انتشار دو کتاب شعر از کاظم مصطفوی

از سال 89 تا امسال من کتابی چاپ نکرده بودم. این دو کتاب شعرهای بعد از آن تاریخ است.

کتاب محاکات خیابانی در رابطه با قیام و برداشتهایم از قیامهای خیابانی دور قبلی انتخابات رژیم است. و کتاب دوم عمدتا شامل شعرهایی است که برای اشرف و لیبرتی نوشته ام. بنابراین کتاب «محاکات خیابانی» را تقدیم به قیام کنندگان و کتاب «هزاره آوارگی ماهی» را به بچه های اشرف و لیبرتی تقدیم کرده ام. برگ سبزی است و امیدوارم بپذیرند.
چه قیامهای خیابانی و چه دل کندن از اشرف و مقوله ای به نام لیبرتی دو حادثه بزرگ سالهای اخیر بود که به صورتی عمیق روی من تاثیر گذاشتند.
بلندترین شعر کتاب هزاره  «در صبح گرگ» نام دارد که مربوط به حمله مالکی به اشرف و شهادت بچه ها و بعد هم دل کندن از اشرف بود و بقیه قضایا...هرگز فراموش نمی کنم که دل کندن از اشرف به واقع برایم دل کندن از پارة جگرم بود. احساس می کردم همه چیزم را دارم از دست می دهم و بسیار تلخ و اندوهبار بودم. اما وقتی از این مساله «عبور» کردم احساس کردم که دنیای جدیدی از مبارزه برایم به وجود آمد. اکنون، پس از آن همه خون و رنج، ایمان آورده بودم که «ان ارض الله واسعه». و دیدم که انسان، اگر که بخواهد مجاهدت کند، و دنبال بهانه برای بریدن نباشد، در هر نقطه جهان می تواند یک «اشرف» بیافریند. چه در لیبرتی و چه در خیابانهای تهران و چه در این کفرستان که ما زندگی می کنیم. به معنای واقعی دیدم مجاهدت یک مجاهد نه زمان می شناسد و نه مکان. و ما باید به این افتخار کنیم و سربلند باشیم که در هزاره آوارگی خود به دریا رسیدن را فراموش نکرده ایم. این آوارگی از نوع فرار بریدگان و واماندگان نیست. از نوع آوارگی ابراهیم خلیل الله است و از نوع هجرت محمد(ص) از مکه به مدینه. آوارگی یک چریک است از این خانه به آن خانه که اگر نیک ببینیم دریدن تور پلیسی است. توری که می خواهد یک مجاهد را اسیر کند و در اسارت صدایش را خفه. پس خوشا آوارگی هزار ساله مان که در اصل پیروزی هزارساله مان است. مهم این است که یقین داشته باشیم در این «هزاره» ماهی ما از رودخانه راه به دریا خواهد برد و «آنم آرزو ست».
هیچ وقت راه دستم نبوده است که درباره کارهای خودم بنویسم. اگر چیزی داشته باشند در شعرها آمده اند. اما این مهم است که من به عنوان یک سرباز خواهر مریم و برادر مسعود باشم و سر به آسمان بسایم. چرا که در این هزاره، هزاربار تجربه کرده ام « بهشت نامیرا، که با لبخند گیاهکی بر رود آغاز می شود» آنجا ست که آنها هستند. وقتی که آنها را در قلب داشته باشیم.


یک شعر از مجموعة «هزارة آوارگی ماهی»



مردگان ما را دوست می دارند

مردگان ما را دوست می دارند!
عشق بی هزینة کینه ورزان
ارزانی مردارها!
شهیدان را نیالاییم!
رسم موریانه هاست:
ـ بزدلانه و حقیر و پر از ریا ـ
تقدیس پرندة مرده،
و لعنت بر آسمان
و پرنده ای که
دو سوی آبی ها را به هم می دوزد.
حقیر است و پر از ریا
آن که می پوشاند لرزه های ترس خود را
و با دهانی از خار و نمک
آواز می خواند
برای سفر کردگان در بادهای مسموم.
این باد موذی فرصت است
که می وزد در گوشهای درخت
بی آن که بگوید این پرنده،
که پر کشیده در اکنون آسمان سیاه،
ادامه کدام پرواز است؟
یا خود، کدام آواز است؟
6فروردین89


http://shabavazha.blogspot.fr/