مهرداد هرسینی:‌ یک انتخابات و اینهمه هراس و وحشت!

هفته گذشته جهان شاهد برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا بود، انتخاباتی که برآیند آن دیکتاتوری خامنه‌ای را کلیت اش به وحشتی غیرقابل وصف انداخته است. اگرنتایج این انتخابات در اروپا و بسیاری از کشورها تنها در سطح رسانه ها مورد نقد و بررسی قرارگرفته است، اما در حکومت ولی‌فقیه اوضاع تا به امروز طور دیگری بوده و موضع به «رأس نظام» راه برده و به تبع آن یک درهم ریختگی و بلبشو به‌ویژه ولوله در هردو باند حکومتی ایجاد کرده است.

همچنین پاسخ به این سوال که چرا انتخابات در کشوری برای تعین رئیس جمهور و یا مجالس نمایندگان و سنا، این چنین هراس وحشت در حاکمیت آخوندی راه انداخته است را باید به یقین متولیان این رژیم بدهند!
اما از مجموعه دلشوره ها و هراس در هردو باند رژیم و همچنین داده‌های حکومتی تا به امروز می‌توان به این نتیجه منطقی رسید که «مقام معظم» در ارزیابی نهایی خود برسرنتایج انتخابات در ایالات متحده دچار اشتباه محاسبه شدید گردیده و براین سیاق به این نتیجه که دیگر دوران «ماه عسل» به آخر خط خود رسیده است و عنقریب آن سیاست مماشات، با آن شکل و شمایل بغایت مشمئز کننده به پایان عمرش نزدیک و نزدیک‌تر شده است.

سخن از اوج گرفتن منحنی سیاستی است که طی هشت سال گذشته با دادن باج‌های کلان به دیکتاتوری ولی‌فقیه، برای نمونه در زمینه‌هایی مانند اتمی، منطقه‌ای و یا بی‌توجهی عامدانه به نقض شدید حقوق بشر در ایران و به‌ویژه چشم پوشیدن بر سرکوب خونین یاران ما در اشرف قهرمان و سپس در زندان لیبرتی، بهترین فرصت‌های ممکن را در اختیار ولی‌فقیه و ادامه بقاء پدرخوانده داعش در ایران قرارداده است.
واقعیت این است که طی هشت سال گذشته وضعیت فاجعه آمیز بود، به‌ویژه در زمینه مماشات و چشم پوشی عامدانه بر نقض حقوق بشر در ایران. متولیان این سیاست مخرب برای به دست آوردن «دل دیکتاتوری خامنه‌ای» به اشتباه براین باور بودند که با ادامه مماشات و دست باز گذاشتن رژیم در زمینه سرکوب، صدور تروریسم و بنیادگرایی به منطقه بحرانی خاورمیانه، خواهند توانست از این رژیم خون‌ریز امتیاز بگیرند.

در این راستا اوج این بی‌تفاوتی و بی‌عملی را مردم ایران در دواقعه تاریخی دیدند و تجربه کردند، نخست در سال ۸۸ به هنگام قیام مردمی و اوج اعتراضات میلیون‌ها ایرانی با فریادهای «مرگ بر اصل ولایت‌فقیه» و آن شعار سمبلیک: «اوباما، اوباما، با اونهایی یا با ما» و دیگری را در رابطه با جنبش بزرگ مقاومت ایران و مجاهدین خلق به‌ویژه در چشم پوشی عامدانه بر موشک‌باران‌ها، قتل‌عام و راه انداختن حمام خون در اشرف قهرمان و سپس در زندان لیبرتی از سوی مالکی جنایتکار و نیروی تروریستی قدس در عراق.

در سطح منطقه‌ای نیز همگان شاهد بودند که چگونه این سیاست مخرب عراق را در سینی طلایی به نیروی تروریستی قدس واگذار نمودند و با بی‌عملی و بی‌تفاوتی در موضوع مهمی بنام سوریه، دستان دیکتاتوری خون‌ریز اسد و سپاه پاسداران را برای بمباران و قتل‌عام زنان و کودکان بی‌گناه باز گذاشتند.
به‌هرحال اکنون که به گذشته نه چندان دور نگاه می‌کنیم، به‌خوبی می‌توان گفت که «مذاکرات اتمی» و رسیدن به مدینه‌ای بنام «برجام» ماحصل و در سایه این سیاست‌های مخرب به پیش برده شدند.
اما آنچه که به رژیم آخوندی در رابطه با نتایج انتخابات در آمریکا بر می‌گردد، باید اذعان نمود که هر دو باند حکومت اکنون دچار تشت و لرزه گردیده‌اند. برای نمونه باند رفسنجانی بسیار خواهان ادامه همان روند قبلی و بروی کار آمدن خانم کلینتون بود. چراکه بالاخره خانم کلینتون بخشی از سیاست خارجی حزب دمکرات در رابطه با رژیم را تشکیل می‌داد. هلری کلینتون هم وزیر خارجه بود و هم در رابطه با مسائل و فشارها بروی مقاومت ایران و به‌ویژه اعضاء مقاومت در کمپ لیبرتی و اشرف دست اندرکار.
 یعنی دو طرف قضیه را خوب می‌شناخت و می‌دانست که چگونه باید در رابطه با ادامه سیاست مماشات با خامنه‌ای، عمل نماید. علاوه بر تمامی این نکات، وی قریب ۸ سال بانوی اول ایالات متحده بوده است و تبع آن نیز از بسیاری از مسائل و ریزه‌کاری‌ها در رابطه با دیکتاتوری خامنه‌ای اطلاع داشته است. به‌هرحال از فردای اعلام نتایج انتخابات، باند رفسنجانی – روحانی اعلام «عزا» کرده‌اند و پنداری که «عزیزی» را از دست داده باشند، به جناح مقابل در درون رژیم از این زاویه می‌تازند.
حرف دو جناح در رژیم علیه یکدیگر این است که یکی می‌گوید، دیدید فرصت‌ها را از دست داده‌ایم و تا تنور داغ بود نتوانستیم «نان» را بپزیم! اما باند مقابل براین باور است که دیدید در تحلیل‌هایتان اشتباه کردید و اساساً از این برجام برای نظام ما آبی گرم نشد. تحریم‌های غیر اتمی تشدید شدند، مناسبات و مراودات بانکی هنوز راکد هستند و ما آن «۱۰۰ میلیارد دلار» را نیز در فردای «نوشیدن جام زهر اتمی» دریافت نکردیم.
بررای شاید سوزناک‌ترین موضع را صادق زیباکلام، از مهره‌های باند رفسنجانی در حسرت از دست دادن این وضعیت به‌صراحت گفته باشد. وی ازجمله اعتراف می‌کند: «آن‌قدرها طول نخواهد کشید که خیلی‌ها از ایران، چراغ به دست خواهند گرفت (تا) به دنبال روزهایی که آقای اوباما در رأس کاخ سفید بود...بگردند، آن روز متوجه خواهند شد که چه فرصت طلایی را ما در ایران از دست دادیم».
در مقابل باند خامنه‌ای که اکنون بوی «تحریمات جدید» به‌ویژه در زمینه‌هایی مانند «موشک‌های بالستیک، تروریسم و حقوق بشر» و یا «ترکیب کابینه جدید» را حس کرده است، بنا برخصلت اش ضمن ایجاد هیاهو، جنجال و صحنه‌سازی‌های تصنعی، توپ را در زمین مقابل انداخته و می‌گوید: این جریان در ایران به شدت غافلگیر شد. این جریان آینده سیاسی خود را با روی کار آمدن تیم کلینتون در آمریکا گره زده بود. روحانی در یک سخنرانی علنی گفت در آمریکا انتخاب بین بد و بدتر است و منظور از بد کلینتون و بدتر ترامپ بود. گزینه بدتر بدان معنی است که خیلی چیزها به هم خواهد ریخت. (روزنامه رسالت ۲۰/۸/۹۵)
واقعیت این است که هردو باند رژیم اکنون نه تنها غافلگیر شده‌اند، بلکه به عینه می‌بینند، هرآنچه را که طی این هشت سال گذشته بافته بودند، در شرف رشته رشته شدن می‌باشد. براین منطق می‌توان پیش‌بینی نمود که زمان به نفع دیکتاتوری خامنه‌ای به پیش نمی‌رود و به یقین روند تحولات سخن از بروز مجموعه فشارهای مضاعفی بر ولی‌فقیه و بازوان خونین وی در منطقه را دارند؛ اما آنچه که به مردم ایران و مبارزه برای رسیدن به حاکمیت مردمی، حقوق بشر و عدالت و سرنگونی این رژیم خون‌ریز و جبار بر می‌گردد، به یقین این بزرگ تنها بر عهده «ما ایرانیان», صرف‌نظر از برآیند تمامی احتمالات ممکن خواهد می‌باشد.