زهره رستگار: به یاد حماسه آفرینان 67

مرداد 67 یادآور مقاومت سرفراز زندانیان مجاهد و مبارزی است که با پایداری و پایبندی به آزادی و ارزشهای والای انسانی بیرحمانه توسط ارتجاع هار حاکم، این پلیدترین دشمن بشریت، پس از تحمل سالها رنج و شکنجه هزارهزار به مسلخ برده شدند.

یاد آوردن آن شقایقهای در باد در تابستان 67 برای کسانی که از نزدیک با آنها بوده و زندگی کرده‌اند ساده نیست. اما آنچه به  ما توان ایستادن می دهد، همان پیام سرخ فام عاشقان آزادی است که کماکان در روح و روانمان جان می دمد.
درهمین عبور است که درمی یابیم نباید سکوت کرد و باید «سخن گفت». باید جنایات خمینی را افشا کرد، باید به جهانیان بگوییم کفتاران حاکم برایران هیچ بویی از حیات و زندگی نبرده اند و باید به مردم عزیزمان  بگوییم که دشمن قسم خورده از هیچ جنایتی برای نابودی فرزندانشان دریغ نکرده و نمی کنند. باید بگوییم که دشمن همیشه در لباس گرگ ظاهر نمی شود. گاهی در لباس میش و با زبان به اصطلاح خیرخواهی کمر به قتل فرزندانش می‌بندد.
در ضمن باید به مردم عزیزمان بگوییم که اگر چه دشمن تعدادی از فرزندان شما را به خون کشید اما دیگر فرزندان شما، هم اکنون و در ادامه راه شهیدان تا کجا پای حرفها و عهد و پیمانهای خود ایستاده اند، و تا کجا در جنگ تما م عیار با هیولای آدمخوار وجلادانش جدی و استوار هستند.
به راستی هیچکس به درستی نمی داند در تابستان خون گرفته سال 67  بر اسیران مقاومت ما چه گذشت و در هرکدام از شهرها و زندانهای میهنمان چه فجایعی صورت گرفت. البته زمینه های این کشتارکه یک توطئه سیاه برای نابودی نسل مجاهد بود از سالها قبل طرح ریزی شده بود؛ اما خمینی دجال با شقاوتی بی همتا به یکی از فجیعترین جنایات ضدبشری خود یعنی قتل عام زندانیان سیاسی دست زد.
و این داستان، ادامه همان کشتارهای سال 60 است. همان که به رسم حیوانی شان برای گرفتن اطلاعات زیر شکنجه می بردند و با ضربه های دیوانه وار برپیکر دلاوران اسمشان را می پرسیدند. و ما فراموش نمی کنیم که وقتی جواب می شنیدند «میلیشیا». دیوانه وار نعره می زدند: «می‌کشیم‌تان، همه‌تان را می‌کشیم و داغتان را به دل مسعود می‌گذاریم. حالا میلیشیا درست می‌کند؟ اینجا آخر خط است. تا ما هستیم حتی یک نفر از اینجا بیرون نمی‌رود».

جلادان خمینی، از همان زمان که مقاومت نسل انقلاب و پیوند آنان با رهبری خود را دیدند کمر به نابودی این مقاومت با رهبریش بستند.
خمینی دجال زمینه های کشتار را فراهم می‌کرد تا به نقطه عطفی که نمایانگر اوج وحشیگری دژخیمان بود رسید، قتل عام زندانیان سیاسی.
و اکنون پس از گذشت بیست و پنج سال در ورای جنایتی که آخوندها در سال 67 مرتکب شدند و حماسه یی که یارانمان خلق کردند با یک سؤال روبرو هستیم.
چرا جنایتکاران ددمنش چنین جنایتی را مرتکب شدند؟
طرح قتل عام زندانیان سیاسی از سالها قبل در مخیله خمینی بود  ولی او از فرصت استفاده کرد تا انتقام شکست خود را در جنگ ضد میهنی اش از مجاهدین بگیرد. در آن روزگار کشتی خمینی در جنگ به گل نشسته بود و او به ناچار جام زهر را نوشید. او شعار امروز مهران فردا تهران را که شعار رزمندگان آزادی بود شنید و می دانست که اگر دیر بجنبد رژیمش نابود خواهد شد. بنابراین جام زهر را سرکشید و آبروی ناداشته اش را معامله کرد. اما مشکل او این بود که بعد از پذیرش آتش بس با آن همه زندانی سیاسی چه باید بکند؟ آیا آنها را آزاد کند؟ یا به نحوی از «شر» آنان خود و رژیمش را خلاص کند. خمینی بنا به طینت ضدبشری اش راه حل دوم را انتخاب کرد. او می خواست نسلی را از میان بردارد که شعارش «خلق جهان بداند مسعود رهبر ماست» بود. نسلی که در سال 67 با شعار درود بر رجوی بر طناب دار بوسه زدند. و گذشت سالیان بعد نشان داد که او در این هدف موفق نشده است. نسل مسعود همچنان زنده و رویان، همچنان جنگنده و مصمم در ایران و اشرف و لیبرتی و همه جای جهان حضور دارد و خمینی این آرزو را با خود به گور برد.
در شرایط فعلی نیز که رژیم در اوج بحرانهای سیاسی واحتماعی اش قراردارد، بازهم تنها راه خروج از این وضعیت لاعلاج را ادامه کشتار مجاهدین و مبارزین میداند. دستگیریها، زندان سازیها، اعدامهای گسترده و شکنجه های سبعانه درکنار سوءاستفاده از خانواده ها، به مزدوری گرفتن سازمانهای به اصطلاح حقوق بشری همه و همه تاکتیکهای مختلف رژیم پلید آخوندی دراین جنگ علیه کل مردم ایران است.
رژیم هرچه در چنته دارد بکار گرفته تا این مقاومت را از بین ببرد. استعمار و مماشات گران و مدعیان حقوق بشر هم از هیچ کمکی برای نابودی این مقاومت به رژیم آخوندی دریغ نداشته اند.
شکست توطئه های رژیم برای نابودی جنبش در اشرف و لیبرتی، آخوندها را متوجه رهبری جنبش کرده است. در این ایام رهبری مجاهدین هدف بیشترین تهمت های ناجوانمردانه و لجن پراکنی های مهوع قرار گرفته است. استعمار و ارتجاع با خط اینکه سر را از بدنه جدا کنند شرایط را برای مبارزین هرچه طاقت فرساتر می‌کنند.
باید به مماشات گران و مدعیان حقوق بشر گفت این دژ مستحکمتر و این سنگر بالابلندتر از آن است که شمایان توان بالا رفتن از آن را داشته باشید.
پیام آخر بدنه یی که با شعار «درود بر رجوی» برطناب دار بوسه می‌زنند به ولی فقیه ارتجاع وتمام عوامل وجلادان وتوابان خودفروخته اش این است که بیهوده تلاش می کنید. این نسل بند از بند رژیم شما را می گسلد و خود استوارتر از همیشه به پیش می تازد.
مقاومتی که بنیانگذاری چون حنیف کبیر، سردارانی چون موسی و اشرف، و راهبرانی چون مسعود و مریم دارد ابراهیم وار پای در شعله های آتش می‌نهد و نبردی را که از سی خرداد آغاز کرده، و از آزمایشهایی چون  فروغ جاویدان عبورکرده به پایان خواهد برد.
نسلی که  امروزدر اشرف و لیبرتی همه محاسبات استعماری و ارتجاعی را به هم ریخته نسل ماندگاران است. نسل دلاوران مصممی است که در طی مسیر خود هیچ مانعی را به رسمیت نمی شناسد. هم از این رو باید به گندگاوچاله دهانان گشتاپوی آخوندی و مزدوران و توابان خود فروخته آن همچون ایرج مصداقی که  در اجرای مأموریت آخوند فرموده، با اسم زندانی به دنبال مسعود می‌گردند گفت پرچم مجاهدین خلق، در امتداد پرچم سرخ حسین و با رهبری مسعود رجوی، تا روز پیروزی هم در اهتزاز خواهد بود و دژخیمان سوداهای شوم اشان را با خود به گور خواهند برد و به یقین روزی تاریخ گواهی خواهد داد آن خیل سرفرازان چه حماسه هایی آفریده اند. همچنان که تاریخ گواهی خواهد داد، نسل پاکباخته و از جان گذشته در اشرف و لیبرتی واشرف نشانها در سراسر جهان چگونه در مقابل انبوه توطئه های استعمار و ارتجاع  می‌ایستند و می‌مانند.
درود بر شهیدان
سلام بر مسعود
مردادماه 1392