سهیلا دشتی: خبر این است!!

فروزان مرادپور دانشجوی زیست شناسی ایلامی در شهر خرم آباد به علت بارش باران فراوان قبل از اینکه بتواند خودش را به ماشین برساند و سوار شود به وسیله سیلاب ربوده می شود و بعد از مدتی پیکر بی جانش از کانال آب گرفته می شود. به همین سادگی! بدون اینکه کسی پاسخگو باشد. به علت اعتراضات مردمی مسئولان بی کفایت مجبور به پاسخگوئی در مورد علت حادثه شددند. به اظهار نظر سه تن از مسئولین توجه کنید.

رئیس ستاد بحران در خرم آباد
در محل وقوع حادثه هیچ پلی وجود ندارد، با توجه به اینکه عرض کانال زیاد است بنابراین دانشجویان دختر با پوشش چادر و مانتو به سختی می توانند از این کانال عبور کنند.
شهردار خرم آباد
شهردار خرم آباد با بیان اینکه شدت باران و تگرگ به گونه ای بود که خیابان، پل و کانال هم سطح شده بودند، تصریح کرد: اتفاق غرق شدن دانشجویان دختر سهل انگاری خود شخص و راننده بوده و به ما مربوط نیست چرا که خیابان شورا بیش از ۲۰ متر پل دارد و ضرورتی نداشته دانشجویان از آن محل بروند.
استاندار خرم آباد
اکنون نیز می گوییم پل های موقت بدون مطالعه و غیرقانونی ساخته شده اند و باید تخریب شوند البته نمی دانیم شاید شهرداری به خاطر ترس از افزایش ترافیک نسبت به تخریب این پل ها اقدام نمی کند.
این سه نفر حتی از اینکه در محل وقوع حادثه پلی وجود داشته یا نداشته دلایل ضد و نقیضی ارائه می دهند. مرگ فروزان یک حادثه طبیعی نیست، مرگ فروزان نشانگر یک سیستم فاسد است که نه می خواهد و نه می تواند مسئولیت حفظ جان شهروندان را بر عهده گیرد و پاسخگو باشد.
اما اعتراض مردم به جان آمده در این مورد شکل دیگری به خود می گیرد. شعار "دانشجو می میرد، ذلت نمی پذیرد" فضای دانشگاه را پر می کند و همین طور در مصلای شهر خرم آباد مردم فریاد "مسئول بی لیاقت، استعفا استعفا " سر دادند. فارغ از اینکه مسئولان سعی بر این دارند که شانه های خود را از زیر بار مسئولیت مرگ دانشجوئی ندهند اما شعار " دانشجو می میرد، ذلت نمی پذیرد " رنگ دیگری به مسئله اجتماعی می دهد.
هر اتفاقی هر چند غیر سیاسی می تواند شعله زیر خاکستر نارضایتی های مردم را شعله ور کند و به خودی خود به روز دانشجو تبدیل شود. با نگاهی هر چند کوتاه به تاریخچه مبارزات دانشجوئی ایران می توان به این نکته پی برد که رویکرد و واکنش دانشجویان به مسائل اجتماعی، صنفی و می تواند تغییرات بینادی در جامعه ایجاد کند. در روز شانزده آذر سال ۳۲، تنها سه ماه بعد از کودتای ننگین ۲۸ مرداد در هنگام دیدار نیکسون از ایران دانشجویان ایران به شعله ای از خشم تبدیل می شوند و برای اعتراض به خیابانها می آیند ورویای شاه را از اینکه ایران را به عنوان کشور ثبات و آرامش به کودتاگران آمریکائی معرفی کند، شکست خورد. پس از دستور شلیک تیر به تظاهر کنندگان اولین شهدای جنبش دانشجوئی فراسوی عقیده سیاسی برای رسیدن به خواسته های مردم تقدیم مردم ایران می شود.
نامهای قندچی، بزرگ نیا و شریعت رضوی سه دانشجوی دانشکده فنی دانشگاه تهران در تاریخ جنبش دانشجوئی ثبت می شود و سرچشمه انگیزش های اجتماعی برای سالیان می گردد. پس از این سر فصل دانشجویان ایران در جبهه مقدم مبارزاتی برای احقاق حقوق مردم ایران قرار می گیرند و دانشگاههای ایران به عنوان سنگر مبارزاتی مردم شناخته می شود. این را خمینی خوب می فهمد و به بهانه اسلامی نبودن دانشگاههای ایران و دلیل مسخره تری به نام "انقلاب فرهنگی" دانشگاههای ایران را در سال ۵۹ به خاک و خون می کشد. صدها دانشجو مورد ضرب وشتم قرار می گیردند و دستگیر می شوند. نیروهای چماقدار حزب الهی را به دانشگاهها گسیل می دارد و بدون اینکه پاسخگوی مردم باشد، دانشگاهها تعطیل می شود. در هر دانشکده ای انجمن اسلامی با داشتن قدرت تمام به گزینش دوباره دانشجویان دست می زند و به اصطلاح دانشگاهها از عناصر ضد ارزشهای اسلامی پاک می شود. شاید بتوان گفت که اکثریت دانشجویان و دانش آموزان ایران به صف معترضین پیوسته بودند و با وجود تعطیل بودن دانشگاهها خمینی و دستگاه سرکوبش تحت عنوانهای بسیج دانشجوئی و انجمنهای اسلا می قادر نبودند که شعله جنبش های آزادیخواهی را در جامعه خاموش کنند. از این رو هر خیابانی و یا کوچه ای به محل اعتراض تبدیل می شود. هواداران گروههای سیاسی مشخصا هواداران مجاهدین و سازمان های چپ که دانشجو و یا دانش آموز بودند در خیابانها دست به افشاگری می زدند و در کنار خیابانها نشریه های خود را به مردم م فروختند، نشریه مجاهد در مدت کوتاهی به تیراژ نیم میلیون رسید که در تاریخ مطبوعات ایران بی سابقه است. با توجه به اینکه دکه های روزنامه فروشی اجازه فروش این نشریه را نداشتند. این نکته را خمینی خیلی زود فهمید که حتی با تعطیلی دانشگاهها نمی تواند جلو جنبش دانشجوئی را بگیرد و اعتراضات از دیوارهای دانشگاه گذشته بود و به خیابانها کشیده شده بود. خمینی ضد بشر که هنوز کینه دانشگاه و دانشجویان را در دل داشت، مجبور بود دانشگاهها را باز کند و در پنج سال بعد، در ۲۷ فروردین سال ۶۴، به‌ کارگزاران وزارت فرهنگ و آموزش عالی نظامش گوشزد کرد که:
«امیدوارم که احساس کرده باشید که همه دردهای ایران از دانشگاه شروع شده است. دانشگاه، تلخیهایی داشت که به‌این زودیها رفع نمی‌شود… دانشگاهی که تمام گرفتاریهای ما منشأش در آن بود». در یک کلام خمینی و دیدگاه گذشته گرایش ضد آگاهی است و به جرأت می توان ایده لوژی ولایت فقیه را مادون دوران سیاه اختناق قرون وسطی دانست. با گذشت دهه ها از به اصطلاح "انقلاب فرهنگی" هنوز دانشگاهها و دانشجویان بیشترین پناتسیل تغییر و انقلاب را دارا هستند از این رو ست که جناحهای غالب و مغلوب نظام سعی دارند که دانشجویان را به ارودگاه خود بکشند و روزی نیست که سخنرانی در دانشگاههای ایران در مذمت گروه دیگر سخن نگوید. چه پاسدار حسن عباسی سخنران باشد و یا صادق زیبا کلام خواست دانشجویان در شعارهایشان نمایانگر خواست آنان است. دانشجویان ایران در اوج آگاهی می دانند که نه روحانی و نه رفسنجانی و نه خاتمی و فرستاده گانی چون صادق زیبا کلام، کما اینکه نه پاسدارانی دل باخته ولی فقیه چون حسن عباسی و قاسمی نه می توانند و نه می خواهند که به خواسته های برحق مردم و دانشجویان جواب مثبت دهند. قیامهای دانشجوئی سال ۷۸ و یا ۸۸ و تا همین امروز شاهد این مدعا است. دلیل دیگر شعارهای دانشجویان دراین گونه سخنرانی هاست. شعارهائی از قبیل "دانشجو می میرد، ذلت نمی پذیرد" و یا "زندانی سیاسی آزاد باید گردد"،  دانشگاه پادگان نیست"؛ که خواست تغییر و دادخواهی را به شکل روشنی نمایان می کند.
در این روزها که اعتراضات معلمان، کارگران، پرستاران گسترده تر برای رسیدن به خواسته های برحق این اقشار تحت ستم ابعادی دیگری به خود گرفته، شعار "دانشجو، معلم، کارگر، اتحاد، اتحاد" در جای جای ایران شنیده می شود. باید که با اتحاد پایه های این رژیم قرون وسطائی را که بر اعدام وسرکوب استوار است از بنیان بر کند. همه روزها روز دانشجو است.