م. سروش:‌ پرواز پرستو را آغاز رهایی بین

دیدی که زمستان رفت گلبانگ بهار آمد
زردی چمن گم شد، سبزینه به بار آمد

ماه خوش فروردین چون روح مسیحایی
جان داد به بستانها، در باغ هزار آمد

به به، به جمال گل خوشبو و چمن آرا
بلبل به وصال او بی تاب و قرار آمد

هر سو نگری نرگس افسونگر و زیبا رخ
در دشت شقایق را، بی حد و شمار آمد

این شور بهارانه تا رفت به منزلها
از هر طرفی جانا، آوای سه تار آمد

رقصان شد و رقصنده بیدی که بُود مجنون
طی شد شب هجرانها، لیلی بر یار آمد

یاللعجب! آن سرما، آن برف زمستانی
گویی که زمین ناگه چرخش به مدار آمد

همراه بهار و گل عید خوش نوروزی
زیبای جهان آرا، همراه نگار آمد

این حکم طبیعت را، مصداق حقیقت بین
اندر پس هر شامی، صبحی به کنار آمد

چهچه زدن بلبل، در شور و نشاط گل
یعنی که غزلخوان شو، پایان خمار آمد

پرواز پرستو را، آغاز رهایی بین
غافل منشین اینک، برخیز بهار آمد