م. سروش:‌ خوش به حال من که سیمایم تویی

برای راوی دردهای یک ملت. برای بازگو کننده رنج کودکان کار، اسارت زنان در بند، فقر کارگران زحمتکش. برای صدا و سیمای عصیان یک خلق بلادیده در مقابل ارتجاع و استعمار. برای سیمای آزادی، در هم شکننده شام خفقان میهن و بشارت دهنده طلوع سپیده مان آزادی در زیباترین وطن.
در بیستمین گلریزان، با تمام توش و توان، به یاری آئینه تمام نمای ایستادگی و مقاومت در مقابل جباران و ستمگران، بشتابیم.

ای تمام رنج ملت در نگاهت جلوه گر
غصّه هایم را روایت کن که آوایم تویی

صادق و صاف و امانتدار یک خلق بزرگ
راوی امیدی و فرجام غمهایم تویی

وعده سبز بهاران می دهی هر دم به ما
مرهمی بر زخم دلها، چون مسیحایم تویی

سرفرازم من که با تو همنشین و همرهم
معنی سیمای خوش، ای یار زیبایم تویی

موشکافانه زنی نقدی به هر افسانه ای
نیک و بد را می شناسی، یار دانایم تویی

این زمستان بگذرد، تا صبح فردای بهار
گرمی کاشانه از تو، نور شبهایم تویی

شد قرین دیگران، رنگ و ریا با هر فریب
تو سوای دیگران، تنها تمنایم تویی

همچو خورشیدی که می تابد به شام اختناق
تا بسوزد تیره ها را، مهر بیتایم تویی

می فشارم دست یاری تو را با افتخار
زآنکه در این روزگاران، چشم بینایم تویی

نعمتی، گنجی، امیدی، شعله ای در شام تار
خوش به حال من، که سیمایم تویی