م. سروش: فراخوان

آهای ای مردم دردمند!
ای انسانهای رنج غربت به جان خریده
و از مسلخ آخوندها، جان سالم به در برده
در این سالهای تبعید و دوری و هجرت
به سر کرده اید آیا روزی را به شب
که خبرهای رسیده از میهن
خالی و عاری از گستاخی داغ و شلاق و درفش
بر جان و تن مردم آن سرزمین باشد؟!
به شب رسیده روزی آیا
که خبری از اختلاس های میلیاردی
و غارتهای بی پروا
از جیب محرومترین مردمان آن خاک نفرین شده،
از نکبت آخوندها، منتشر نشده باشد؟!
بوده آیا روزی که فقر، در خانه ها را نزده باشد؟!
بوده آیا روزی که زنی، از سر ناداری
به یغمای غارتگران، نرفته و دختری پرپر نشده باشد؟!
به یاد دارید که کودک کار،
راحت و آسوده زیر سقف گرم خانه
مشقهایش را نوشته باشد؟
باور کرده اید آیا که کسی را به جرم ایمان و عقیده
راهی سیاه چالهای تنگ و نمور
به ضیافت شکنجه و تجاوز نبرده  باشند؟!
یکروز شما و فقط یکروز شما بی دغدغه و آسوده
از نبود خبر اعدام بر سایتی، وبلاگی، رسانه ای
به شب رسیده است؟!
پاسخ اگر منفی است
پس چگونه می توان نشست آسوده و تماشا کرد؟!
روباه بنفش،
 دست پرورده بیش از سه دهه حکومت جهل وجنون
برای تثبیت خفقان و سرکوب و غارتگری
و اعدام
دارد می آید، دارد می آید
رئیس جمهوری با بیش از دوهزار اعدام
تصورش را بکنید
بیش از دوهزار انسان مثل من و شما
هر یک با ایمان و عقیده ای
هر یک با خانواده و دوستانی
پدر و مادری یا فرزند و همسری.
آهای........مردم!
بیائید تا با هم، همراه و همدل
بغض های فروخفته را فریاد کنیم
و بر سر نماینده تمامی ظلمها و ستمها
و سرکوبها و اعدام ها
فریادی به رسای رعد بکشیم
این شیّاد جانی نباید و نباید و نباید
سرزمین هوگو و ژان پل سارتر و ژاندارک را
به لوث قدمهای سراسر ننگ و جنایت خویش
بیالاید
این روباه مکار نباید از تجارت نفت و خون
سود و منفعت و نصیبی ببرد
به پا خیزید تا دین خود را نسبت به مردمی
که علاوه بر آب و نان
از نعمت هوای تازه نیز، از نکبت اینها محروم گشته اند
ادا کنیم
به پا خیزید
تا از حنجره های زخمی مادران داغدار
و گلوی پدران رنجدیده و جوان از دست داده
برای کودکان کار و زنانی که برای لقمه نانی
شرف می فروشند
فریاد کنیم
آهای ای مردم!
میدان «تروکادرو» ما را فرا می خواند
تا با خروش خویش:
نه به فقر
نه به استثمار کودکان
نه به تاراج رفتن دختران و زنان
نه به سرکوب و اختناق
نه به زندان و شکنجه
نه به اعدام
را فریاد کنیم
به پا خیزید.