و روانشناسی مردم ایران یکبار دیگر نشان داد که ملت بزرگ ایران- از هر دین و مذهب و قومی و از هر ایدیولوژی و فکر فلسفی و عقیده ای ( که در سیستمهای کثرت‌گرا و دمکراسیها طبیعی است و اگرکثرت اندیشه و ایده نباشد، سیستم کشور تک حزبی، تمامیت خواه، پل پتی و خمینیستی است)، یک آرمان و یک هدف و یک راه بیشتر ندارند: سرنگونی نظام ولایت جهل و جنایت مطلقه، این داعش ایران سوز خمینی ساخته، و استقرار یک سیستم سکولار و براساس جدایی دین از دولت و کثرت‌گرا که در آن معیار تنها رای ملت باشد.
چون معیار رای ملت است، پس بعد از انتقال ولایت مطلقه فقیه به آشغالدانی روزگار، آنگاه، همانطور که در برنامه دولت موقت شورای ملی مقاومت آمده است، در عرض شش ماه، انتخابات اولین مجلس موسسان برگزار میشود و مردم ایران، توسط این مجلس موسسان، قانون اساسی و نظام دموکراتیک و نوع جمهوری آینده خود را، آنطور که اکثریت نمایندگان تصمیم می‌گیرند، تدوین و تصویب می‌کنند و به رفراندم می‌گذارند. بدینسان کشور عزیزمان سرانجام، بعد از یکصدوده سال مبارزه و تلاش و فدا، جایگاه خود را در میان کشورهای دموکراتیک و کثرت‌گرا پیدا خواهد نمود.
پس تا اینجا لازم و وظیفه ملی و مردمی است که تمام نیروهای بواقع سرنگونی طلب، از هر دسته و گروهی باشند، در یک راستا در یک جبهه همبستگی ملی همگام، همسو، هم‌پیمان و همراه باشند. تنها برای این هدف چند کلمه‌ای روشن و صریح: سرنگونی تمامیت رژیم خمینی و خامنه‌ای همان که پدرخوانده داعش است، استقرار جمهوری مبتنی برجدایی دین از دولت، استقرار دموکراسی بر اساس اعلامیه جهانی حقوق بشر. در این راستا لازم نیست که عضو سازمانهای همدیگر بشوند. ائتلاف گروههای متفاوت و یا جبهه دسته ها و گروهها.
خوب حالا راست و پوست کنده و لری، مشکل چیست؟
پاسخ راحت و بی شکاف یک چیز بیشتر نیست:
این رژیم، در مقابل هر تجمع و اعتراض سیاسی که هیچ، حتی یک گردهمایی صنفی و معیشتی، تحملی مادون صفر دارد. مگر در طول این سالها، که دیگر دارد سر به چهار دهه می‌زند، همه این تجمعات ملی و مردمی و مسالمت‌آمیز را، با همین حکمهای دادستانی شیراز و شهرهای سراسر ایران، به محاکمه و زندان و اعدام و شکنجه نکشانده و یا در خیابانها با تیر و تبر و حتی عبور خودروهای نیروهای فاشیستی خود از روی بدنهای پاک مردمان ایران زمین، به خاک و خون نکشانده است؟ مگر کسی فکر می‌کند که این دد آدمخوار و ضحاک ماردوش جز با عزم سترگ فریدون وار این مرز و بوم، براحتی کنار میرود و حکومت را بدست مردم می‌دهد؟ دیدیم که، در یک دوران کوتاه بعد از انقلاب، تمام تلاشهای رهبران جنبشهای دموکرایتک بویژه تلاشهای مسالمت آمیز آقای مسعود رجوی و یارانش در جبهه مقاومت به خون کشیده شد و خمینی، این دیو تنوره کشیده از اعماق ارتجاع و قرون و اعصار تاریک، جواب هر توصیه و فراخوان و پیشنهاد مسالمت آمیزی را به قول منحوس خودش با «حدید» داد.
از آنجا که تجربه مادر علم است، علم سرنگونی میگوید که باید هرچه بیشتر و بیشتر این هماهنگی ها و تظاهرات و جنبشهای مردمی مستدام و متواتر شود. اما اگر تنها یکی بعد از این کارزار تکرار شود، جریان به عقب برگشته و جانهای پاک بسیاری دیگر فدا می‌گردد. همان علم سرنگونی و مقاومت می‌گوید که باید آماده بود که نگذاریم اینبار نیز این جنبش ها - همانند قیام مردم در سال ۱۳۸۸ با استفاده از شکاف انتخابات قلابی (انتخاب بین حصبه و وبا) - به نتیجه نهایی نرسد.
اصلا چرا تنها به علم سرنگونی مراجعه کنیم در مقدمه اعلامیه جهانی حقوق بشر (قانون اساسی کل جهان)، به صراحت گفته میشود که اگر می‌خواهید مردم، بعنوان آخرین چاره به اسلحه متوسل نشوند، حقوق بشر را بر اساس قانون رعایت کنید.
 
پس در یک کلام، استراتژی سرنگونی این خلافت مطلقه از همان ابتدا، و بعد از سرکوب خونین تظاهرات نیم میلیونی سی خرداد سال۱۳۶۰ و بعد از قتل عام ۱۳۶۷ هیچ تغییر نکرده و بقول خانم مریم رجوی به مردم و مقاومت ایران توسط خود این رژیم آدمکش ایرانسوز تحمیل شده است. استراتژی همان است که بود- اما زمان و تحولات و موقعیت مکانی، تاکتیکهای آنرا تغییر میدهد. بله این کارزار تاریخی یک فرمول کارساز بیشتر ندارد: قیام مردمی با پشتیبانی و پیشتازی مقاومت سازمان یافته مردمی که در مقاله پیشین در مورد آن و نقش هزار اشرف در این رابطه نوشته بودم. توجه داشته باشیم که رژیم ددمنش نیز این را خوب میفهمد و میداند که اگر این دو بهم برسند دیگر به رگبار بستن مردم با دستان خالی و زیرگرفتن مردم در خیابانهای کشور نه تنها نتیجه ای نخواهد داشت بلکه نفت بر روی آتش قیام خواهد ریخت.
در سالروز قیام ۱۳۸۸، که در شکاف ناشی از انتخابات قلابی رژیم پیش آمد، سران پاسداران و امنیتی‌های خامنه ای اعلام کردند - و در رسانه های پشم و شیشه به صراحت گفتند - که مجاهدین برنامه داشتند که در روز عاشورا چند پادگان را اشغال و با مردم سلاح در دست از چند محور به خیابانها بریزند.... این عین جمله یکی از سرانشان بود.
بنابراین ما وقتی می‌گوییم هزار اشرف، معنی آنرا رژیم، یعنی گرز اصلی بالای دهل (نه ترکه‌های زیر دهل!) خوب می‌گیرد. صدای گرز همان بود که در باره عاشورای آن سال دررسانه های رژیم و سراسر ایران شنیده شد. کروکر ترکه های زیر دهل در کیچن های غربت، تنها بردش تا حیات خلوت خانه است!
این «اشرف»ها، یعنی دقیقا مراکز رهبری، تشکل و سازماندهی و برنامه‌ریزی و هسته‌های مقاومت هم در خارج و هم در داخل کشور، آنطور که همه مقاومتهای جدی همین اروپای هفتاد یکسال پیش آزاد شده، در خارج و داخل کشورشان داشتند. آنان دقیقا، چون ما، دولت موقت در تبعید داشتند، رئیس‌جمهور منتخب و رئیس دولت موقت برای دوران گذار تا تشکیل اولین مجلس موسسان و قانون اساسی داشتند، اساسنامه و برنامه کار بعنوان قانون اساسی موقت داشتند. مثال واضح شورای ملی مقاومت فرانسه با رئیس‌جمهور منتخب در تبعیدش، یعنی شارل دوگل، و اساسنامه برای طرح و تصویب قانون اساسی جمهوری پنجمش. آنها با بخشی از مردم کشورشان از همان لندن مقاومت داخل را سازماندهی کرده، مدام در تلاش بودند و موفق هم شدند. تمام تحلیلگران و تاریخدانان متخصص جنگ جهانی دوم میگویند که بدون مقاومتهای سازمانیافته و مسلحانه مردم اروپا جنوب تا شمال، کارزار سرنگونی نازیسم و فاشیسم موفق نمیشد. همین روش را از یونان، اسپانیا، ایتالیا، لهستان، بلژیک، هلند، تا دانمارک و نروژ و فنلاند در نظر بگیرید با موقعیتها و تفاوتهای اقلیمی و تاکتیکهای خاص هرکدام. دینامیسم زمان و زمین و مکان، مدام بر آنها تاثیر گذار بود.
آنان «اشرف»های اولیه و پایه ای را در ابتدا، یا در جوار خاک میهن و سپس در کشورهای دیگر براساس شرایط، برقرار کرده و سپس اشرفهای دیگر در سراسر کشور روئیدند. فرماندهی کل و رهبر منتخب در تبعید برنامه اجرایی را بر اساس شرایط و موقعیت بغایت سیال و دینامیک و بس غیرقابل پیش بینی، میریخت و مرکز داخلی اجرا و با خونهای پاک خود بهای آنرا در داخل و خارج کشور میدادند. گاهی صد در صد در یک عملیات پیروز و گاهی دیگر نیمه پیروز و یا در آن دوره خاص موفق نمی‌شدند، اما برنامه و نقشه های دیگر را تنظیم و اجرا میکردند. نمونه های بارزش از یونان تا اسپانیا، ایتالیا، فرانسه، بلژیک، هلند، دانمارک، نروژ و فنلاند گسترده است. اما لهستان بهترین نمونه آن بود، چرا که فرمانده مقاومت پایگاه (اشرف) خود را در نواحی مرزی به کشوری بسیار دور و غیرهمسایه یعنی به خاک فرانسه برد و اشرف دیگر را تشکیل و از آنجا «اشرف ها» تا زیر زمین های ورشو و کانالهای زیرتمامی سطح شهر گسترش یافت. اگر بگوییم که نام این مکانها اشرف نبود و چیزی دیگری بود که مهم نیست. میشود داستان مولانای رومی در باره نزاع عبث یک ترک و یک عرب و یک ایرانی برسر نام انگور که هر کس به لسان خود میگفت اما در اصل موضوع بر یک میوه بود.
 اگر کسی راه حل و فورمول دیگری دارد، بفرماید بگوید استراتژیش چیست. والا اگر میخواهیم برای نجات میهن در زنجیر جهل و ستم و جنایت و فساد، کار جدی و سازماندهی تشکیلاتی کنیم، بفرماید قدم روی چشم در خط اول جبهه، (راستی حاج آقا گشتاپو و ترکه هایش می‌گویند که هرکس خط اول جبهه را انتخاب کرده است به زور!! نگهداشته شده است آنهم دیروز در مقابل افسران آمریکایی و ماموران مستقر سازمان ملل متحد و امروز در ملا باز و شفاف مردم و رسانه ها در کشور های اروپایی و آلبانی!!) باری اگر نمی‌خواهد در خط اول جبهه باشد، در پشت جبهه کمک کند که هزاران ایرانی وطن پرست درخارج و بسیاری بیشتر در داخل کشور می‌کنند. و اگر اینهم برایش سخت و دشوار است، اگر مذهبی است، برای پیروزی نهایی مردم و مقاومت مردم در زنجیر ایران دعا کند، اگر مذهبی نیست انرژی مثبت بفرستد. اما و اما! اگر در این خارج کشور آمده است که - انگاری که مجاهدین و شورا آواره اش کرده اند - مرتب با توهین و تهمت و جعل اسناد و کپی پیست کردن لاطائلاتی که حتی خودشان هم گاهی اوقات اقرار می‌کنند که گشتاپوی خامنه ای به آنها تزریق کرده است، گاهی به جد پارانویا - نارسیسیتی- مالیخولیاوار، دو سوم ساعات روز و شب خود را گذاشته برای جعل سند، تخطئه، تهمت سیاسی و سنگ اندازی علیه تنها تشکیلات و مقاومت سازمانیافته، بداند که چه مستقیم و چه غیرمستقیم، (اثر یکی است)، آب در آسیاب زهوار در رفته ولایت خمینیستی- فاشیستی می ریزد. پس در حساب سرانگشتی در جبهه مقابل فعالیت دارد. داستانهای مشابه این قبیل افراد در حافظه مقاومتهای سازمانیافته و رزمنده های جدی مردم همین اروپا و غرب و جهان انباشته است. اگر تفهایی که مردم اروپا در روزهای پس از بیست نهم آوریل سال ۱۹۴۵ بر روی آنها در خیابانها می انداختند (به فیلمها عکسها در موزه ها مراجعه شود)، محاسبه میشد سر به یک دریا میزد.
اما با افتخار همین جا بگوییم، که در مقابل این جمع محدود به هدر رفته و درگوشه های تنهایی و درماندگی خزیده، ایرانیان عزیز خارج کشور، که بخوبی دست اینان را روشده دیده اند، با دلی مملو از عشق میهن اهورایی و آزادی آن ملت بزرگ و متمدن، در هر کجا که هستند تشکیلات عظیمی را در پشت این جبهه پرافتخار، سامان دیده اند که در تاریخ پناهندگان جهان شاخص است، اینرا بسیاری از اروپاییان - که خود مقاومت خونین را بیاد دارند و یا از پدرانشان و یا از عمو تاریخ شنیده اند- اذعان می‌کنند.
یک کلام، شخص شما، در این دو سنگر روبروی هم که هردوطرف خوب خوب همدیگر را میشناسند، و هر دو خوب میدانند یکی از طرفین باید دیگری را سرنگون کند و از سر راه بردارد و خوب میدانند که کی انکار کی است -، شما جزو کدام یک از آن چند دسته مذکور در فوق هستی؟ این را اول با خودت رو راست روشن کن. تو که به همت خونهای پاک هزاران هزار مجاهد و مبارز شهید، پناهندگی گرفته و به خارج آمده ای، اگر هشتاد درصد فعالیتهای «سیاسی»ات علیه تنها مقاومت جدی و سازمان یافته است- که گاهی سر به ۹۹ درصد هم میزند!، در قاموس تاریخ همه مقاومتهای جدی مردم جهان درکدام کتگوری و دسته بندی قرار میگیری؟ به زبان لری:
آیا تو:
قدم بردار محکم و متمرکز علیه فاشیسمی؟ پس قدمت خوش باد!
اسلحه بردار دفاع از قیام ملتی؟ سلاحت برا باد!
کنارنشین، اما دعاگو و انرژی مثبت رسان به جوانان و رزمندگان سلحشور داخل و خارج ایرانی؟ دم دعا و دمان انرژی ات گرم باد!
یا نه
گرز مدام کوبان بر تارک مقاومت مردمی و سازمان یافته ای که در این صورت «وابولفه» (به حضرت عباس لری) خودشی! خود حاج آقا گشتاپویی دیگه!
یا نه
 اگر هنوز مقامت، در یکان حاج آقا گشتاپو، به درجه افسری گرز نرسیده است
سرگروهبان ترکه در زیر دهل حاج آقایی؟!