م. سروش: بخوان حدیث رهایی

بخوان به نام سپیده که شب سحر گردد
وطن به مقدم خورشید مفتخر گردد

ز شوق صبح بهاران که بردمد گل سرخ
شقایق از نفس لاله شعله ور گردد

بخوان حدیث رهایی که شهر رفته به خواب
پر از شراره و پرشور و پر شرر گردد

در این فضای غم زده معنای شادمانی شو
بخوان که موسم فتح و گه ظفر گردد

اسیر تلخی دوران مشو که این ایام
به عزم و همت تو شهد و چون شکر گردد

حماسه شو و سرودی که سرخ و بی پروا
به کوی و برزن و در شهر، مستمر گردد

بخوان به نام شکوفه که بردمد به بهار
بخوان که بیخبر از فصل نو، خبر گردد

نوید و مژده باران به خاک سوزان شو
بخوان که باغ خزان دیده باز، تَر گردد

بخوان به بانگ دف و نی که غم نمی ماند
بخوان به نام سپیده که شب سحر گردد