عزیز پاکنژاد: قاتلان و قتل عام را نه می بخشیم و نه فراموش می کنیم

جنبش دادخواهی زندانیان سیاسی قتل عام شده در سال ۱۳۶۷ به حکم «خمینی»، به سرعت به راه خود ادامه می دهد.

این تلاش وسیع و بی سابقه بهمت مبتکران با کفایت و دست اندرکاران سخت کوشش، تا اینجا، چند مانع اساسی را از سر راه خود برداشته است. موانعی که در سی سال گذشته عامل اصلی و در عین حال ناموفق تحمیل «فراموشی»، و توهم «گذشت و بخشش» قاتلان، از خونهای بناحق ریخته شده کسانی بود که جان را گرامی  و جهان را انسانی می خواستند و در طلب آن بر قلب شب تاختند.

«نه می بخشیم و نه فراموش می کنیم»، بیان واقعی و رسای جنبشی بود و هست، که سالهاست در خون خود می غلطد و اکنون با برخاستن از خاکستر خویش، تحت عنوان «جنبش دادخواهی» به عرصه پا نهاده تا با زدودن زنگارها، دادخواهان را در فریاد کردن آن متحد کند.

اولین مانع در راه به ثمر رسیدن این جنبش در سالهای گذشته، هراس از ایجاد و شکل گرفتن جدی آن توسط رژیم بود. هر تلاشی در این زمینه توسط هر کس و در هرجا، موجی از توطئه های داخلی و بین المللی را توسط رژیم و شرکایش، برمی انگیخت که نتیجه آن، تسلط  سکوت بر این عرصه بود. حتی اشاره به آن فاجعه توسط هرکس، هم بدلیل ابعاد غیرقابل باور و هم فشارهای ضد انسانی رژیم فاسد ولایت فقیه در ایران ممنوع بود. «جنبش دادخواهی» با ایجاد امید و جسارت در مردم و بخصوص در خانواده های داغدار، آنها را برای داشتن سهمی موَثرتر در این حرکت عادلانه و انسانی به میدان آورد. هم اکنون این جنبش مساله روز مردم ایران است و در همه جا علائم و آثار خود را نشان می دهد.
تلاش ها و حضور شجاعانه و بی وقفه مادران و پدران و خانواده های قربانیان در تجمعات گوناگون در خانه ها و بخصوص بر مزار عزیزانشان، اگرچه در این مدت سی ساله لحظه ای قطع نشد و فریاد آنها، رسا و روان، در اینجا و آنجا بگوش می رسید، اما «در خود و برای خود بود» و اجازه خروج از حلقه محاصره طاقت فرسای مزدوران رژیم به آن داده نمی شد. در نتیجه نمی توانست به پروسه ای دادخواهانه در سطح بین المللی تبدیل شود تا به بار نشیند. اکنون این مهم برآورده شده و درهای بسته ارگانهای حقوق بشر بین المللی بروی آنها باز است.

دومین مانع، وجود مزدوران رنگ و رو رفته و گماشتگان زرد و سبز و بنفش نظام ولایت، در اینجا و آنجا بود که با وقاحت و دنائت، هم آمار قتل عام شدگان را دستکاری می کردند، و هم بر ضرورت «فراموشی»، با توجیهاتی همچون «آشتی ملی»، سعی بر ساکت کردن جویندگان حقیقت، حتی در صفوف خودی داشتند. «جنبش دادخواهی» در حال حاضر آنها را از نفس انداخته و به کنج عزلت و خفت کشانده است. این دومین مانعی است که این جنبش از سر راه خود برداشته است و قصد ندارد به آنها اجازه دهد که دوباره سر و دم بجنبانند.
 
«برهم زدن وحدت درونی» باندهای مختلف رژیم در برخورد با این جنایت تاریخی، اصلی ترین کاری است که این جنبش موفق به تحقق آن شده است. در این سی سال هرجا صحبتی یا حرکتی برای مطرح شدن این اعدامها صورت می گرفت، تمامی باندهای ولایت برای خفه کردن آن و ایجاد سکوتی گورستانی، یکسان عمل می کردند. اشاره های گاه به گاه و هراس آلود بعضی از دانه ریزهای خودی در این باره هرگز تحمل نمی شد و به سختی با طرد و شلاق و زندان، این مهره ها را به سکوتی سنگین، انباشته از خون و جنون وادار می کردند.

این «وحدت درونی» مانعی اصلی در راه تحقق جنبش دادخواهی بود که با موفقیت از پیش پای این جنبش برداشته شد، که خود، به دلیل ایجاد شکاف و تضعیف پایه های نظام، به عاملی برای پیروزی حتمی این جنبش در کشیدن کلیت این رژیم به پای میز محاکمه و عدالت تبدیل شده است. در حال حاضر باندهای درونی نظام بر سر این جنایت بزرگ در مقابل هم صف بندی کرده و هرکدام به روش خود سعی بر استفاده از آن در ساختن پلکانی برای نجات این رژیم پوسیده دارند. تقلاهای مذبوحانه ولی فقیه و باندش، برای ساکت کردن و براه آوردن باند «رئیس جمهورش» تا کنون هیچ نتیجه ای نداشته و فقط دشمنی و نزاع را دردرون آن ابعاد وسیعتری داده است. ولی فقیه می گوید این جنایت و دست اندرکاران آن باید سمبل نظام برای ادامه یابی حیات ددمنشانه آن باشد، و باند مقابل از وحشت فرجام تلخی که در انتظار نظام است، سعی در مقصر نشان دادن باند ولی فقیه وشانه خالی کردن از زیر بار این جنایت بی سابقه دارد. جنبش دادخواهی با دقت این درگیری و تضادهای رشدیابنده در درون نظام را زیر نظر دارد و از هر گوشه به آن دامن می زند.