جمشید پیمان: شبم از تو مهتاب رؤیا بگیرد


 

شبم از تو مهتاب رؤیا بگیرد
فروغ از رُخ‌ات ماهِ یکتا بگیرد

نگاهت،همه روشنایی،همه عشق
ز چشمت دل امّیدِ فردا بگیرد

نشان بر لبانت دَمی مِهر لبخند
که رنگ از تو خورشیدِ زیبا بگیرد

شوَد دوزخی بی حضور تو ،جانم
مرا  موج آتش سراپا بگیرد

منم ابرِ حیرانِ گم کرده دریا
نداند چه‌سان رَدِّ دریا بگیرد

نه تنها منم از تو درگیرِ سودا ۱                   
ببیند تو را هرکه، سودا بگیرد

مخواه از من ای عِلّت بودنِ من
که جز یادِ تو در دلم جا بگیرد!

شکرخنده بنشان به چشمانِ من تا
سَرَم از تو،فرخنده‌مُروا بگیرد! ۲

رسی صبحی از راه و رنگِ فروغَت
غبارِ غم از چهرِ دنیا بگیرد!

خوشا آنکه جان را به راهت سپارد
دراین عرصه ها راهِ مهسا بگیرد ۳

۱ ـ سودا = جنون، پریشان‌حالی...
۲ ـ مُروا = نیک اندیشی، فال نیکو ...
۳ـ مهسا امینی: در آستانه‌ی پاییز۱۴۰۱مظلومانه قربانی
دشمنان زن، آزادی زندگی، یعنی ملایان حاکم بر ایران شد. 

۲۸اکتبر۲۰۲۲