فریدون ژورک: سلطان قلب ها

این واژه عنوان فیلمی بود که محمدعلی فردین درآن ایفای نقش کرد.

اما ماندگاری این واژه پربار برای او نه به لحاظ حسن جمال و یا هنر والای بازیگریش که به جهت کمال اخلاقی و کرامت انسانیش موجب شد. عنوانی که تنها درطول تاریخ معاصر فرهنگ و هنرایران زیبنده این هنرمند نامدار است و چون مدالی پرافتخار از طرف ملتی بزرگ برسینه اش می درخشد.
محمدعلی فردین، قهرمانی که هم نفس بودنش با پوریای ولی زمان خود (تختی جاودان) وآموخته هایش ازاو هرچند اندک برایش راه گشای آزادگی و جوانمردی شد.

سرفرازی او و ماندگاریش نه فقط در جامعه هنری ایران که درتاریخ معاصر ما در نه گفتن او به رژیم جنایت پیشه ای بود که به ناچار عمر پربارش درآن به سرآمد چرا که درهیچ شرایطی تن به ترک وطن نداد.
فردین درطول حیاتش نه با دربارشاهی کاری داشت و نه در رژیم آخوندی خدمت گذار ظالمان متحجر حاکم بر کشورش شد.

این جمله معروف فردین در جواب پیشنهاد بازی در سریال تلویزیونی سردار جنگل درس آموز کسانی شد که برای انسانیت و آزادگی کرامتی قائل هستند. می خواهم فردین بمانم. با شما بودن پشت کردن به مردم است. 

این جوابی بود که به کارگردان سریال بهروز افخمی داد. کسی که با حفظ سمت مدیریت فیلم و سریال در تلویزیون رژیم قصد کارگردانی سریال سردار جنگل را کرده بود. البته به روایت آخوندیش. 

فردین عزلت نشینی را به پشت کردن به مردمی که نردبان به اوج رسیدن او بودند ترجیح داد و بنظر من به همین جهت بود که نمایشگاهی را که به لحاظ تامین معاش در پاساژی واقع درمیدان ونک دایرکرده بود به زیارتگاهی برای دوستداران بی شمارش جلوه گرشد.
پانزدهم بهمن ماه سال 1309 در خیابان شهباز تهران خیابان ادیب الممالک کوچه صحت طفلی پا به عرصه وجود نهاد که بعدها به نام فردین سلطان قلب های ملتی شد. دوران ابتدائی را دردبستان ترقی واقع درخیابان شهباز و دوره متوسطه را در دبیرستان آذر خیابان شاه آباد گذراند. شانزده ساله بود که با ورزش آشنا شد و به شکل حرفه ای به فوتبال، ژیمناستیک، شنا و سرانجام از تشک کشتی سر برآورد. درباشگاه تهران با زنده یاد غلامرضا تختی آشنا شد و زی رنظر حبیب الهه بلور کشتی را دنبال کرد. درسال 1333 به عضویت تیم ملی کشتی ایران پذیرفته شد و درسال 1334 به عنوان کشتی گیر وزن 73 کیلو راهی مسابقات جهانی توکیو گردید. در این مسابقات با شکست دادن حریفانی از فیلیپین، سوئد، آرژانتین  و ژاپن و با کسب مدال نقره برسکوی دومی قهرمانی جهان ایستاد.


درسال 1338 به پیشنهاد دکترکوشان (کارگردان وصاحب استودیو فیلمسازی پارس فیلم) قدم به عرصه سینما گذاشت و با بازی درفیلم چشمه آب حیات اولین نقش حرفه ای خود را به عنوان مرد اول فیلم درسینما بازی کرد. فردا روشن است دومین فیلمی بود که به کارگردانی ساموئل خاچیکیان بازی کرد و با بازی در فیلم آقای قرن بیستم و گنج قارون که توسط سیامک یاسمی کارگردانی شده بود درسال 1344 به اوج شهرت و محبوبیت رسید.
نقطه عطف زندگی هنری فردین را درسینمای ایران می توان سال1347 نام برد. دراین سال با کارگردانی و بازیگری فیلم سلطان قلب ها که در جشنواره سپاس به عنوان بهترین فیلم و بهترین بازیگری مرد اول ستوده شد. فردین برسکوی افتخار یک سوپراستارمحبوب درسینمای ایران قرارگرفت.اودرسال های 1345و47 چندین بار به  لبنان سفر کرد که محصول این سفرها دو فیلم به نام های مردی ازتهران  وتوفان بر فرازپاترا بود که بازی دراین فیلمها برای فردین راه گشای حضورش درسینمای بین المللی شد.
آشنائی من با روحیه و خصلت های انسانی این هنرمند توانا ورای شنیده هایم درجامعه سینمائی مربوط است به دو فیلمی که با ایشان همکاری داشتم. اولین کارمشترکمان فیلمی بود به نام ایوب که من براساس فیلمنامه ای از اسماعیل نوری علاء (که اولین کارحرفه ای ایشان درسینما است) کارگردانی و تهیه نمودم که درسال 1349 به نمایش درآمد و کار مشترک دومی که با فردین به انجام رساندم جوانمرد نام داشت که درآن فیلم مرجان عهده دار نقش اول زن فیلم مقابل فردین بود. من این فیلم را بنا به پیشنهاد فردین برای شرکت پاناروما کارگردانی کردم درست بعد از نمایش فیلم غزل ( کارگردان مسعود گمیائی ) که عدم استقبال عامه ازآن برای فردین بسی ناگوار بود. فیلم جوانمرد درسال 1353 همزمان درسینماهای سراسرایران به نمایش گذاشته شد که اقبال بی نظیر مردمی ازآن شادی فردین را به همراه داشت.
محمدعلی فردین پس ازعزلتی طولانی که ازسال 1358 شروع شد درهجدهم فروردین ماه 1379 پس ازمشاجره ای تلفنی با وزیر ارشاد (برسرنمایش فیلمی درسینمای کاپری که سهم مهمی ازمالکیت آن متعلق به فردین بود) بر اثر سکته قلبی در منزل شخصی خود واقع درنیاوران تهران چشم ازدنیا فروبست و درنوزدهم فروردین جنازه اش از ورزشگاه امجدیه برشانه دوستان هنرمندش و سیلی ازهم میهنان قدرشناسش که به گواه فیلم های به جا مانده از تشیع جنازه اوبیش ازصدها هزار نفربود به سمت بهشت زهرا بدرقه شد ودر میان ماتمی همه گیر درقطعه هنرمندان به خاک سپرده شد.


فردین درباره احضار هنرمندان به دادگاه انقلاب مستقر دراوین واعتراض به ممنوع کردن کار آنها، خطاب به رژیم آخوندی طی مصاحبه ای ویدیوئی چنین گفت: همیشه این سئوال بود که چرا باید بالهای ما قیچی بشه؟ کارما کارهنریست. کارذوقی ایست. یک کسی بیست وهشت سال سی سال دراین بخش ازکارهنری  وذوقی فعال بوده یک مرتبه بالهایش را می چینند و یا دست و پایش را قطع می کنند. آن هم در رژیمی که بعد ازسرنگونی یک حکومت دیکتاتوری برشانه های ملتی فداکار به سرکار آمده است. ما انگشت شمارانی هستیم درجامعه هنری. هیچ کس نمی تواند اسم مارا ازصفحه روزگار پاک کند چون درقلب یک یک این مردم نام ما نوشته شده است.                                                                                            
او در مراسم سالگرد علی تابش نیز چنین گفت: همه مردم هرروز زندگی می کنند تا یک روز بمیرند. ما هرروزمی میریم برای یک روز زندگی کردن                      

سلطان قلب ها بعد ازانقلاب برخلاف بسیاری از دوستان هنرمندش که با هجرتی خودخواسته به دنبال رفاه وآسایش جلای وطن کردند ازایران نرفت. ماند در کنار مردمی که محبوبشان بود. بله ماند تا با حضورش درمیان مردم وهمدلی وهمنوایی با ایشان منادی ظلم حاکمان متحجری باشد که به یمن فداکاری و مبارزات خونبار فرزندان این مرز وبوم تخت نشین شده اند.

حضور اقشار مردم در مزار فردین 

با اشاره به بخشی ازنامه مشهورفردین که درتاریخ هفدهم اسفندماه سال 1375 آن را منتشرکرد، این مقاله را پایان میبرم. آنگاه که دوشادوش شادروان غلامرضا تختی مقام دوم جهانی را کسب کردم همین مردم حامی ام بودند ومن از آنان روحیه صداقت و فتوت را فرا گرفتم. با آن که درآن شرایط درجامعه سینمائی من ستاره اول سینمای ایران خوانده شدم و حتی عنوان سوپراستار به من داده شده بود. به جرم با مردم بودن و پرداختن به دل مشغولی هایشان. درآن سال ها مغضوب جامعه روزنامه نگاری و منتغدان طیف شبه روشنفکری شدم. اما هرگز غره نشدم و ازحمایت همه جانبه مردم درمانده و مستضعف، دست نشسته وپیمان شکنی نکردم وننگ آلودگی وگرایش ومحشوریت با دربار وعروسکان سلطنتی بی درد را پذیرا نشدم. امروزتنهائی و جدائی فردین ازمردم وسینما سزاوارنیست. اومی توانست بازهم درسینمای ایران خدمت گذار مردم باشد اگر ........ وچند نقطه دیگر .....
بله نقطه هائی که بیانگر واقعیت دهشتبار کنونی جامعه ماست. واپسگرائی، تحجر و دیکتاتوری، روحش شاد