رضا محمدی: نگاه کن شوق دیدار یار را درون دیده ام

 

تنها چند روز و چند قدم تا برلین،

می رویم تا دگر بار حماسه سازیم در این دنیایی که کسی مثل من و تو نیست،
بسیارند، پر از همهمه، اما توخالی.

با تو می نویسم ای یارآشنا،
اهل دیار بزرگ فاتح زنان و مردان،
از اراده و از حقانیت صدا و از فریاد مرگ ظالمان،
ای مقاوم و سرسخت، ای کوه سترگ، بی قرار، طغیانگر، قاصدک عشق.

تو را جور دیگر باید دید، که غرورآفرینی،
دستانت پر از روزنه های امید، بی تردید و بی شکیب،
حرمت دار کلمه آزادی و خنیاگر رهایی.

ای رمز و راز پاک زیستن،
تردید نبودن و نیامدن در تو هرگز،
عاشقان را چه غم از سرزنش دشمن و دوست.

و با تو قدم به قدم، شانه به شانه و با گام های بلند،
سنگفرش های مقاومت را در پروازم،
نه در خیال و نه در اوهام، نه در سکوت و تنهایی، ای همراه ترین همراه.

این روز هاست، که می توانی به آن رنگ عشق به میهن و مردمان خود بزنی
برای روز خندیدن فردای نه چندان دور،
به روشنایی ایمان داشته باش.

حضور ما "بفرمان" مسعود و یقین به زلالی قطره های چشمه "می توان و باید" مریم رهایی،
ببین مرا در کوچه ندا و صدیقه،
ای زیبا ترین و بلندترین شعر سروده.

اعتماد و باور به آغازی بر یک پایان،
برای رسیدن به بلندای زندگیت حرکت کن،
انسانیت را رختی نو بپوشان، نه از جنس تسلیم و تزویر و ریا.

همراه شو عزیز،
به یاری هم، نه رود که سیلی خروشان، براه اندازیم علیه بنیاد ظلم و استبداد سیاه و تباه.

تو بی من، من بی تو
آخر کجا شاید رفت،

برای رساندن ندای حق و حقیقت قیام کنندگان و کانونهای شورشی در وطن،
در اعتراض و مبارزه با ستم و بیداد آخوندی،
برای یکی شدن و به بهانه همبستگی ملی،
علیه هجوم برهنگی بی تفاوتی و بی عملی، پریشانی و سردرگمی و بی قیدی،

برای نشان دادن اقتدار مقاومت مردمی و عزم و جزم مردمانی که با خود عهد بسته اند به تغییر آنچه که هست به آنچه که باید بشود، حاضر حاضر حاضر،
نه درنگ جایز است و نه تامل مجاز.

آغوش آغوش پر از بی قراری به دیدارمان روز۶ ژوئیه درهمایش و رزمگاه برلین .