مهرداد هرسینی: «مقام معظم» در حال یاتاقان سوزاندن!

شواهد و قرائن از اوج‌گیری مجموعه فشارهای داخلی و بین‌المللی بر دیکتاتوری ولی‌فقیه تماماً نشان از آن دارند که «مقام معظم» عنقریب در حال «یاتاقان سوزاندن» است.

سخن از واقعیتی است که براثر انباشت آنها و طی سه دهه سیاست مماشات، اکنون به‌مانند آواری در حال خراب شدن بر سروصورت نظام آخوندی است.

خامنه‌ای در یک اشتباه محاسبه استراتژیک، هرگز تصور نمی‌کرد که تبعات سیاست‌های مخرب وی به‌ویژه در زمینهٔ های داخلی و خارجی اینگونه چرخ «تغییر دوران» را علیه نظام وی به حرکت در آورند. سخن از مجموعه بحران‌هایی است که منشاء اصلی آن، همان سیاست‌های مخرب ولی‌فقیه در راستای سرکوب حقوق اولیه مردم میهن امان و به موازات آن نیز صدور بحران‌های متعدد ازجمله جنگ، کشتار، اتمی، موشک‌پرانی و یا کشورگشایی می‌باشند.
بر این سیاق باید اذعان نمود، این ولی‌فقیه یک شبه بود که تمامی تخم‌مرغ‌های رژیم خود را در سبدی بنام «صدور بحران» گذاشت و باز این خامنه‌ای بود که با اعمال «زور و کشتار», حال در داخل کشور و یا در سطح منطقه‌ای و بین‌المللی، خواهد توانست جهانی را به گروگان گرفته و به حکومت ضد انسانی خود در داخل، دوام و قوام بخشد.

همچنین در راستای این سیاست‌های مخرب بود که ولی‌فقیه عامدانه «خاکریز های متعددی» را بر سر راه مردم و مقاومت ایران، برای رسیدن به حاکمیت مردمی، دمکراسی و حقوق بشر برپا نمود تا بدین‌سان سرنگونی نظام آخوندی را هرچه بیشتر و بیشتر به عقب بیاندازد.
خاک‌ریزهایی مانند «عراق، یمن، سوریه» و یا «جنگ ضد میهنی، تروریسم بین‌المللی» و یا «پروژه‌های ضد ملی» ساخت سلاح اتمی تماماً بر این منطق طراحی و ساری جاری شده‌اند. منطقی که با آن ولی‌فقیه تلاش داشت تا با ایجاد این موانع و انحراف افکار عمومی در داخل کشور، تمامی جنایات، سرکوب، نقض حقوق بشر، دستگیری‌های کور فعالان سیاسی و اعضاء مجاهدین و مقاومت ایران و یا شکست‌های اقتصادی، مالی و فرهنگی نظام آخوندی را توجیه نموده و به‌تبع آن دهان «خلق‌الله» را با چنین خزعبلاتی بسته و جامعه را به سکوت بکشاند.

زمانیکه سردمداران حکومت با وقاحتی تمام‌عیار از سوریه به‌عنوان «سی و پنجمین» استان کشور یاد می‌کنند و یا زمانیکه متولیان دیکتاتوری ولی‌فقیه به‌صراحت اعتراف می‌کنند که اگر در سوریه و لبنان و یمن و عراق نجنگیم، آنوقت باید در تهران و همدان و کرمانشاه بجنگیم، آیا بر راستی این سخنان به معنای اعتراف به وجود همین «خاک‌ریزها» برای حفظ تمامیت رژیم در تهران نیست؟

اکنون که به گذشته‌های نه چندان دور نگاه می‌کنیم، به‌خوبی درمی‌یابیم که یک پارامتر مهم در صحنه بین‌المللی بنام «سیاست مماشات» همواره برای پیشبرد سیاست‌های مخرب رژیم راهگشا بوده و نقش کلیدی ایفا کرده است. سیاستی بسیار مخرب که نه تنها مجاری تنفس مالی نظام سرکوبگر آخوندی را باز نگه‌داشته، بلکه بهترین فرصت‌ها را نیز به لحاظ سیاسی و ایدئولوژی ناب بنیادگرایی به این دیکتاتوری برای ادامه بقاء داده است.
در سایه این سیاست نیز مردم ایران شاهد هستند که چگونه با زدن «غل و زنجیر» بر مجاهدین و مقاومت ایران و با کارهای تصنعی «شیطان سازی», چراغ سبز برای ادامه تمامی جنایات، ترور و موشک زنی‌های رژیم در کشور همسایه علیه رزمندگان آزادی در کمپ اشرف و یا زندان لیبرتی داده است.

صرفنظر از این واقعیات که خود هرکدام نیاز به شرح و تفسیر جداگانه‌ای دارند، اکنون به‌یقین می‌توان گفت که ولی‌فقیه از چرخش صورت گرفته در زمینهٔ سیاست مماشات به‌شدت به هراس افتاده است. ترس، دلهره و نگرانی اصلی که اکنون در کلیت نظام آخوندی، به‌ویژه در هردو باند حاکم، پدیدارشده است را به‌یقین نباید تنها در تغییر سیاست جامعه بین‌الملل علیه ولایت‌فقیه و سیاست‌های مخرب وی در منطقه و جهان دید، بلکه هراس و وحشت اصلی نظام، از عنصر سرنگون طلب داخلی است؛ یعنی همان نیرویی که این رژیم را به این «خاک سیاه» نشانده و تلاش دارد تا ضمن شکستن تور اختناق، قیام عمومی را به دست مردم ایران میسر نماید.
وحشت خامنه‌ای و یاتاقان سوزاندن رهبری نظام آخوندی از مجاهدین خلق «بی‌سلاح» که اکنون از بام تا شام به مشغله فکری و عملی ولی‌فقیه تبدیل شده است را باید در این واقعیت دید. بر این منطق نیز، نخست هرگونه درب تحول در سطح منطقه‌ای و بین‌المللی بر پایه «عنصر» داخلی می‌چرخد و لا غیر.

هوچیگری‌های اخیر باندهای توسری‌خورده و لابی‌های نظام در داخل و خارج از کشور علیه مقاومت ایران و دست‌آویز شدن به هر «خس و خاشاکی» برای از زیر تیغ بدر بردن دیکتاتوری خامنه‌ای نیز، آنهم درست زمانیکه رژیم زیر تیغ و ضرب جامعه بین‌المللی است، برای ما ایرانیان امری روشن است. روشن به روشنایی یک روز آفتابی و به عمق آبی اقیانوس‌ها.

خامنه‌ای تلاش دارد تا مانع از آن شود که سیاست‌های بین‌المللی در راستای منافع ملی «عنصر داخلی» به چرخش درآیند. این چرخش که به‌یقین در راه است، همان حمایت از مقاومت ایران و مجاهدین خلق به‌عنوان «آلترناتیوی علیه بنیادگرایی» است که در منطق خود باید به برداشته شدن «خاکریز های» رژیم راه برده و در ادامه ضمن شتاب دادن به عنصر اجتماعی در داخل، سرانجام تغییر نهایی در ایران و رسیدن به حاکمیت مردمی را میسر نماید.
دیکتاتوری ولی‌فقیه به‌یقین اشراف کامل دارد که جدا از تمامی شعر و شعارهای حکومتی، گذشته از صرف هزینه‌های میلیاردی برای لابی‌گری و بیرون در آوردن «اخبار صد من یک غاز» استعماری از تابوت‌های هزاران مصرف شده بنگاه‌های استعماری، جوهر، اساس و پایه‌های این تغییر دوران نه در دست عنصر خارجی، بلکه تماماً در دستان آهنین مردم و مقاومت ایران برای ایرانی آزاد و دمکراتیک می‌باشد. بر این منطق باید تمامی هراس و وحشت اخیر رژیم را تفسیر نمود و بر این منطق نیز باید تمامی سیاست‌هایی را که همچنان به‌مانند «چوب زیر بغل» برای سرپا نگه‌داشتن دیکتاتوری ولی‌فقیه عمل می‌کنند را افشاء نمود.