هوشنگ اَسدیان: کنفرانس جهانی و گرد همایی بزرگ مقاومت خاری به چشم حکومت آخوندی وهم خط تان آنها


سوارکاران ارتش آزادی ستان، سوار بر رَخش های سپید عدالت اجتماعی و برابری با زین و برگ طلایی نشان سکولاریسم و بیرقهای به رنگ خون، منقوش به آزادی برای یک ایران دمکراتیک و پُر از رفاه و صلح، به تاخت از دره ها و کوهای عشق، چون ساعقه در گذرهستند و سرود رفیقان قهرمان را که در این مسیر جان فشانی می کنند؛ با حنجره زمُردین و قناری به نغمه سر می دهند.

این کاروان عشق و آزادی، دلت را قُرص می کند و صعب العبور بودن مسیر نا هموار را برایت هموار می کند. این کاروان پُر غرور و با افتخار سر آدمی را به آسمان فخر می رساند و با چشمان پُر فروغ و صدای زلال شان چشمه می شوند تا هی برای خودمان از این آب خنک و جان بخش بنوشیم و رویایی شویم.
چون آفتاب صبح گاهی بهاران خنده به لب دارند و برای متحقق کردن آزادی در ایران، ذوق می کنند؛ غوغا به پا کرده و انسان را به وجد می آورند.
چون ترنم باران بهاری تن آدمی را نوازش می کند و جانت را تازه می بخشد. زبان و گفتارشان چون بلوری زیبا و به نرمی حریری لطیف و زندگی بخش است و کارو تلاششان همانند صخره و فولاد، سخت و حیرت آفرین است.
- گویند رفیقانم از عشق بپرهیزم ؛ از عشق بپرهیزم پس با چه در آمیزم؟
کانونهای شورشی این پیشقراولان قهرمان آزادی و قلب پُر تپش و هسته های پُر قدرت ارتش آزادی بخش، همانند پلنگانی دلیر و نترس از لابلای صخره ها نمایان می شوند و شبانه به سوی ستاره ها به آسمان خیز بر می دارند. این عقابان بلند پرواز و تیز بین بر فراز قله های زندگی اوج می گیرند و چون ققنوس بر آتش زندگی بال می کوبند.
 در دامنه زیبای این پهن دشت پُر شقایق کنفرانس بزرگ جهانی، فعالین و نیروهای وسیع هوادار و پشتیبانان مقاومت، همانند غزالهای خوش خرام و زیبا با هر حرکت و جهشی هُری دل آدمی را می ریزند و خیز بر می دارند تا هر چه بیشتر این طبیعت کنفرانس را زیبا تر و پر بار تر کنند.
همزمان بر فراز این کنفرانس حیرت زا و جهانی، شورای ملی مقاومت چون آبشاران می غُرد و گیسوان بلند و سپیدش را آشفته می کند و بردامن این کوه و دشت می پاشاند. با مرغان خوش الحان هم نوا و بهترین نغمه هایشان را سر میدهند و دل انگیز ترین ترانه های زندگی را با آوازی زیبا و با حنجره ای طلایی، خوش می خوانند.
بر کاکل این سپاه عشق و آزادی رهبریتی پُر غرور و پُر امید، سینه ستبر کرده و حس زیبای همیشه جوان بودن را در دل همه، همانند گل همیشه بهار می کارد. عشق به کار و تعهد اختیار می کند و در جهت عملی کردن تعهدات خود و با عشق به آزادی و رهایی خلق در زنجیر، هر هیزم تری را به آتشی مشتعل و گرما بخش و امید آفرین تبدیل می کند و همگی را گرد گرمای آن جمع می نماید.
 از کوره راههای صعب العبور با هر تند پیچ و فراز و فرودی و با هر رنج و تلاشی به سلامت عبورت می دهد و به دامنه دشت پُر از لاله و شقایق و طراوت و زیبایی زندگی دعوتت می کند و تو را در پی باغ و بهاری پُر گل و شکوفه به تابستانی سرشار از میوه آزادی و برابری سوق میدهد.
مضافا در این کارزار غرور آفرین جهانی اینترنتی به چشم خود دیده وبه گوش خود شنیدیم که شب پرستان تباهی و ظلمت چه حکومت آخوندی و چه هم کیشان و هم خط های رژیم فاشیستی آخوندی چه سوز و گدازی کردند و چه سنگها که نیانداختند و چه دهان دریده گی های که نکردند. کاملا هویدا بود که تا کجا سوخته و آتش گرفته اند.
این کنفرانس غول پیکر جهانی یک تیر و چند نشان را دقیق زد، یکی اینکه ضربه محکمی بر ملاج رژیم پلید آخوندی فرود آورد که این مقاومت حمایت بین المللی دارد و همزمان قصد کرده تا قطعا توسط کانونهای شورشی و توده های به جان آمده، سرنگونش کند و دوم اینکه به شکل قدرتمند تمام هم کیشان و هم خط تان رژیم پلید خمینی و خامنه ای از کیهان رژیم گرفته تا ته مانده های سرنگون شده شاهی و همچنین دهان دریدگی حزب حکمتیست که از فرط افلاس سیاسی به همدلی شاه و شیخ زبان گشوده و اندکی معلوم الحال دیگر را برهنه کرد و در صف حکومت آخوندی نشان داده و ماهیت پلید شان را افشاء نمود.
از سویی دیگر اتحادی یگانه در بین ایرانیان سراسر جهان و حامیان بین المللی آنها بوجود آورد؛
و مهمتر از همه و بدون تردید همگی خواهان سرنگونی تام و تمام حکومت فاشیست دینی آخوندی بودند. نیز باید افزود که این سازماندهی قدرتمند و باشکوه که اساسا کار یک دولت با تمام امکانات می باشد را این چنین با شکوه برقرار کرد که خود پیام آور لیاقت و صلاحیت کنترل و پیشبرد حاکمیتی دمکراتیک را در فردای ایران آزاد پیام آور است.
پس کاملا قابل درک و فهم است که در جبهه مقاومت این همه نشاط و سر زندگی، پویای، شادابی، غرور و عشق به آزادی ایران پر می زند و بال پرواز دارد و در آن سوی، جبهه فاشیسم دینی با تمام دنب دنبالچه و نوچه هایشان خار و ذلیل، منقار کثیف می کنند وتا شاید چند صباحی چون زالو از خون توده های کارگر و زحمتکش بمکند.
این قانون تکامل و تاریخ است که نیروهای میرا خواهند مُرد و نیروهای بالنده به قول بابک خردمدین همانند گیاه دل سنگ را می شکافد و خود را به مَنظَرآفتاب می رساند.