هوشنگ اسدیان:‌ " آتش به اختیار، اتحاد با اختیار "

خمینی ای دجال هار، کاشف آتش اختیار
در تب و تاب انقلاب، دهان دریده گرگ هار

گفتی قلمها بشکنید، بر پا کنید چوبهای دار
زندان شکنجه بر قرار، ایران و آن شبهای تار

یک ماه ز انقلاب گذشت، آتش نمودی اختیار
حمله نمودی کردستان، گفتی بیاریدش دمار

قارنا و قعله تان همی، آتش زدی به اختیار
موشک زمین بمب از هوا، کودک نمودی لت وپار

اعدام بیش از سی هزار، هئیت نمودی اختیار
فرمان آتش دادی، ای گور به گور کفتار

گروه هئیت مرگ، با حکم آتش اختیار
شیر زن و کوه مرد، ردیف کردی بالای دار

از جانب خمینی، این کله خر بیمار
فقط حُکمش تیر بود، عاشق آتش اختیار

 آن مردک خلخالی، یابوی خنگ خونخوار
به دستور خمینی، آتش نمود به اختیار

توماج، مختوم، واحدی- جرجانی وزمین و کار
دهقان و خلق ترکمن، آتش زدید به اختیار

شورا و لا لای وطن، ترکمن و درد تبار
چریکهای فدایی، ترور کردید به اختیار

ملیشیا مجاهد، این وارثان ستار
سی خرداد، سال شصت، تاریخ پُر افتخار

 در سنگر انقلاب، تفنگ بدست پرچمدار
جان به کف و عشق خلق، رژه ای چندین هزار

خمینی لعنتی زالوی کور و بیمار
تو دستور تیر دادی؛ آتش کنید به اختیار

مجاهد و فدائی، یاران پُر افتخار
در سنگر انقلاب، می خروشند چو آبشار

سلطانپور قهرمان، موسی پلنگ و سردار
حماسه در حماسه، ققنوس شدند، بی قرار

گورهای دسته جمعی، این همه تیرک دار
از ترس انقلابیون، آتش کردند به اختیار

از سازمان و احزاب، تا عاشق و بی قرار
میکونوس و فرخزاد، فروهر و بختیار

فعال بین الملل کاظم و حق بشر
با غلام کشاورز، پیشمرگه و کمانگر

هر روشنفکر فعال که با توبود، سرو کار
ترور کردی تو دجال، با حکم آتش اختیار

کاشتی تو تخم کینه، لعنتی ای سگ هار
 وارث شیاد تو، می گوید آتش اختیار

داستان تو می دانیم، روضه ت نداشته بازار
وافوروبَست اول، بست دگر به اجبار

کوک کردی وافورت را، نئشه شدی به کرار
 گفتی به هم منقلیت، مابقی آتش اختیار

در سال هشتادو هشت، دانشجوی مبارز- کارگران و بیکار
دست به دست نمودند، روزت کنند شب تار

سپاه، بسیج، مسلح، آن قالیباف شهردار
حمله گاز انبری، گفتی که آتش اختیار

ندای آقا سلطان، شیر زن قهرمان
خونش زمین ریخته شد، آتش نمودی اختیار

کهریزک و تجاوز، آن همه تیرک دار
خامنه ای دستور داد، هر کار کنید به اختیار

تجاوز و شکنجه، سی و هشت سال آزگار
همیشه کارتان بود، دَجال گفته به اختیار

زندانی سربدار، سینه ستبر استوار
قُل و زنجیر نمودید، ای جانیان مکار

زندانی سیاسی، راست قامتند چو کوهسار
دیدی که بازنده ای! اعدام کردی به اختیار

حسین الله کرم خر گنده انصار مار
می کند او استقبال، فرمان آتش اختیار

بستن راه زنان، در ورزش و سر کار
توصیه خمینی، وحوشی از درون غار

انصارک حزب الله، دسته خود سر و هار
حمله به دانشجویان، آتش کردند به اختیار

آتش زدند سفارت، حمله نمود بی افسار
که نیست عُرف سیاست، همیشه کرده تکرار

رژیم در احتضار، خامنه ای کرد هوار
الله کرم بی بخار، آتش کنید به اختیار

کارگران و دهقان، داس و چکش، تفنگ یار
 زحمتکش و دانشجو، با هر وسیله کار

 مریم و شیر زنانش با ارتش گهربار
درآخرین نبردش بسان رعد و رگبار

با غرشش مسلسل، فرمان شیر بیدار
 از تو و وارثانت حتما درآرند دمار.

اتحاد با اختیار، آزادی ؛ مسکن و کار
برای جمهوری و حکومتی سکولار

کمون های مردمی، شورای کار و پیکار
سنگرمان پُر تفنگ، دشمن کنیم تار و مار

در سایه عدالت، نان به تساوی و کار
زدودن رنج وفقر، بوسه به کودک کار

 دمکراسی برابری، حکومت عشق و یار
 ایران و پرچم صلح، نغمه خوش در بهار

روزی فرا می رسد، مردم کنند اختیار
خمینی ای دجال، کاشف آتش اختیار

دست به دست همه یار، اتحاد با اختیار
قبرت کنند منفجر، نه یکبار صد هزار بار.