برناک جوان ـ شبحی بر فراز ایران ...

شبحی بر فراز ایران ...

برناک جوان

شبحی بر فراز ایران در گشت و گذار است. شبح تعیین تکلیف اساسی! سایه این شبح بسیار گسترده تر از مرزهای جغرافیایی ایران قابل مشاهده است. در داخل و خارج ایران ترس از این شبح روزافزون می شود و قدرتهای موجود را به ولوله انداخته تا با بررسی مختصات این شبح چاره جویی کنند: چگونه باید دامنه نفوذ این شبح را محدود یا بی خطر سازند.

در مقابل، در گوشه و کنار دنیا مردم زیادی به صفحات تلویزیون و رسانه ها چشم دوخته اند تا شادی کنند. میلیونها انسان در کارخانه ها، ادارات، مدارس و دانشگاهها، بیمارستانها و مراکز علمی و روشنفکری به شبح فوق چشم امید دارند. سایه آنرا با دقت پی می گیرند. آنان در مبارزات مردم ایران امید به تغییر را می بینند. تغییری که می تواند چهره دنیا را عوض کند.
بعد از وقایع عاشورا ما شاهد تغییرات مهمی در صف بندیهای مؤثر داخلی و خارجی هستیم. بیانیه های مختلفی منتشر شدند، شعارهای جدیدی رو آمدند، استراتژی ها و تاکتیک های جدیدی طرح شدند و اتحادها و پیوندهای تازه ای ایجاد شدند. ولی باید دید چرا این رویدادها با این سرعت صحنه سیاسی را پُر کرده است. چرا قبل از عاشورا امکان وقوع چنین رویدادهایی قابل پیش بینی نبود؟ چه اتفاقی افتاد که نیروهای مختلف تا این حد ماهیت خود و سیاستشان را روشن کردند؟ 
برای پاسخ به این پرسش ها نیاز داریم که به دو ماه گذشته نگاهی بیاندازیم. به روز 13 آبان که شعارهای مردم مستقیماً بالاترین نهادها و مراکز و افراد نظام اسلامی را نشانه گرفتتند. این اوضاع با کش و قوس و تمرین های خیابانی به 16 آذر رسید. روزی که نه مناسبت مذهبی بود و نه رژیم – با دار و دسته فعلی – و نه همکاران اصلاح طلب - توانستند این روز را با جهل و دروغ و جعل مصادره کنند. در 16 آذر جنبش دانشجویی توانست ندای اتحاد با خیزش مردم را سر دهد، به وظیفه خود عمل کند و نقش مهمی در فراگیرکردن شعارهای رادیکال 13 آبان ایفا کند. مردم و دانشجویان آشکارا تابوها را در هم شکستند و مقدّسات نظام را بزیر کشیدند. بُتهای ایدئولوژیکی را که هر دو جناح به آنها قسم می خوردند و هنوز هم می خورند را به آتش سپردند و زیر پا لگد مال کردند. بدین طریق شعارهای ضدکلیت جمهوری اسلامی فراگیر شد. این مبارزات شکی باقی نگذارد که این موج سر باز ایستادن ندارد. همه به عاشورا چشم دوخته بودند.
موسوی و کمپ سبز از مدتها قبل از آغاز سال تحصیلی منتظر تاسوعا و عاشورای حسینی شان بودند. جناح کودتاچی هم مأیوسانه و با زبانی بیرون افتاده برای این عزای سالار شهیدان تدارک می دید و پایه های خود را بسیج می کرد. بعبارتی هر دو جناح غالب و مغلوب در یک باند پهن حرکت می کردند که برای هر دوی آنها فضای جولان بود. وقایع 13 آبان و 16 آذر آنچنان شوکی به هر دو جناح وارد کرد که در روزهای بعد از 16 آذر و قبل از عاشورا، خامنه ای شخصاً به شرکت در عزاداری حسینی برای اتمام شورش و حذف فتنه گران فرمان داد و موسوی و شرکا هم با التماس و خواهش اعلام کردند که بیایید تا نذر و نیاز کنیم تا همه چیز به دور از خشونت و شعارهای ضدرژیمی برگزار شود. اما تحرک انقلابی مردم حساب و کتاب همه را بهم زد. عاشورای 88 برخلاف عاشورای 57 نه تنها موجب تثبیت و نهادینه شدن رهبری مذهبی نشد، بلکه شعارهای ساختارشکن را به نحو مؤثری تثبیت کرد و بر مسالمت جویی در مقابل دشمن ضربه مهمی وارد آورد. این امر آب بر لانه مورچگان ریخت و موجب دلهره و نگرانی رهبران موج سبز شد. تا بدان حد که امثال موسوی و خاتمی و کروبی و ... بعد از آن عملاً مبارزه برحق مردم و شعاردهندگان را با اغتشاش برابر دانستند و مردم را محکوم کرده و رسماً اعلام کردند هر شعاری که حاکمیت جمهوری اسلامی را بزیر سؤال کشد انحرافی است.
 اصلاح‌ طلبان در مماشات و سازش آنچنان پیش رفتند که اکنون پس از هفت ماه درحالیکه مردم در خیابان خواستار سرنگونی جمهوری اسلامی شده اند، امثال موسوی برای حفظ نظام رسماً فرمان عقب گرد و طرح گذر از بحران جمهوری اسلامی را منتشر می کند.
وقایع عاشورا تنها چیزی که برای جناح کودتا و جناح مغلوب نداشت، همانا عزاداری برای حسین بود. پس از آن بود که عمده مردم حاضر در خیابانها منافق، مارکسیست، جاهل، عوامل بیگانه و صهیونیسم، مخالفان جامعه مدنی و خشونت طلب و مشتی اراذل نام گرفتند. آری شعارهای مردم در این دو روز نشان داد که حمله، مستقیماً و تماماً متوجه کلیت نظام و تمام سران آن است. دیگر در بین جمعیت حاضر در خیابان باید دقت می کردی تا باند رول یا پارچه های سبز را ببینی. یاحسین، میرحسین هم فقط در میان بخشی از مردم بندرت تکرار شد. سرعت وقایع آنقدر زیاد بود که به آنها اجازه نداد منتظری را به عنوان پدر معنوی ملت – بخوانید راه سبز- تبدیل کنند. تثبیت شعارهای ساختارشکنانه در عاشورا نه تنها ادامه اندیشه حاکم بر مبارزه 13 آبان و ارتقای رادیکالیسم 16 آذر را پی گرفت، بلکه خود به نقطه عطفی در فضای سیاسی ایران بدل شد. بیان چرخشی در روحیه مبارزاتی مردم بود. آری از بستن خیابان ها و شعله های بلند موتورهای آتش گرفته متعلق به سرکوبگران تا کشف حجاب زنان تا تنبیه سربازان و بسیجی های مزدور و مبارزه با هر ابزاری علیه مهاجمان، تا حمله به قرارگاه پلیس و تصرف آن همه این دستاوردها بود که خواب قدرتهای داخلی و جهانی را آشفته کرد.
هم اکنون رفسنجانی از رشد افراطی گری سخن می راند؛ خاتمی بی شرمانه بر مردم توهین روا می دارد و به آنان می گوید غلط کردید که ضدنظام شعار دادید؛ کروبی از تعهدش به ولایت فقیه حرف می زند؛ موسوی با برسمیت شناختن ضمنی انتخاب احمدی نژاد طرح گذار از بحرانش را ارائه می دهد و پنج "روشنفکر دینی" (سروش، گنجی، مهاجرانی و..) هم سعی می کنند سوراخ سنبه های بیانیه موسوی را پر کنند و سرانجام اوباما هم پس از عاشورا به اپوزیسیون پیام می دهد که تاریخ با شماست!
با تمام تفاوتهای واقعی میان دسته فوق باید اذعان کرد که نوار محکم و روشنی این نیروها را از بالاترین کُرسی رهبری در ایران تا راهروهای کاخ سفید و سالنهای بورس ممالک اروپایی، تا حاکمان چین و روسیه بهم پیوند می زند. نوار ترس: ترس از فروپاشی، ترس از رادیکالیسم توده های تحت ستم، ترس از تار و مار شدن یک سیستم در نقطه ای سودا زده، وحشت از رشد جهش وار نیروهای انقلابی در پرتو این رادیکالیسم، وحشت از برخاستن غولهای سرکوب شده تحت ستم و استثمار طبقاتی و جنسیتی و ملیتی و مذهبی.
خصلت بیانیه های صادر شده پس از عاشورا توسط اشارات سطحی و قسمی به برخی خواسته های عمومی، تعیین نمی شود. اگر کسی دنبال حقوق پایه ای مردم در این بیانیه هاست ول معطل است. در این بیانیه ها از حقوق زنان، ملیتها و مردم زحمتکش خبری نیست. مسأله اصلی همه نگارندگان این بیانیه ها ارائه راه حلی کلی است تا بتواند جمهوری اسلامی را از این بحران خطرناک به گونه ای گذر دهد که ارکان نظم ارتجاعی کمترین آسیب را به خود بیند. بر این بستر سیاسی است که بیانیه شماره هفدهم موسوی مورد توجه همه قرار می گیرد. از بیت رهبری تا قصر رفسنجانی و کاخ سفید، از مراکز سبزها در خارج تا محافل کپک زده روشنفکران خود فروخته و همه کسانی که از قدرت مردم می هراسند راه نجاتی در این بیانیه می بینند. آنان بطور جدی به فکر افتاده اند که به هر طریق که شده – منجمله مذاکره با جناح حاکم – حرکت مردم را مهار و کنترل کنند و نگذارند شیرازه جمهوری اسلامی کاملاً از همه گسیخته شود.
امری که برای ما – نسلی که در جمهوری اسلامی بزرگ شدیم، اهمیت دارد شناخت این مرحله حساس و تلاش برای ایفای نقش مستقل خود است. شناخت از مختصات اوضاع جدید ما را در برابر حقایقی قرار می دهد که می تواند راهگشای مبارزه ما باشد. تحرکات سیاسی در اردوی دشمن و سازشکاران بیان ترس طبقه مسلط از طغیان ستم دیده گان است. بالاخره همگی دریافتند که ما جمهوری اسلامی نمی خواهیم. اوایل نشنیده گرفتند و ما را عده ای قلیل و محارب و ملحد و ... خطاب کردند، در ادامه باز هم نادیده گرفتند و به ریسمانهای خارج از موضوعی مثل وفات منتظری چنگ انداختند، اما حالا نه تنها صدای قدرتمند ما را شنیدند بلکه دربدر بدنبال ارتباطات جدید و قدیم خود افتادند تا مفرّی پیدا کنند. هرچند می دانند که دیگر نمی شود به آسانی مردم را آرام کرد و فریب داد. مخصوصاً کَک به تنبان آنهایی افتاده که خود درست 30 سال پیش با قداره و قلم به سلاخی یک انقلاب مردمی پرداخته بودند. آقایانی که قلم بدست و اسلحه به کمر انقلابیون را محاکمه اسلامی کردند. آقایانی که بزرگترین تلاش مردم ایران برای رسیدن به آزادی را درست 30 سال پیش با همدستی قدرتهای جهانی و نفرتشان از زیر و روشدن اساس جامعه، سقط کردند و برای سالها با زور و فقط با زور اسلحه هر اندیشه مخالفی را بدار آویختند و نابود کردند تا تمام ذرات غیر جمهوری اسلامی غربال شود. امروزه نیز نداهای سازش و مماشات، اندرزهای خیرخواهانه، تزهای عدم خشونت و ... آنان همه و همه برای اینست که اعلام کنند ما می توانیم در این برهه حساس آلترناتیوی برای گذر از بحرانها باشیم.
 اما در این اوضاع ما چه باید بکنیم؟ ما دانشجویان و جوانانی که در تمام این 7 ماه در خیابان و کوچه، در مدارس و دانشگاهها، در منازل و سر کلاسها و سر کارمان شاهد به خون غلتیدن بهترین دوستان و جوانان و هم کلاسیهای خود بوده ایم و با همرزمان خود و با سؤالات فراوان به مراسم عاشورای امسال رسیدیم. اینکه چرا سؤالات صد ساله تاریخ ایران برای ما بی پاسخ مانده به دلایل زیادی بستگی دارد. بی شک شکاف میان ما با نسل قبلی عامل بسیار مهمی است. سرکوبی که بعد از سال 57 از نسل انقلابی قبل شد، یکی از مهمترین عوامل فاصله و شکاف عمیق بین دو نسل است. اما هر نسلی خود باید به وظایف پیشاروی خود پاسخ گوید. بی شک ما باید به شانه های نسل قبلی تکیه زنیم تا قادر باشیم به افق های گسترده تر چشم دوزیم. امروزه بدون حضور متشکل و آگاهانه مان امکان تأثیرگذاری بر اوضاع از ما سلب می شود. درنتیجه نه تنها باید افق و آرمان مبارزاتی مان را روشن تر کنیم بلکه نیاز به متشکل شدن فوری است. تنها با سازماندهی آگاهانه است که می توان نیروی مادی خود را در مقابل نیروی مادی دشمن قرار داد، به ارزیابی واقعی از قوای خود و دشمن دست یافت و نبردهای پیروزمند سازمان داد.
قطار سریع السیر مبارزات مردم با قدرت در حال رسیدن به دو راهی حساسی است. مسیر تعیین تکلیف قطعی با نظام یا مسیری که رهبران موج سبز ترسیم می کنند. رهبران موج سبز از قبیل موسوی و کروبی  تا پنج روشنفکر دینی تا قدرتهای بین المللی در حال رایزنی هستند تا بتوانند قطار را به ریل و مسیر مورد نظر خودشان هدایت کنند و یا از سرعت و قدرت آن آنقدر بکاهند تا در لحظه رسیدن به دوراهی امکان تغییر مسیر، سرکوب و متلاشی کردن آنرا به بهترین شکل بیابند. آنان تجربه، قدرت و نیروی نظامی و مراکز فکری و امکانات بین المللی و رسانه ای کاملی را هم برای انجام اقداماتشان در اختیار دارند. مشکل اساسی اینجاست که مردم ما از مقرهای فرماندهی خود محرومند. این مهمترین نقطه ضعفی است که مانع از آن می شود تا مبارزات مردم به سمت تعیین تکلیف قطعی با نظام تکامل یابد.
امروزه وجود و حضور نیروهای آگاه و انقلابی جنبش دانشجویی در تمام مبارزات مردمی به معنای تقویت عنصر آگاهی و فرماندهی است. این حضور به معنای افزایش اعتماد به نفس در میان اقشار و طبقات تحت ستم است که می توانند  موج مبارزات را به مقصد رهایی برسانند، به معنای روشنی ذهن مبارزانی است که نیاز به قطب نمای رهایی واقعی دارند، به معنی زدودن آلودگی های زن ستیزانه بجا مانده از مذهب و اندیشه های مردسالارانه است، به معنای دفاع از خشونت عادلانه در مقابل خشونت و قهر ناعادلانه و جابرانه است؛ به معنای دفاع از دموکراسی واقعی و انقلابی و نوینی است که ما هنگام مبارزه در خیابانهای شهر یاد می گیریم، تعریفش می کنیم و بنیانش می گذاریم. به معنای دفاع از حقوق برابر برای همه آحاد جامعه صرفنظر از جنسیت، ملیت، مذهب و رهایی از وابستگی به نظام جهانی امپریالیستی است. بدون انجام این مهم، صحنه به روی انگشتان فریبکاران امتحان پس داده می چرخد و یا توسط اسلحه سرکوبگران خونین می شود. انتخاب درست ما به معنای مبارزه را با درایت پیش بردن، برای تغییر اساسی نه اصلاح و ترمیم رژیم، برای رهایی و نه ریسیدن بندهای جدید، و سرانجام تثبیت دستاوردهای شورش مردم است. در این کار رسانه ما نشریات، تک برگی ها، تراکتها، موبایلها، فیلترشکن و فیس بوک و تویتر و ... هستند، سلاح خود را نیز از سطل آشغال خیابانها و تکه چوبها و قطعات فلزی هر گذر و غنیمتهایی که از سرکوبگران می گیریم تهیه خواهیم کرد، میتینگ های ما و اتاق های فکر ما بحثهایی است که در حین مبارزه در بین ما درمی گیرد و ما را بهم نزدیک می کند، تبلیغات و اطلاع رسانی ما از دیوارهای شهر و بیلبوردها و تلفن عمومی و هرجایی که امکان نوشتن وجود دارد تغذیه می شود. بدون حضور ما با این نگرش مبارزاتی، اتحاد نیروهای مردمی درگیر در خیابانها دورنمای روشنی ندارد. این بر عهده نسل پرسشگر ماست که این معانی را در سطح جامعه فراگیر کند.
پیش به سوی:
تحکیم و ارتقای دستاوردهای رادیکال مردم و ادامه مبارزه!
تأکید و تکیه بر وحدت مبارزاتی مردم! 
افزایش هوشیاری عمومی درباره سیاستهای نیروهای طبقاتی مختلف!
دامن زدن به بحث و مناظره در مورد مختصات جامعه نوینی که مردم ما نیاز دارند!

(نشریه دانشجویی بذر - شماره ۴۵ )