عزیز پاک نژاد: جنایتی دیگر! بازهم در اشرف

شکل جنایتی که در روز 10 شهریور در اشرف توسط «گردان کثیف»، شعبه لباس شخصی های ویژه سپاه قدس در عراق، صورت گرفت، وجدان جهانی را تکان داد. ساکنان قتل عام شده اشرف با مقاومت و ایستادگی تا پای جان، به سیاستگزاران کاخ نشین، فهماندند که به عهد و پیمان خود برای حفظ و نگهداری این سنگر مهم، در مقابله با تروریسم و بنیادگرایی رژیم در هم شکسته ولی فقیه، وفادار بودند. جان بدر بردگان از این جنایت فجیع و ضدانسانی هم می جنگند تا این پیام را همچنان سردهند. اسرا و به گروگانگرفته شده ها در دستان جنایتکاران، دست و دهان بسته به سوی سرنوشت خود می روند تا سرود آزادی را در سیاهچالهای رژیم سفاک حاکم بر ایران، پژواک دهند.

در برابر این جنایت حیرت انگیز و وحشیانه، هر کس و هر مقام و هر تشکل، بنا به برداشت خود چیزی گفتند یا نوشتند. عموما نشان دادند که از درجه وحشیگری این مزدوران قصی القلب، تکان خورده اند. انگشت اتهام، اما با یقین، به سوی رژیم و عوامل مزدورش در عراق نشانه رفت.

البته احتیاجی نبود که کسی در تشخیص باعث و بانی و مجری این جنایت، دچار تردید شود. سران سپاه و امام جمعه های رژیم زحمت این تشخیص را از دوش مفسران و تحلیلگران برداشتند و علنا آن را بر عهده گرفته و خیال «همه» را راحت کردند. علتها و ضرورت خفه کننده این جنایت و به این شکل را، به زبانهای مختلف گفتند و توضیح دادند. این کر یکنواخت و آشنا که از دهان متعفن سرداران سپاه و آخوندهای گندیده مغز سر داده شد، فضای تنفسی مردم در سراسر جهان را آلوده کرد و نفرت و انزجار جهانی را برانگیخت. رژیم و دارودسته های مزدورش در سراسر جهان، طبل شادی زدند و به ریش خود خندیدند.

گفتند که این «عملیات» ضرورت «راهبردی» برای کل نظام ولایت فقیه دارد. گفتند که از عملیات «مرصاد»، برای آینده آنها مهم تر و موثر تر بوده است.

می خواهند بگویند تحولات آینده منطقه خاورمیانه را پیش بینی کرده اند و در نابودی «حریف اصلی» خود، یعنی مجاهدین خلق، پیشدستی کرده اند. با خفت و خواری مدعی شدند که نصف فرماندهان اصلی مجاهدین را کشته، و این ضربه ای تعیین کننده به آنهاست که نمی توانند جبران کنند. گفتند تعیین کنندگان سیاست جهانی در خاورمیانه، تاکتیک خود را عوض کرده اند و به جای به میدان آوردن «پیاده نظام» برای اشغال کشورهای مورد نظر، روی حمله هوایی و موشک و بمب، پیشبرد سیاست می کنند. وانمود کردند که در چهارچوب این تحولات جنگی، حرف آخر را اما، نیروی پیاده می زند و نتیجه گرفتند که بصورت بالفعل، دو نیرو در صحنه می توانند این خلاء را پر کنند. یکی رژیم با تمام مزدوران آدمکشش در عراق و لبنان و سوریه، و دیگری مجاهدین خلق در عراق و کنار مرز کشور. وانمود کردند که با این جنایت کثیف، حریف خود را از میدان بدر کرده و خود یکه تاز تحولات آینده خواهند بود.

این تحلیل ها اگر چه از ذهن بیمار و علیل سران رژیمی ساطع می شود که حتی قادر به حل معضلات درون حکومتی خود نیست، اما خط مشخصی را دنبال می کنند.

ولی فقیه نظام، با سختی و مرارت زیاد از معرکه خطرناک نمایش انتخابات خود برای فرصتی نه چندان طولانی خارج شده است، با نارضایتی روزافزون مردمی در داخل روبروست، تحت فشارهای بین المللی و تحریم خردکننده قرار دارد، ماجراجویی اتمی و تروریستی اش بشدت او را در عرصه بین المللی ضعیف کرده است، درگیریهای درونی با جناح رفسنجانی و حسن روحانی و باندهای سهم خواه، مستاصلش کرده است، و ....

شخص اول این چنین نظامی، بصورت طبیعی و بر اساس نمونه های تاریخی، باید تمام تلاش خود برای خلاصی از این وضعیت را در خارج از محدوده جغرافیایی کشور جستجو کند. این سیاستی بوده که این رژیم در مقاطع مختلف از زمان خمینی دنبال کرده و از آن سود برده و ترفند جدیدی نیست. آن چیزی که جدید است و رژیم به خوبی آنرا درک و لمس می کند، کهنه شدن و انقضای تاریخ مصرف این طناب پوسیده است که دیگر برای رژیم، راه برون رفت از بحران نیست بلکه برایش بحرانهای جدیدی را به همراه آورده و می آورد.

نمونه تازه شکست این «راه حل»، شکاف عمیق در «عمق استراتژیک» نظام ولایت فقیه در یکی از حلقه های اصلی آن است. در حل بحران سوریه، به صورت آشکار، روسیه پوتین جای ایران ولی فقیه را گرفته است. فاشیست مذهبی حاکم بر ایران در دو دهه گذشته همواره یکی از طرفهای مورد قبول معاملات بین المللی برای حل مسایل منطقه خاورمیانه، حتی مساله فلسطین و اسراییل، بوده و عملا در محدوده منافع ارتجاعی خود، مانع حل مسالمت آمیز بسیاری از تضادها و معضلات این منطقه بوده است. به این رژیم، امروز اما به عنوان عاملی که باید از سر راه برداشته شود، نگاه می شود. بحران سوریه و شکل برخورد به آن در آینده دور یا نزدیک، بسیار برای رژیم ایران تعیین کننده است.

مجموعه ای از این گونه مسایل، سران سپاه و آخوندهای دست چین شده خامنه ای را بر آن داشته تا برای روحیه دادن به مزدوران رنگارنگ خود در منطقه، قتل عام مجاهدین اشرف را با عملیات نظامی «فروغ جاویدان» مقایسه کنند وحتی آنرا مهم تر بدانند. در صورتی که این جنایت هیچگونه ارزش نظامی ندارد و با آن عملیات درخشان قابل مقایسه نیست. نیاز سران نظامی رژیم به ردیف کردن این ترهات برای توجیه این جنایت فجیع، بسیار رسوا و مردود است.

درسهای این قتل عام بزدلانه، بسیار زیاد است. اولین و مهمترین درس این واقعه را باید در نشان دادن عکس العمل قاطع مبارزان و فعالان سیاسی و اجتماعی، در طرد و محکوم کردن بی چون و چرای آن یافت. رژیم نباید هیچگونه نفعی از این جنایت ضد بشری را حاصل کند.

راه این کار مشخص و معلوم است. تمامی دولتها، مقامات، محافل و اشخاص، چه ایرانی و چه غیر ایرانی، که آگاهانه یا ناآگاهانه، با دلیل یا بی هیچ دلیلی، سعی در تخطئه مقاومت خونین مجاهدین خلق ایران و جان برکفان آن دارند و در تبلیغاتشان جای این یکی را با آن دیگری عوض می کنند باید به روشنی افشاء و طرد شوند. آنهاییکه در لباس اپوزیسیون، به روشهای مختلف در این کار به رژیم یاری رسانده یا با آن همراهی کرده و می کنند، در محضر قضاوت مردم ایران خائنانی بیش نیستند و باید رسوا شوند. اگر اشخاصی هستند که ناآگاهانه به بیراهه درغلطیده و طی طریق می نمایند، برای سلامتی فکری خود لازم است به خود آمده و واقعیتهای سرسخت و سرنوشت ساز را با دید بهتری نگاه و تحلیل و قضاوت نمایند.

تمام کسانی که برای برقراری آزادی و دمکراسی در ایران تلاش می کنند، می توانند با دفاع همه جانبه در قدم اول، برای نجات گروگانهای مجاهد خلق که در راه تحویل به رژیم، توسط دولت مزدور نوری مالکی هستند به پا خیزند و جبهه خود را مشخص کنند. فعالیتهای روشنگرانه فعالان سیاسی در خارج کشور بسیار مهم و موثر است.

باید برای تحولات آینده در منطقه و بخصوص در میهن عزیزمان ایران خود را آماده کرد و با مسلح شدن به شناخت و آگاهی واقعی از خط و خطوط راهگشا و عینی و عملی به این مهم یعنی سرنگونی رژیم جامه عمل پوشاند. مسیر سخت و دشواری که شورای ملی مقاومت ایران در سالهای گذشته پیموده است، با همه نشیب و فرازهای آن، به اعتبار اعترافات اجباری مقامات نظامی و سیاسی رژیم حاکم بر ایران، تنگناهای جدی بر سر راه این دیکتاتوری قرون وسطایی ایجاد و موثر بودن خود را در این اشکال نشان داده است.
 19 شهریور 1392  - 10 سپتامبر 2013