سهیلا دشتی:‌ به آنانکه با تن های بی جانشان و آرمانهای جاودانشان ایستاده اند

به آنانکه بعد از بیش از ۴۰ روز است که با تن های بی جانشان و آرمانهای جاودانشان ایستاده اند

بکنید هر چه که می خواهید
با پیکر ها
با سنگ قبرها
می دانم خواب در چشمتان ره نمی برد.
 اگر رویای من آزادی است گوئی از کابوس تو می گویم
 وحشت وجودت را گرفته است
از زن می ترسی
از مرد
از جوان
از پیر
تو حتی از سنگ قبر هم می ترسی
از جنازه هم
 خفاشان، سفرای مرگ تواند
من در زمانی زندگی می کنم که سنگ قبر نشان مبارزه و جنازه سرباز خط اول است
در زمان من گور کن نیز برای انجام کارش مورد استنطاق قرار می گیرد
در زمان من کلمات بوی خون می دهد
زمان من آرش ها خلع سلاح شدند ولی هنوز خفاشان می ترسند
در زمان من رویای کودکان صورتی بی زخم است
روزگار نامردان
و ناگهان فریادی خواب از چشم گزمه گان تاریخ
این فرزندان چنگیز و نسل ابو جهل بر می گیرد
صدائی که زیباترین واژه را پژواک می دهد
آزادی را
واین همان ناقوس مرگ تو است