مهرداد هرسینی: قربون سنبه پرزور است!

اکنون دیگر کمتر روزی است که شاهد خیزش و اعتراضات مردمی علیه کلیت نظام آخوندی نباشیم. سخن از وضعیت انفجاری جامعه‌ای است که در آن به گفته پاسدار اشتری، سرکرده نیروی سرکوبگر انتظامی «به‌طور میانگین در برخی روزها ۲۰ تا ۳۰ تجمع اعتراضی در سراسر کشور داریم».

در مقابل این جوش‌وخروش مردمی که خود را در بسیاری از گسل‌های اجتماعی به نمایش می‌گذارد، باید به هراس دیکتاتوری زهر خورده خامنه‌ای از رشد روند اعتراضات به‌حق مردمی نیز اشاره نمود. برای نمونه وضعیت بحرانی در خوزستان قهرمان که آن روی سکه‌ی عمق نارضایتی هموطنان امان در این خطه زرخیز می‌باشد و یا گسل‌های کارگری، معلمان، بازنشستگان و دانشجویان تنها نمونه‌های کوچکی از شعله زیر خاکستر در ایران تحت حاکمیت ولی‌فقیه را به نمایش می‌گذارند.
پیام مردم در یک کلام به خامنه‌ای و تمامی باندها و دستجات رژیم که به طریق اولی تلاش دارند تا دیکتاتوری ولی‌فقیه را از زیر تیغ مردم برهانند، همان پیام سرنگونی، پیام خیزش برای رسیدن به زندگی بهتر و درخور انسان ایرانی، پیام برای حق حیات، برای حریت بشری و حق نفس کشیدن است.
مردم ایران به‌ویژه در استان‌های به‌شدت ضربه‌پذیر اکنون به‌خوبی دریافته‌اند که تا ولی‌فقیه هست تا باندهای مافیایی و فاسد آخوندی هستند، از آزادی، رفاه، آبادانی و حاکمیت مردمی خبری نخواهد بود. توده‌های به‌جان‌آمده از ظلم و ستم آخوندی دریافته‌اند، آنچه برای حاکمیت سرکوبگر مهم نیست، همان وضعیت معیشتی مردم است؛ زیرا نگاه خامنه‌ای به مردم، نگاه «ارباب‌ورعیتی» است، یعنی در این نگاه، این ولی‌فقیه است که خود را به‌اشتباه «قدر قدرت» می‌بیند و بر این منطق ضد انسانی و ضد تمامی ارزش‌های نوین بشری، نه‌تنها فراقانونی، بلکه نسبت به هیچ‌کس و هیچ مرجعی پاسخگو نیست.

نمونتا همین وضعیت وخیم در استان سابقا زرخیز خوزستان، مشت نمونه خروار و نمونه‌ای از بی‌تفاوتی حکومت نسبت به جان میلیون‌ها هموطن است. معاون حکومتی در سازمان جنگل‌ها و مراتع کشور می‌گوید: «به دلیل سدهایی که بر روی کرخه و کارون ساخته‌شده ۳۵۰ هزار هکتار کانون تولید گردوغبار ایجاد و ریز گردها تأثیر خود را بر روی اهواز گذاشت». (ایسنا- ۲۸ بهمن ۹۵)

چنین بی‌تفاوتی را ما در موارد متعدد شاهدش هستیم، بی‌تفاوتی نسبت به جان کودکان بی شناسنامه، بی‌تفاوتی نسبت به معیشت و درمان، کار، بحران‌های عمیق اجتماعی، اعتیاد، فحشا، کودکان کار و زنان خیابانی، به اقتصادی و یا محیط‌زیست تماما در این راستا می‌باشند.

اهالی شریف خوزستان اکنون با گوشت و پوست و استخوان می‌بینند و لمس می‌کنند که نظام آخوندی از طریق باندهای فاسد و مافیایی خود و با اختاپوسی بنام «سپاه پاسداران» چگونه رودخانه تاریخی کارون را خشکانیده است و چگونه ۴۸ تالاب، مراتع و جنگل‌ها، دریاچه‌ها و زیربناها را برای غارت اموال ملی و استخراج نفت و گاز از بین برده است. برای حاکم عنان‌گسیخته اینکه مردم آب و برق ندارند، اینکه دوا و دارو ندارند، اینکه هوا برای نفس کشیدن ندارند و سموم و ریز گردها به مانند بختک بر قلب و عروق و ریه‌های کودکان و نوجوانان و زنان و سالمندان نشسته و یا به انواع و اقسام بیمارهای پوستی، گوارشی و سرطان دچار شده‌اند، اصلا و ابدا مهم نیست.

همچنین مردم ایران به‌خوبی می‌بینند که اموال ملی کشور چگونه توسط این رژیم و باندهای مافیایی، آقازاده، آخوندهای ریزودرشت حکومتی، ستادهای تحت بیت رهبری غارت می‌شود. نیم‌نگاهی بیاندازیم به ۴ صندوق ذخیره کشور که تماما توسط دولت «تدبیر و امید» خالی شده‌اند. براستی هزینه حقوق‌های نجومی و یا حساب‌های صادق لاریجانی، رئیس قوه قضائیه حکومت از چه منابعی تامین مالی می‌گردند؟

 همچنین با نیم‌نگاهی به وضعیت اسفبار معیشتی مردم محروم میهن امان به‌ویژه در استان‌های به‌شدت ضربه‌پذیر، مثل سیستان و بلوچستان، بویراحمد، ایلام، کرمان، بوشهر، هرمزگان و یا کردستان و حتی در حاشیه شهرهای بزرگ کشور مثل تهران، به‌خوبی می‌توان تاثیرات مخرب سوء مدیرت، غارت و چپاول و نیز هزینه‌های سنگین سیاست‌های مخرب رژیم آخوندی در زمینه‌هایی مانند اتمی، پروژه‌های موشکی، تروریسم و صدور جنگ و بلوا به کشورهای همسایه و مسلمان را دید. بر این منطق آنچه برای حاکمیت مهم است و بقول خمینی ملعون «از اوجب واجبات» می‌باشد، همان «حفظ بیضه اسلام عزیز» و حاکمیت قرون وسطایی ولی‌فقیه است.

این وضعیت بحرانی تنها در خوزستان نیست، بلکه اکنون ۲۲ استان کشور زیر ضرب پدیده‌ای بنام «ریز گردها، طوفان‌های شنی، نبود آب و برق و معیشت و رکود اقتصادی» و تبعات ناشی از آن می‌باشند.
از این منظر هست که مردم به شکست‌های دیکتاتوری آخوندی در پیدا کردن راه حل برای برون رفتن از مجموعه بحران‌های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی نگاه می‌کنند. حال خامنه‌ای، این «گول» را ببین که چگونه در مقابل دوربین‌های تلویزیون حکومتی، شیادانه اشک تمساح می‌ریزد و با زبان الکن اضافه می‌کند که «دل آدمی از این اوضاع بدرد میاید». باید به ولی‌فقیه ارتجاع گفت، حکومتی که دلش برای مردمش سوخته باشد، سالانه بین ۱۲ الی ۱۴ میلیارد دلار خرج سوریه نمی‌کند، سالانه ۱۵۰ میلیارد دلار خرج پروژه‌های اتمی و موشکی نمی‌کند، سرمایه‌های ملی این مردم را به جیب حزب الشیطان، حوثی‌ها و یا کتاب و عصائب الحق و یا باند مرتجع حکیم و دیوانه‌ای مانند «نوری مالکی» جنایتکار سرازیر نمی‌کند.

اما در مقابل چنین نا عدالتی و ستمی ما شاهد آن روی سکه‌ای بنام مقاومت مردمی هستیم. مقاومتی که با استقبال عنصر اجتماعی از دیدگاه‌ها و برنامه‌های آن به‌ویژه پیام به‌حق حریت و حاکمیت از سوی مریم رجوی و مجاهدین، خواهان تغییر هستند. این شرط اصلی برای هرگونه تغییر و دگرگونی بنیادی در ایران است. حرکات روبه رشد و اعتراضات به‌حق مردم طی هفته‌های اخیر علیه خامنه‌ای زهر خورده و دولت علیل «تدبیر و امید» تماما نشان از آن دارد که دیکتاتور ضربه‌پذیر است و می‌توان حاکمیت را به گوشه «رینگ» کشاند.
در مقابل نیز شاهدیم که دیکتاتوری ولی‌فقیه چگونه دیوانه‌وار علیه مردم و مقاومت ایران دست به توطئه، کشتار و سرکوب میزند. یک نمونه آن را مردم روزانه در «رادیو، تلویزیون، رسانه‌ها و سینماهای کشور» علیه محبوبیت داخلی و بین‌المللی مجاهدین تجربه می‌کنند. این حجم عظیم از سرمایه‌گذاری علیه نیروی پیشتاز جنبش در داخل کشور، هرگز تا به امروز سابقه نداشته است. امری که به‌یقین ترجمان اقبال و روی آوردن مردم، به‌ویژه نسل جوان و خواهان تغییر، به آلترناتیو این رژیم و مقاومت ایران هست.
آری سنبه مردم پرزور است و دیکتاتوری ولی‌فقیه رفتنی است، این را دیگر ما نمی گوئیم، بلکه واقعیتی نهادینه شده در درون حاکمیت می‌باشد. رژیم به‌طور کامل فلج شده است، سیگنال‌های تائید بر این سخن و بر آخرین روزهای حکومت ولی‌فقیه را به‌یقین باید در میان «سخنان متولیان دو باند» جستجو نمود.