جمشید پیمان: پُکیده این دل مثل انارم

 

(برای یار غایب همیشه حاضرم)

من و یلدا و سودای شبانه

اناری چون دل من دانه دانه

خدایا شب دراز و من غریبم

بکن صاحبدلی اینجا روانه

 

تو دوری از من و من خسته جانم

غریب مانده دور از آشیانم

بیا پیشم تو ای بیتای هستی

دوباره کن بهارستان،خزانم

 

شب یلدا شد و یارم نیامد

دوای جان تب دارم نیامد

پُکیده این دل مثل انارم

به دیدارم گل نارم نیامد

 

همه خوابند و من بیدارم امشب

نیامد یارم و بیمارم امشب

تمام شب نشینم چشم در راه

رسد از راه شاید یارم امشب

 

مه من رو سری بردار از سر

بپوشان چهره ی خورشید خاور

بیفشان موی و یلدا کن شب من

پُر از خود کن جهانم را سراسر

 

انار آورده ام در وا کن ای دوست

بساط خرّمی بر پا کن ای دوست

چراغی بر فروز از باده ی ناب

شب دل تیره را رسوا کن ای دوست