ناهید همت آبادی: چه چیز ارزش گفتن به انسان را دارد؟


در هفتاد و پنجمین سالگرد مرگ آنتوان سنت اگزوپری، خالق ” شازده کوچولو “، گرچه شایعه مرگ به ظاهر اسرارآمیز او که سالها بر زبانها جاری و اینکه هواپیمایش در حین پرواز در آسمان لایتناهی گم شده است، سال ۲۰۰۴ از پرده برون افتاد و یافتن دستبندی با نام حک شده همسرش بر آن در عمق دریا مشخص نمود که هواپیمای او هنگام بازگشت از یک مأموریت جنگی برای رهایی میهن از یوغ فاشیسم هیتلری حین پرواز میان نیس و موناکو ـ ژوئن ۱۹۴۴ ـ مورد شلیک هواپیماهای آلمان نازی قرار گرفته و در دریا سقوط کرده است، با اینحال اما شاهکار بی کهنگی اگزوپری، ” شازده کوچولو “ همچنان در زمره محبوب ترین آثار ادبی جهان است.

اگزوپری پس از اشغال فرانسه توسط قوای آلمان و قبل از پیروزی متفقین و بازگشت به وطن، مدتی را در امریکا در تبعید به سر برد و ” شازده کوچولو “ نیز حاصل دوران بستری بودن او در همین کشور بعلت زخمهای وارده متعدد جسمی ناشی از جنگ بر او بوده است. این اثر زیبای بی همتا تاکنون به بیش از ۱۰۰ زبان ترجمه شده و بخشی از سرنوشت و سرگذشت زندگی خصوصی او را نیز در بر دارد: ” ... گلهای سرخ رنجیدند. و شازده کوچولو بازگفت: شما زیبایید ولی درونتان خالی ست.... البته گل سرخ من در نظر یک رهگذر ساده، به شما میماند ولی او به تنهایی از همه شما سر است زیرا من فقط به او آب داده ام، فقط او را زیر حباب بلورین گذاشته ام، فقط او را پشت تجیر پناه داده ام... فقط به شکوه و شکایت او، به خودستائی او و گاه نیز به سکوت او گوش فراداده ام. زیرا او گل سرخ من است. “ آنتوان اگزوپری نویسنده نازک خیال، حساس و رهنورد حادثه جو و پر شور دنیای شگفت انگیز تخیل و ماجراست اما عشق و عاطفه انسانی و درک عمیق او از حقایق تلخ جاری، او را به سرایشی کنایه آمیز از زندگی میکشاند: ” ... آدمهای بزرگ دیگر وقت شناختن هیچ چیز را ندارند، همه چیز را ساخته و آماده میخرند ولی چون کسی نیست که دوست بفروشد، آدمها بی دوست مانده اند “. اگزوپری با آنکه خلبانی بلند پرواز و ماجراجوست اما اندیشمندی هنرمند و شاعری نویسنده با نثر ساده جادویی نیز میباشد که با طنز خاص خود، روابط مادی زندگی، تعصبات و خودخواهیهای انسان را تحت عنوان ” ویژگیهای آدمهای بزرگ “ که علایق و روابط پاک و زیبای انسانی و خلوص احساسات و عشقهای ناب را زیر پا له و نابود میکنند، به سخره میگیرد. دلباختگی و عشق بیکران او به انسان و نیکی ها، تجربیات فراوان پروازهای شبانه دیرگاه در آسمانها و اندوخته آموخته هایش در زمین او را به روشن بینی شگرف و احساس عمیق شناخت ناشناخته ها ره گشوده و در آخرین نامه ای که از او باقیمانده مینویسد: ” اگر من دوباره بازگردم، نگران یک چیز خواهم بود که: ” چه چیز ارزش گفتن به انسان را دارد؟ “. مرگ دلیرانه آنتوان سنت دو اگزوپری در مسیر رهایی میهنش در ۴۴ سالگی، به أسف اما فرصت نداد به او تا شهرت شازده ی کوچک خود را به چشم دیده و لمس کند: ” بجز یک برق زردرنگ که نزدیک قوزک پایش درخشید، اتفاقی نیفتاد. او لحظه ای بی درنگ ماند و فریاد نزد. آهسته مثل درختی که ببرندش بر زمین افتاد و بعلت وجود شنها حتی صدایی هم از افتادنش برنخاست “. و... اگر آنتوان سنت دو اگزوپری نیز مانند شازده کوچک خویش پس از سقوط جسم به ” سیاره خود “ بازگشته باشد، کاش از آنجا به زمین زیر پا هیچ نگاه نکند چون از دیدن آنچه امروزه در اینجا میگذرد، مثل شازده کوچک باز غمگین شده گریه خواهد کرد.