سهیلا دشتی:‌ آنچه به خاک سپرده نمی‌شود پیام نوید شورشگر است


اعدام نوید افکاری به همان اندازه که قلبها را جریحه دار کرد، خشم برانگیخت، دلهای مادران را شکست، اشک به چشمها آورد و جهانی را تکان داد، قابل پیش بینی بود. چرا قابل پیش بینی؟ جواب ساده است.

رژیم ضدبشری ولایت فقیه برای حفظ قدرت حاضر به انجام شنیع ترین و ضدانسانی ترین کارهاست. کارهائی که در ذهن انسانهای معمول با همه عواطف و احساسات خوب و بد، نمی گنجد. ما انسانهای معمولی با مقیاس های معمول ذهن انسانی به وقایعی که در اطراف ما می گذرد نگاه می کنیم و با همان مقیاس‌ها آن‌ها را می سنجیم. تصور اینکه چگونه فردی که طناب به گردن نوید انداخته آزارمان می دهد، چگونه این فرد می تواند به خانه خود برود و در کنار اعضاء خانواده اش بنشیند، دستی بر سر و روی فرزندش بکشد و او را نوازش کند در حالیکه چند ساعت قبل از آن جان عزیزی را به فرمان شقی ترین فرد زمان حاضر گرفته است در ذهن ما نمی گنجد. در مقابل به ذهن درگیر این است که در فکر نوید چه می گذشته، چند ساعت قبل از آن به او دروغ گفته بودند و اینکه او قرار است به زندانی در تهران منتقل شود. در دقایق پایانی به چه می اندیشیده است و هزاران فکر دیگر!

ورای این احساسات انسانی و خشمی که در ماست واقعیت این است که هنوز این رژیم در حاکمیت است و بازهم اعدام می کند و بازهم شکنجه می کند. آخر بدون استفاده از زور و سرکوب نمی تواند به حکومت ننگین خود ادامه دهد.

فضای سیاسی ایران با اعدام ضدانسانی بسیار رادیکال‌تر شده است. مظلومیت او و حکم ظالمانه ای که صادر و اجرا شد نشانگر خصومت ولی فقیه نه با یک نفر بلکه با همه مردم است و مردم خوب این را می فهمند که تا ولی فقیه بر سرکار است، اعدام سرکوب و شکنجه ادامه دارد. شواهد نشان می دهد که حتی خود نوید از اینکه قرار است حکم اعدام اجرا شود، کمترین اطلاعی نداشته است. سئوالات بسیار زیادی از سوی دستگاه سرکوب (قضائیه) رژیم بدون پاسخ مانده است. چون هزاران سئوالی که در مورد اعدام تک تک زنداینان سیاسی وجود دارد. سی خرداد، قتل عام ۶۷، اعدامهای گسترده در طول زندگی مرگبار رژیم ضد بشری و گسترده جامعه جهانی در این مطلب با علم به اینکه اعدام نوید نقطه عطفی در تاریخ سیاسی ایران است، ذکر چند نکته ضروری است.

بعد از علنی شدن حکم اعدام نوید و احکام سنگین برادرانش رژیم سعی کرد با ایجاد سر و صدا تمرکز را از روی کارزار حمایت از نوید برای جلوگیری از اعدام او بر دارد. شاید برداشتن و حذف نقاشی های صورت دختران از روی جلد کتاب درسی ریاضی سوم دبستان یکی از شناخته شده ترین آنها باشد. این کار رژیم با همه گستردگی که در رسانه های مجازی و داخلی انعکاس پیدا کرد، چندان موفق نبود. از آنجا که سیستم سرکوب و دستگاه قضائی رژیم به دستور خامنه ای آتش به اختیار است، بودن یا نبودن نقاشی دختران بر جلد کتابهای درسی چه مشکلی را بر طرف می کند. درست مثل اینکه به کسی که تمام بدنش را سرطان فراگرفته قرص مسکن بدهند. شاید این ترفندها، مثل کمپین ورود زنان به استادیوم‌های ورزشی و یا مبارزه برای آزادی دوچرخه سواری می توانست چند صباحی عمر کند، اما در شرایط اجتماعی کاملا عوض شده. مشکل مردم ایران، مشکل قشر بسیار نازک مرفه فقط در شمال تهران نیست.

بدون هیج شک و شبهه ای مردم ایران به نکته رسیده اند که به جز سرنگونی تمامیت رژیم هیچ راهی برای بهبود اوضاع وجود ندارد. این را می توان در واکنش های رژیم برای فرونشاندن خشم مردم دید. طبق معمول توسل به دروغ و اینکه این اعدام بدون اطلاع دستگاه قضائی و شخص خامنه ای و روحانی انجام شده است، اولین راهکار رژیم برای فرار از این مخمصه است. راهکاری پر از تناقض و چندگونه گوئی!

خامنه ای با بسیج خود فروختگانی به اسم هنرپیشه و یا فعال سیاسی تصور این را دارد که می تواند این اعدام سیاسی را به مجازات ضد انسانی قصاص تبدیل کند. اینان با خفت هر چه بیشتر از این اعدام حمایت می کنند که نیازی به تکرار حرفهایشان نیست. گروهی دیگر از مخالف نمایان وابسته به ولی فقیه چون مهدی خزعلی، که با سناریوی چند ماه زندان و اعتصاب غذا و غش کردن فرمایشی در مقابل دوربین‌ها که می خواست خود را معترض نشان دهد و شناخته شده همگان است، علت اعدام را حمایت ترامپ از نوید افکاری اعلام می کند. خود این حرف ثابت می کند که پرونده کاملا سیاسی است و موضوع قتل یک کارمند نمایشی بیش نبوده است. از سوی دیگر باند مغلوب یا باقی مانده هائی از به اصطلاح خط اصلاح طلبان می خواهد با فرصت طلبی این داستان را به نفع خود تمام کند و زمینه را برای شرکت مردم در انتخابات آتی فراهم کند. شاخص این گروه تاجزاده است که قبای اصلاحات به هیچ عنوان به تنش برازنده نیست، شاخص شناخت این گروه موضع گیری آنان در قبال اعدامهای بیشمار دستگاه ولایت فقیه و قبل از همه قتل بیش از سی هزار زندانی سیاسی که بیش از ۹۰% آنان مجاهد بوده اند، می باشد. هیچکدام از اینان هنوز جرأت اینکه بگویند در کلیت مخالف حکم اعدام هستند را ندارند. اکثریت این موضع گیری‌ها محتوای مرثیه خوانی و عزاداری دارد و با این پیام‌ها می خواهند آبی بر آتش خشم مردم بریزند که گوئی اینان از خواب زمستانی چهل ساله بیدار شده اند و به ناگهان خبر اعدامی آنان را تکان می دهد. البته که باید از موضع گیری های علنی افراد شناخته شده استقبال کرد، به شرطی که این موضع گیری‌ها همسو با خواسته های مردم باشد. اما متأسفانه دیده می شود که محکومیت های از این دست رنگ و بوی فرصت طلبانه دارد.

جامعه جهانی و تعداد زیادی از سران کشورها و وزرای امور خارجه این اعدام را به شدت محکوم کرده اند. این اعدام حتی موضع‌گیری بایدن کاندیدای ریاست جمهوری آمریکا از حزب دمکرات را به دنبال داشت. سکوت خفت بار ظریف وزیر خارجه ولی فقیه و لغو سفرهای او به سه کشور بزرگ اروپائی انگلستان، فرانسه و آلمان بسیار بحث انگیزشده است. در همین ارتباط سایت مشرق وابسته به جناج ولی فقیه به سکوت وزارت خارجه رژیم تاخته است و نوشته است "که با اینکه چندین روز از توئیت بی ادبانه و مداخله جویانه وزیر خارجه هلند سپری شده، ولیکن وزارت امور خارجه به هیچ عنوان به این اقدام ضدایرانی واکنش نشان نداده است."
مردم ایران برای سرنگونی نظام عزم جزم کرده اند و هر‌آنکس که به هر عنوانی خواست کند کردن حرکتهای مردمی را داشته باشد بدون هیچ شک وتردیدی ادامه سناریوی مبارزه مدنی، حتی اگر خودش متوجه نباشد، ادامه عمر ننگین رژیم را در پی دارد.

مبارزه برای سرنگونی یک انتخاب نیست و یک الزام و تعهد ملی و میهنی است. این مبارزه برای انتقامجوئی کورکورانه نیست، برای رهائی خلقی از ستم‌ها و بیدادی است که بر مردم ما رفته. حال هر کس که بخواهد با رنگ و لعاب دیگری این مبارزه را خدشه دار کند در راستای ادامه سرکوب و شکنجه قدم بر داشته است با هر اسم و یا با هر حیله‌ای!

منتظر معجزه نیستیم و این وظیفه بر دوش مردم و مقاومت بر حق آنان است.
در تاریخ ۲۵۰۰ ساله ایران سیاوش‌ها و آرش‌ها، کم نبوده‌اند و این سرزمین با خون نویدها و مصطفی‌ها، ستارها، فاطمه مصباح‌ها، صباها و رحمان‌ها چون ققنوس سر از آتش بلند می کند و دود و دودمان ولی فقیه و همه مزدورانش را به آتش خواهید کشید.