جمشید پیمان:‌ تیغ کین ات را زدی بر پیکر آزادگی

«به آنان که تیغ کین بر پیکر آزادی می کشند!»

ای خطا اندر خطا، اندر خطا
ای بد اقبال به ننگ آغشته نام
جان بی مقدار خود را با خطا اندوده ای
با بدی همبستری ها کرده ای،
شادمانی زینهمه وادادگی .
خالی از مهری،
دل و جان ات تهی از عاطفه
خو گرفتی با پلشتی،
عاشقی را سر بریدی
تیغ کین ات را زدی بر پیکر آزادگی .

ای بد اقبال به ننگ آغشته نام
من نمی پرسم؛
چرا ظلمت گزیدی یا چرا کُشتی چراغ
یا چرا
دست طمع، در دامن شیطان زدی .
پرسم امّا؛
با چه روئی، آرزوئی
در میان سایه ات جاری شدی
پشت کردی بر طلوع روشنائی
خاک نفرت
بر رخ خورشید نور افشان زدی؟

ای خطا اندر خطا!