م. سروش:‌ پنجاه و سه سال شرف و افتخار

 

پنجاه و سه سال شرف و افتخار


سه مَرد، سه عصیانگر
در پیچ و خم کوچه های تاریک تاریخ خویش
در جستجوی مشعلی فروزان
به راه آزادی
بی هیچ بیم و هراسی از گزمگان حرامی
راه را پیمودند و سرانجام
انوار گرم و رهایی بخش خورشید را
در قامت یک سازمان مبارز و مترقی
به مردمان سرما زده و نا امید خویش
هدیه کردند
اینک: ای مردم
 این شما و این خورشید درخشان
اینک شما و تلالو بی وقفه امید
در سهمگینترین لحظات هجوم تیرگی و انجماد
که لحظه ای حتی،
از درخشش خیره کننده خویش
باز نایستاده است
بیش از صد و بیست هزار دفعه
بر فراز چوبه های دار
یا پای دیرکهای اعدام
سینه سپر کرده است
اما هرگز نمرده است
شلاق کش تختهای شکنجه
با تنی زخمی و صد پاره
مجروح و خونچکان
با مفصلهای از هم دریده شده
و خنجرهایی آغشته به سم مهلک خیانت،
در پشت
راه خویش را پی گرفته است
از میان امواج خوف انگیز توفان
به شوق ساحل
با دستان تاول زده پارو زده است
به تبعید رفته، اما آوارگی پیشه نکرده
 و در غربت نیز
شعله های مقاومت برافروخته است
بیش از نیم قرن
نه از پا نشسته
نه اندکی آسوده
و نه ذره ای، سر خم کرده است
نامش، متبرک صفحات تاریخ میهن باد
و کامش، لبریز از شهد آزادی و رهایی