جمشید پیمان: پیکار با نظام جنایت کار آخوندی به لشکر نیاز دارد نه سیاهی لشکر

 

بعضی کسان بهانه و ایراد می گیرند(به هر علت و دلیلی) چرا دیگران را به خودمان راه نمی دهیم و رفتارمان بیشتر دافعه دارد تا جاذبه؟.

هزار بار هم که توضیح دهیم؛ جنابان پرسشتان پر از ایراد است و بر مغلطه سوار است، خضرات یا بخاطر ریگ توی کفش شان قبول نمی کنند یا نمی دانند عرصه ی مبارزه با رژیم جنایت کار و بی پرنسیپ جمهوری اسلامی با مسجد و میخانه فرق اساسی دارد. نمی خواهند بپذیرند که به قول مائو "انقلاب مجلس مهمانی نیست"، نمی خواهند قبول کنند در ایجاد رابطه با دیگران بعضی ارزش ها را هرگز نمی شود نادیده گرفت!نمی خواهند باور کنند آن را که از شورای ملی مقاومت یا از صفوف ارتش آزادی بخش بیرون انداخته اند برای اختلاف نظر و سلیقه اش نبوده بلکه اصول مورد توافق و تعهد را شکسته است. نمی خواهند بفهمند درست است ما در پی افزایش کمیت هستیم، امّا نه به بهای خرد و خمیر کردن کیفیت، نمی خواهند بفهمند پیکار با نظام جنایت کار آخوندی به لشکر نیاز دارد نه سیاهی لشکر!
رد نکردن دست آشتی و دوستی آئین دیرین ما است!
اشاره به دو نمونه:
نمونه معاصر: مجاهدین در جریان پیکار با مهاجمان پاسدار که روی آنها سلاح کشیده بودند، اگر پاسداری تسلیم می شد ولو قبلش از مجاهدین هم کشته بود او را زیر سایه مهرشان و با رعایت کامل تمامی اصول حقوق بشر می گرفتند. هر کس را هم که دوست داشت با آنها بماند با گرمی می پذیرفتند و هر کس هم که نمی خواست بماند رهایش می کردند برود!
نمونه تاریخی: ابوسفیان تا یک یا دو شب پیش از فتح مکه به دست محمد با او می جنگید و با همه ی توش و توانش هم می جنگید! یک یا دوشب پیش از ورود محمد به مکّه، ابو سفیان نزد او رفت و آشتی بسویش دراز کرد. محمد دست او را پس نزد و او را از خود نراند. کسی خیال نکند محمد ساده لوح بود و ابو سفیان فریبش داد. از تفصیل آنچه آن شب بین محمد و ابو سفیان گذشت خبر دقیق و درست و کاملی نیست. امّا رویداد های بعدی نشان دادند که او تصمیم درستی گرفته بود!
ـــ اگر فردا روزی احمدی نژاد(و کسانی مانند او) بیاید و کل حاکمیت جمهوری اسلامی را نفی و رد کند و خواستار براندازی آن و استقرار یک نظام دموکراتیک و مبتنی بر پرنسیپ های اعلامیه جهانی حقوق بشر و بویژه بر دو اصل جدائی دین از دولت و برابری حقوق شهروندی همه ی ایرانیان شود، من به او نمی گویم علط زیادی نکن، اول باید محاکمه شوی. محاکمه ی او و رسیدگی به جرم های ارتکابیش نه با من است و نه با هیچ شخص دیگری. هر کس می تواند از او به دادگاه عادل و صالح شکایت کند. دادگاه محل رسیدگی به شکایت های خصوصی و عمومی علیه اشخاص حقیقی و خقوقی و تشخیص مجرم و میزان جرم ارتکابی و تعیین مجازات قانونی مناسب با جرم است و لاغیر!
ـــ چند روز پیش عنصر شناخته شده ای به اسم هوشنگ امیر احمدی ـــ لابی و کار چاق کن تا همین چند وقت پیش رژیم آخوندی ـــ را در میان شماری دیدم که در واشنگتن علیه تریتا پارسی ـــ با همان مشخصات هوشنگ امیر احمدی در قالبی دیگر ــ و سازمان نایاکش شعار می دادند. هوشنگ امیر احمدی با چهره ای خندان کاغذی را رو به روی دوربین گرفته بود که رویش جمله ی "براندازم"، نوشته بودند! کار او مورد مناقشه عده ای در صفحه های مجازی مثل فیس بوک و تلگرام و توئیتر و اینستا گرام و .... قرار گرفته است؛ عده ای در مخالفت و شمار در موافقت با او نظر داده اند. شماری از دوستان نظر مرا در این باره خواستند. به آنها گفته ام:
یک: هیچ کس یک شبه متحول نمی شود. حتا پیغمبران هم یک شبه پیغمبر نشدند! این آقا یک شبه از عشق به جمهوری اسلامی به طرف براندازی جمهوری اسلامی چرخیده است؟ نا ممکن نیست امّا باورش بسیار دشوار است! تحول که جای خود دارد، حتّا دگردیسی هم مبتنی بر شرائط درونی و محیطی و زمان لازم است.
دو: جلال الدین بلخی یک بیت جهانگیر دارد:
ای بسا ابلیس آدم رو که هست
پس به هر دستی نباید داد دست!به هوشنگ امیر احمدی نمی گویم غلط زیادی کرده ای شعار براندازی نظام جمهوری اسلامی داده ای، امّا: هوشیاری حد اکثری برای نیفتادن در تله فرصت طلبان کارکشته و نسپردن کارهای حساس و تعیین کننده به این افراد از واجب ترین واجبات است. همانگونه که پیش داوری و طرد و رد کسانی که بطور قاطع و همه جانبه از رژیم می بُرند و با آن به مبارزه می پردازند،خطا است!
سه: تمثیل عاقبت گرگ زاده گرگ شود، برای نشان دادن و اثبات بی تاثیری اراده و تربیت برای تغییر منش انسان است. من با این تمثیل صد درصد مخالفم و معتقدم انسان هم تاثیر پذیر است و هم کمال گرا، و درست به همین خاطر تاکید می ورزم انسانی به اسم حُرّ ریاحی می تواند از فرماندهی سپاه ابن زیاد جانباز راه حسین شود و یا فردی از دعوت کنندگان حسین به کوفه باشد و آخر کار مسلم عقیل، نماینده حسین را به ابن زیاد بسپارد!سعدی درست می گوید وقتی فریاد می زند:
با بدان کم نشین که در مانی
خو پذیر است نفس انسانی! و ناصر خسرو قبادیانی حق می گوید وقتی ندا می دهد:
به چهره شدن چون پری کی توانی
به افعال ماننده شو مَر پری را!
ـــ نکته آخر؛ من امثال هوشنگ امیر احمدی را وقتی باور می کنم که با صراحت تمام و بدون بازی کردن با کلمات و بدون پرده پوشی و ابهام خواستار براندازی رژیم جمهوری اسلامی و استقرار یک نظام دموکراتیک مبتنی بر اعلامیه جهانی حقوق بشر با تاکید بر اصل جدائی کامل دین از دولت و برابری حقوق شهروندی همه ی مردم ایران در ادعا و عمل، شوند(همان گونه که پیشتر درباره محمد احمدی نژاد گفتم). الان هم برای او و مانند های او نه شامپاین باز می کنم و نه اسفند بر آتش می ریزم. چون به فرض هم که صمیمانه از رژیم بریده است، چنین پیداست که بغل نشین شاه ــ زاده رضا شده است، شاه زاده ای که مواضعش نسبت به مجاهدین و مقاومت ایران با مواضع وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی مو نمی زند! وضع هوشنگ امیر احمدی الان در خوش بینانه ترین نگاه مثل وضع کسانی است که از یزید بریده بودند و با او ابراز مخالفت هم می کردند، علیه یزید هم منبر می رفتند، اما حاضر به پیکار جدی با یزید نبودند! به قول هم وطنان شیرین و شوخمان؛ "من اینور جوب،تو اونور جوب: فحش بده و فحش بستون"!. البته اگر تا هنگام درج این نوشته، به درگاه مقام عظمای ولایت عذر تقصیر نبرده باشد!