رحمان کریمی: قـفــــس و حمـــاســه پــرواز

                         تقدیم به زندانیان سیاسی مجاهد و مبارز خلق

ازپشت دیواره های مسدود قفس ها

صدای پرندگان تیزپروازی می آید

که با بالهای شکستهٌ بسته

بر بلندای شکوه افراشتگی خویش ایستاده اند

تا بیکرانگی قلیایی پروازهای توفانی را

در خاطره های سرد خفته

بیدار کنند.

 

از پشت درهای بستهٌ محصور

صدای بال بال عقابانی می آید

که تیزتاب نگاه شان

تـُندری ست

درآسمان ابری جهان .

 

قفس بانان مستأصل را بنگرید !

که از پی تدخین جنایات شان

مغروق چه وحشتی شده اند .

 

شکـوه و شکوه رنجباری انسان

اگر حماسه می شود، از طغیان و پایداری اوست .

این سیاهچال های « اوین » و اوین های دیگر

انبارهای طلای ناب یک ملت است .

اگر تو سرمایه می جویی،

ازآن جانبازان میهنت بجوی

که ایستاده برپرتگاه شهادت

رهایی خود را در آزادی خلق شان

تقریر می کنند .

 

برای یک هـق هـق عصیانی

دیگر سرم را به دیواره کلمات نمی کوبم .

سر بر شانه های مطمئن دوست می گذارم

که شانه های دشمن را به لرزه درآورده است .

من از عاریه گیران نیستم

یاخته های گدازان و فواره زن این قلب همیشه عاصی

خود واژگان شعر من اند .

 

امشب با سمندر سرکش خیال

به اوین می روم، به عشرت آباد و گوهردشت

جانم را به غرقاب غوغایی عشق می دهم

و پاکیزه از ناپاکی های عصر دروغ و تقلب

به غربت ناگزیرم

باز می آیم .

 

اینک

به آبشار نقره گون این آفتاب سخی نگاه کنید!

به کهکشان سپید پرندگان

و بیاد آورید مرغان پربسته یی را

که نوک زنان بر دیوارهٌ ظلمت

پردهٌ پرده داران تباهی را

پاره می کنند .

 

دوستان !

چون پرده فروافتد

آسمان ایران نیز، آفتابی خواهد شد

و کبوتران سپید خونین بالش

به پرواز خواهند آمد .

بیایید هماوا با مرغان مان درقفس

فریاد برآریم:

زنده باد آزادی

مرگ بر اصل ولایت فقیه .