تخت جمشید

«پارس» میهن نخستین هخامنشیان بود و «پارسه» (تخت جمشید) در دل این میهن ساخته شد.

داریوش بزرگ در حدود سال 518 ق.م, صخره بزرگی را در شمال غربی کوه مهر (کوه رحمت) برگزید تا کاخ شاهی را بر روی آن بنانهد. او و پسرش خشایارشا و نوه اش اردشیر اول تخت جمشید را بنانهادند.  
نام تخت جمشید در سنگ نبشته ها و لوحه های گلی آن زمان, که در حَفّاریهای باستان شناسان به دست آمد, «پارسه» بود که به نام قوم «پارس» (هخامنشی) نامگذاری شده بود. یوناینان هم آن را «پرس پُلیس» (شهر پارس) می نامیدند. در بالای درگاه سنگی ورودی تخت جمشید, سنگ نبشته یی است از خشایارشا, که نام «پارسه» در آن آمده است: «به خواست اهورامزدا, این درگاه را, که مردم همه سرزمینها از آن می گذرند, من ساختم و بسیاری چیزهای زیبای دیگر این ”پارسه“ را من ساختم و پدرم ساخت. هرچیز که به دیده زیباست, همه را به خواست اهورامزدا ساختیم».
نام کهنترین تختگاه هخامنشیان نیز، که کورش بزرگ آن را ساخته بود, پاسارگاد (پارسه گد یا پارسکده) نام داشت که آن هم به نام پارسها نامگذاری شده بود.
هخامنشیان که به کوچ نشینی عادت داشتند, در فصل سرما در بابل و شوش و در فصل گرما در همدان به سرمی بردند. به جز این سه شهر, دو شهر دیگر هم بود که تختگاه ویژه بود. یکی, پاسارگاد که در آنجا مراسم تاجگذاری شاهان هخامنشی برگزارمیشد و دیگر «پارسه» (تخت جمشید) که مخصوص برگزاری آیینهای ویژه و مرکز مذهبی هخامنشیان بود, از این رو, شماری از تاریخنگاران, «پارسه» را نه یک کاخ بلکه یک معبد مذهبی می دانند که در آن مراسم مذهبی اجرا می شد. به این اعتبار هم بود که  اسکندر آن را آتش زد.

در زمان ساسانیان که مردم از خواندن کتیبههای میخی دوران هخامنشی ناتوان بودند, نمی دانستند این کاخها چه پیشینه یی دارند و مجموع آنها را «صد ستون» می نامیدند, بعدها, به «چهل منار» معروف شد. «تخت جمشید» نامی است که پس از اسلام به ویرانههای کاخهای «پارسه» داده شد. تاریخنگاران و سرایندگان شاهنامه ها که از سازندگان این کاخهای شگفت آور آگاهی نداشتند و جا به جاکردن سنگهای بسیار عظیمی را که در بنای این کاخها به کار رفته بود, از توان انسان بیرون می دیدند, آن را کار دیوان می شمردند و جمشید, شاه پیشدادی را که به باور پیشینیان, بر «دیوها» فرمان می راند, برپادارنده این کاخها دانستند و آن را «تخت جمشید» نامیدند.

ویرانه‌های تخت جمشید در 60 کیلومتری شمال شیراز قرار دارد. این مجموعه کاخها را داریوش اول هخامنشی بنیان گذاشت و شاهان پس از وی آن را تکمیل کردند. کاخها و بناهای تخت جمشید, نمودار شاهنشاهی هخامنشی است. نقشهای برجستة هر گوشة آن را یک ملت از ملتهای تشکیل دهندة  این شاهنشاهی پدیدآورده است. این نقشها نشان می دهد که در آن دورة کهن, ملتهای گوناگون در یک ملت بزرگ سر به هم داده اند؛ ملتهایی که همواره مورد آزار و تجاوز دولتهای قدرتمند مانند دولت آشور قرار می گرفتند و به بردگی کشیده می شدند و خان و مان آنها به تاراج می رفت. کورش بزرگ از آن ملتهای پراکنده, ملتی قدرتمند پدیدآورد که بیداد دولتهای تجاوزگر آن را ازپای نیفکنَد و قوانینی بر آن حاکم شود که همه مردمان را دربربگیرد و هرکس به هر آیینی که می خواهد بگرود و آزادی به جای بیداد و خودکامگی بنشیند.
نقشهای پله های شرقی کاخ «آپادانا» (تالار بار هخامنشیان در تخت جمشید), اقوام و ملتهایی را که شاهنشاهی هخامنشی را پدید آورده بودند, در لباسهای محلی و هنگام حمل هدایا به دربار نشان می دهد:
             

از نقشهای تخت جمشید, زندگی همراه با شادمانی میتراود, نه مرگ و ناامیدی و خشم و کین. در دست بسیاری از نقشهای «پارسیان» در تخت جمشید, شاخه های گل نیلوفر آبی دیده می شود که مظهر صلح و زندگی است. ازجمله, نقش برجستة یک مرد پارسی بر یکی از دیوارهای پله های کاخ «آپادانا» در کنار نقش برجستة داریوش اول:
              

داریوش اول که فرمان داد «پارسه» (تخت جمشید) برپاگردد, در یکی از  سی هزار لوح گلنوشته یی که در حفّاریهای تخت جمشید پیداشد می گوید: «به خواست اهورامزدا, من راستی را دوست دارم و از دروغ رو گردانم. دوست ندارم ناتوانی از حق کشی در رنج باشد و دوست ندارم که به حقوق توانا به سبب کارهای ناتوان آسیب برسد. آن چه را که درست است من آن را دوست دارم. من دوست و برده دروغ نیستم، من خشم خود را فرومی ‌نشانم و سخت برهوس خود فرمانروا هستم. این کشور پارس که اهورامزدا آن را به من ارزانی فرموده, زیباست و دارای مردان و اسبان خوب...»

این 30 هزار خشت گلی که در اتاقهایی در تخت جمشید نگهداری می شد, در اثر آتشی که اسکندر به جان این مظهر ماندگار دولت هخامنشی زد, پخته شد و از نابودی درامان ماند. این لوحه های گلی, اطلاعات باارزشی را دربارة دستمزد کارگران و هنرمندانی که در ساختن بنای عظیم تخت جمشید شرکت داشتند, در خود حفظ کرده اند. پیش از آن که این گلنوشته ها پیداشود, عقیدة بسیاری از تاریخنگاران بر این بود که این کاخها نیز مانند کاخها و اهرام سه گانه مصر یا کاخهای آشور و بابل, در اثر بیگاری دهها هزار برده بناشده است که جسدهایشان نیز درلای جرزهای آن, مانند دیوار چین, که حدود دو قرن بعد از تخت جمشید ساخته شد، دفن شده است. امّا, این گلنوشته ها نشان داد کلیة کارگران و استادان (سنگراشان, پیکرتراشان, آهنگران, منبّت کاران, پیشه وران, کارکنان دیوانی و...) هریک بر مبنای مهارتها و تواناییهایشان در کار, روزانه, مزد می گرفتند و هریک از آنها از کدام قوم و ملتی بودند. این گلنوشته ها نشان می دهد که زنان نیز همپای مردان در این کار سهیم بودند و دستمزد برابر دریافت می کردند. کار بسیاری از این زنان صیقل دادن سنگ نگاره ها و دوخت لباس بوده است. حتّی, بر این نکته تاٌکید شده است که زنان به هنگام بارداری یا به دنیاآوردن کودک, از کار معاف بودند, امّا, به آنها دستمزد پرداخت می شد.
ـ چند نمونه از آثار باستانی تخت جمشید:
«فُروهَر» (مظهر اهورامزدا), «شیربالدار» و «کاخ صدستون», بزرگترین کاخ پذیرایی تخت جمشید: