سعید سجادی: انقلاب، حاکمیت ملی، و "خشونت"

اگرچه دفاع از خود در مقابل دیگری، و دفاع از مرزها در مقابل متجاوز، همیشه به عنوان اموری مقدس در فرهنگ ملتها ثبت شده، اما به دست گرفتن سلاح برای کسب و اعاده حاکمیت ملی، از نظر دولت‌های غاصب حاکمیت ملیْ، عملی مذموم و شایسته اشدّ مجازات عنوان میشود.

دولت‌های غاصب حاکمیت ملی دارای بیشترین حساسیت (چه منفی یا مثبت) در قبال خشونت‌های زیر، به ترتیب اولویت، هستند:

- اول: به دست گرفتن سلاح توسط افراد جامعه برعلیه رژیم غاصب، در جهت اعاده حاکمیت ملی غصب شده
- دوم: جنگ خارجی
- سوم: دفاع مسلحانه فرد از خود در برابر مهاجم غیردولتی

تنظیم رابطه رژیم‌های غاصب حاکمیت ملی با خشونت‌های بالا دقیقاً و به صورت مستقیم در رابطه با درجه خطری است که هر کدامْ، حاکمیت غصبی آنها را تهدید می‌کند. هیچ توضیح دیگری نمی‌تواند این ترتیب اولویتی را توضیح داده و توجیه کند که چرا این غاصبین بیشترین حساسیت را در قبال خشونت اولی دارند، و نه دومی و سومی. خمینی جنگ را نعمت الهی می‌دانست، در حالی که خطر را بیخ گوش خود در تهران آدرس می‌داد.

پس واضح و بدیهی است که سرچشمه توجیهاتی از این قبیل، که مقرر می‌کنند "خشونت (در برابر دولت خشن و غاصب حاکمیت ملی) بد است" خود این رژیم‌های غاصب هستند، گر چه گاه این نصایح از طرف کسانی در جبهه خلق عنوان شوند.

اگر "خشونت" بد است، خوب همه اعمال خشن بالا (از جمله دفاع از خود و مرزها) هم قاعدتاً بایستی بد باشند. پس معلوم میشود که منظورشان از "خشونت بد است" فقط خشونتهایی است که این حاکمیت غصبی را هدف قرار دهد.

اما اتفاقاً این نوع خشونت- به عنوان آخرین وسیله، در جهت کسب حاکمیت ملی، حتی از دفاع از خود و یا در دفاع از مرزها هم مقدس‌تر است چونکه کمتر عنصر خودخواهی و منافع شخصی در آن یافت میشود. این نوع "خشونت"- با توجه به ریسک بالای آن نسبت به نفع و سود حاوی و دَم دست آن برای خود فرد، در واقع فداکاری برای دیگران در مداری بالاتر است.

بعضاً گفته میشود که این خشونت باعث "دور تسلسل خشونت" میشود. این لزوماً درست نیست. اتفاقاً عکس ادعای بالا منطقی تر جلوه می‌کند. خمینی هیچوقت فتوای قیام مسلحانه را صادر نکرد، و ما شاهد خشونت حیوانی او و رژیمش نسبت به کلیت جامعه و بعد از حاکمیت او بوده و هستیم. کج دار و مریز رفتار کردن و مدارا نمودن عمده توده جامعه با رژیم در طول ٤ دهه گذشته را هم میتوان از دلائل استمرار خشونت رژیم نسبت به جامعه و "دور تسلسل خشونت" فرض نمود. در امریکا، لغو برده‌داری خشن از نتایج جنگ خشن داخلی امریکا بود.

آدمها پدیده‌های مکانیکی رفلکسی نیستند که بی‌اختیار از خود خشونت به صورت رفلکس بروز دهند. اگر اینجورند پس چطور توقع دارید بر خلاف رفلکس مکانیکی خود، به نصیحت شما برای خودداری از خشونت در مقابل خشونت رژیم گوش فرا دهند؟

اگر اراده دارند و انتخاب هم می‌کنند، پس آنها میتوانند انتخاب کنند که جامعه‌ای بردبار، صلح‌جو و غیر خشن بعد از سرنگونی خشونت‌آمیز این رژیم خشنْ داشته باشند.

در تحلیل نهایی اما، این ماهیت رژیم و خصلت‌های ذاتی و عملکرد ناشی از آن است که مؤثرترین تاکتیک و استراتژی برخورد با آن را تعیین می‌کند. نحوه برخورد با رژیم، یک انتخاب میان انتخاب‌های ذهنی متعدد برای مقاومت نیست، بلکه این یک ضرورت بوده و به آن تحمیل میشود. در واقع، این رژیم است که در موضع انتخاب است که چگونه و با چه وسیله‌ای با آن رفتار و برخورد شود. انتخاب مقاومت، فقط انتخاب بین آری و نه گفتن برای قیام به این ضرورت است. "حاضر" است و یا غایب؟

از این رو، انقلاب نوین مردم ایران، خواه و ناخواه و بی تردید، در مسیر سرنگونی رژیم، رهنمود "آتش جواب آتش" را در دستور کار و سرلوحه خود قرار خواهد داد. این رهنمود و اقدام به آن، تضمین کننده دو نتیجه پایه ای و حیاتی برای مقاومت و مردم ما می‌باشد:

- انقلاب در برابر گرایشات اپورتونیستی در دوران انقلاب واکسینه میشود و به سرانجام مرحله ای خود میرسد.

- رهبری ذیصلاح، بی هیچ ابهام و شکافی رهبری جنبش و انقلاب را برعهده میگیرد و برای یک دوره بعد از پیروزی، میتواند جامعه را در جهتی شایسته و بایسته و در جهت منافع عالیه ملی سوق دهد.