رحمان کریمی ـ دو شعر

رحمان کریمی  ـ  دو شعر

 

 

جهـــان آشــیان عقـــابـان تــیز پــرواز

 

                                                                                                 

 

چگونه می شکافد سینهٌ توفان ها را

این عقابان تیزپرواز

با زخمبار تیرباران ها بربال ها

چگونه ؟

 

 

مرا میان گنجشککان و خرمگسان

به سهمی حقیر ، تقسیم مکنید

که همواره در سفرهای دراز دشوارم

به شوق جستجوی عقابان

آسمان های سبک پرواز را 

تجربه کرده ام .

 

ازآن هنگام که پروازیان دلاور را دیده ام

اینک منم ،

با تنی فرسوده ودلی جوان و گرم

با کاروان عقابان درعشق قله ها .

اینک منم ،

کبوتری همچنان لجوج

گریزان از بام های رام و کبوتربازان خانگی .

 

آه

اگر گلهٌ لاک پشتان بالدار به سالیان

پیشتاز شکاریان نمی بودند

آسمان نیز این چنین

مسیل خون نوآمدگان

نمی بود .

 

اگر سفر می کنی

در آخرین فرصت های تنگ صیادان

به جهان آشیان اشرف رو

به اوج عرشه ها و عرصه های

عقابان میهنت .

 

22 دسامبر 2009

 

 

 

شـــعرواره  دو صــفـر منـهای صــفـر

 

با چراغ دانش و فهم

شبیخون زدن به حرمت هرچه حریم

بیچاره دزدی را بایسته

حقیرتر از بینوای « هوگو » .

 

آنک

فراز سرخوشی های روزگار

شب در رسیده است و وقت خفتن است

وتو ،

چونان بوتیماری که نمی خوابد

در مرگ خویش .

 

دشمن ،

چه ارزان می رباید هوش و عقل و غرور را

از پرریختگان در فرهیختگی خویشتن

به حقارت افتاده .

دشمن ،

طاعون مرگ و ذلالت است

چون برگیری به هر محکمه یی محکومی

و به هرجمع ، انگشت نما .

ای بار و بَرَت به تاراج شیخ و شاه

در تو نمانده هیچ

مگر حرص نواله یی .

 

جایی به ادعا برو

که نشناسند  تورا .

 

 22 دسامبر 2009