ٰ رحمان کریمی: در چشم انداز

در ظلمت دشت، افق نمودار شده ست
آیین دگر به آزمون، پدیدار شده ست
این فتنهٌ دوران که هنوزش حیات است
امروزه ببین جهان به گفتار شده ست
آن دشمن که ش جلوه به خونریزی بود
بنگر که چه سان بی خریدار شده ست
هر یار مجاهد چو بُوَد یک لشکر احرار
چشم حسود کور که دنیا به اقرار شده ست
البرز تکاند کُله از برف زمستان
کاسمان یکباره قصد دگربار شده ست
ای دل نمردی و نهشتی تو آن گوهر عشق را
شاد بادا که کنون رونق دلدار شده ست