جمشید پیمان: وقتی حافظ می گوید؛ "پیر ما گفت ..."


حافظ غزلی دارد با این مطلع:
صوفی ار باده به اندازه خورَد نوش اش باد
ورنه اندیشه ی این کار فراموش اش باد

این غزل چندین نکته ی درخور توجه و اندیشیدن دارد. امّا آنچه این غزل را از دیگر غزل های حافظ متفاوت کرده،این بیت است:
پیرما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد
شارحان و مفسران شعرهای حافظ و حافظ شناسان برای معنی و توجیه و تفسیر این بیت فراوان گفته و نوشته اند. البته بیشتر کوشیده اند حافظ را از شائبه ی کفر گوئی و تعریض به خدا برهانند. من به اندازه شناخت و درکم از این بیت می کوشم راهی به دهی ببرم. نمی گویم سخن من تازه است و دیگران آنچه را می خواهم بگویم نگفته اند. باری، در آغاز ببینیم این بیت را چگونه می توان خواند:
خوانش نخست این است که حافظ تنها سخن " پیرما" را نقل می کند و خودش نسبت به ماهیت کلام پیر نه نقشی دارد و نه نظری:
پیرما گفت: "خطا بر قلم صنع نرفت، آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد"!
در این حالت، ضمیر "ش" در " خطا پوش اش" به صانع یا پروردگار بر می گردد.
خوانش دوم این این است که حافظ در مصرع اول سخن "پیرما" را نقل می کند و در مصرع دوم نظر خودش را بیان می دارد. در این صورت ضمیر "ش" میتواند هم متعلق به "پیرما" باشد و هم به صانع یا خداوند:
پیر ما گفت: "خطا بر قلم صنع نرفت"، افرین بر نظر پاک خطا پوش اش باد!

باید ببینیم حافظ به چه موضوعی نظر داشته است که به قول بسیاری، باورش به وجود خطا در قلم صنع را در پرده ی ایهام و سخن چند پهلو و رندانه گفته است! آیا می خواسته بگوید قلم صنع هم در معرض خطا است یا مرتکب خطا شده است، بی آنکه مسؤلیت حکمش را در زمانه ی سلطه متشرعان متحجر و از بیم جانش، نپذیرد؟ و به همین دلیل دست به ترفند نقل قول زده است؟
به نظر من نمی تواند چنین باشد، زیرا حافظ در جاهای دیگر بی هر ملاحظه ای با صراحت و نه در پرده و رندانه، بی ترس از عواقب و عوارض پرخطر سخنش، خدا را خطا کار معرفی می کند. برای نمونه؛ می گوید:
" آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی"!
و یا در بیتی از غزلی دیگر چنین می سراید:
نیست امّید صلاحی ز فساد حافظ
این هم از عهد ازل حاصل فرجام افتاد" .
در این بیت هم حافظ با قاطعیت و صراحت با این حکم خدا معارضه می کند که گفته است؛ هر انسانی بر فطرت اسلام زاده می شود!
مثال های فراوان در این مورد در شعرهای حافظ هستند. چرا باید در این بیت مورد مناقشه؛ پیر ما گفت خطا ...، با زبان ایهام و در پرده و رندانه سخن گوید؟ پذیرفتن این امر هم بسیار بعید و دشوار است که حافظ زیر شرائط سیاسی و دینی حاکم زمانه اش که حتا اشعارش را جز خواص و معتمدانش، از دیگران پنهان می کرده است چرا باید یک جا با ترس و در جاهای دیگر بی محابا حرف دلش را حتا در تعریض به خدا بزند؟ این دوگانگی در رفتار قابل توجیه نیست!
موضوع دیگر خود " پیر ما " است! این پیر یا خود حافظ است که سخنش را برای غیر مستقیم گفتن و به آن وجه نقل قول دادن، از زبان او می گوید. یا بطور واقعی کسی بوده که حافظ او را پیر خودش می دانسته است. من به وجه نخست باور داررم. زیرا تاکنون بطور قطعی کسی به عنوان پیر حافظ شناخته نشده است، و در این مورد هر کسی رائی زده است! در هر دو صورت، اگر ادعای کسانی را بپذیریم که حافظ از بیم جانش سخن در پرده و رندانه و بویژه به نقل از "پیرما گفته است باید برای این مساله هم پاسخی بیابیم: "پیر ما" در اینجا اسم معرفه است. بنا براین اگر حافظ مورد مواخذه قرار می گرفت باید به اصطلاح امروزی ها این "پیر ما" را لو می داد! و این با منشی که حافظ در شعر هایش از خودش نشان داده است متباین می شود!
عقیده دارم حافظ در رابطه با کفر گوئی ـــ به اعتبار کفریات متعددش ـــ ظاهرن بیمی نداشته است. اما همیشه که کفر نمی گفته است؟ صدها برابر چند بیت کفرآمیزش، بیت های مبین اعتقاد و ایمانش به خدا ـــ با همه ی ویژگی های قرآنی اش ـــ سروده است. فکر می کنم این بیت جنجالی(دیگران جنجالی اش کرده اند!) یکی از همان بیت هائی است که در آن به ستایش خدای خودش پرداخته است. با این فرض، به نظر من در هر مصرع از این بیت به یکی از ویژگی های خاص الله یا صانع کل اشاره دارد: ویژگی نخست بَری بودن خدا از هر خطائی است. زیرا وجود هر خطائی ولو جرئی و کوچک موجب نقض صمدیت خدا می شود، پس می گوید: "پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت"! اما در مصرع دوم اشاره به ستّار العیوبی خدا دارد که به قول سعدی: "پرده ی عصمت بندگان به خطای منکر ندرد"، بنا براین می گوید: "آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد". در حقیقت ستایش می کند نظر پاک و خطا پوش خداوند را!
نکته دیگر اینگه بعضی پنداشته اند پیر در حالی که می دانسته خداوند مرتکب خظا می شود، با بزرگواری آن را ندیده می گیرد و عیب پوشی می کند. این برداشت چند اشکال دارد؛ اشکال اول اینکه پیر را در عمل آدمی ریا کار نشان می دهد، زیرا خطای خداوند هم عرض و هم ارز خطای یک انسان نیست که محدوده و تاثیر قابل گذشتی داشته باشد. من اگر به کسی اهانت کنم او می تواند با بزرگواری آن را نادیده بگیرد و کار زشت مرا از دیگران پنهان دارد و مرا ببخشد. اما اگر نسبت به او مرتکب جنایت شوم و مثلن یکی از نزدیکانش را بکشم آیا آن را پوشیده می دارد؟
در این کیهان بی حد و مرز که در نظر خدا پرستان اگر هر چیزی یک میلیاردم میلی متر از جای خودش جدا شود نظم کل هستی برهم می خورد، آیا خطای خدا قابل پوشیدن است ؟ آنهم کسی بپوشاند ـــ حافظ یا پیرش ـــ که چندین جای دیگر با صراحت گفته است؛ نه می شود پنهان کرد و نه می شود نادیده گرفت! اشکال دیگر این است که اگر در مصرع دوم این حافظ است که به نظر پاک خطاپوش پیرش آفرین می گوید، باید پرسید او بر چه مبنائی می دانسته که پیرش از باب خطا پوشی گفته است که خطا بر قلم صنع نرفت، نه بر اساس اعتقاد راسخش به بری بودن خدا از خطا؟
باری اگر حافظ را فقط منتقل کننده قول پیر در این بیت بدانیم می توان از مضمون بیت به این نظر هم رسید که: پیر اعتقاد دارد یکی از دلائل محکم برای بری بودن خدا از خطا، صفت خطا پوشی او است، پس افرین بر نظر پاک و خطا پوش اش باد!
نوشته را اینگونه تمام می کنم که نه قصد دفاع از حافظ را دارم و نه می خواهم اثبات کنم او کفر می گفته یا نمی گفته است. حافظ در شعرهایش هم کفر گفته است و هم خالصانه ابراز بندگی در برابر پروردگارش کرده است. و این بیت برای من نمونه ای از ابراز بندگی توام با ستایش حافظ در برابر خدایش است:
پیر ما گفت: "خظا بر قلم صنع نرفت، آفرین بر نظر پاک خطا پوش اش باد"!
در هر حال، تنها حافظ است که بطور قطعی و صد در صدی می داند چرا و به چه منظوری این بیت را سروده است، و به قول معروف: چون نیست خواجه حافظ، معذور دار مارا!