محمد اقبال: شبی که آینده روشن شد


۷ مرداد سال ۶۰ در حالی که در محلی در تهران مخفی بودم، رادیوهای خارجی اخبار متفاوتی درباره مجاهدین می دادند.

اخبار اولیه قدری ابهام داشت . با این که روزنامه های عصر تهران اخبار ”ربوده شدن” یک هواپیما به پاریس را داده بودند اما هیچ اشاره ای به مسعود رجوی نشده بود. اما اخبار بعدی حاکی از این بود که مسعود رجوی هم در آن هواپیما بوده است. آن روزها و شب های سخت اعدام ها و دستگیری و شهادتها و مقاومت‌ها باعث می شد به همه چیز به دیده توطئه و تردید بنگری.
ساعت هشت شب با چند تن دیگر با دلهره پای اخبار تلویزیون رژیم نشسته بودیم که یکباره تصویر مسعود رجوی و در کنارش سرهنگ خلبان بهزاد معزی را در پاریس پخش کرد. هرگز آن لحظات را فراموش نمی کنم. در دلم گذشت که امشب تاریخ رقم خورد و آینده دیگر روشن است.
مسعود از چنگال دژخمیان رسته بود و من با درک و فهم آن روزگارم به بانی و طراح این پروژه که آن روز هیچ اطلاعی از ابعادش نداشتم، هزاربار آفرین گفتم و آن خلبان نازنین را ستودم. خوب یادم مانده بود که یکی دو هفته بعد از سرنگونی نظام سلطنتی او با هواپیمای اختصاصی شاه را با ”تغییر مسیر” از مراکش به ایران بازگردانده بود و آنچنان که در روزنامه‌های آن زمان درج است به محض رسیدن پایش به فرودگاه همراه با یارانش از جمله سروان اسکندریان عزیز سجده کرده و بر خاک میهن بوسه زده بود.
این ستودن را بارها در حضور دیگران و در حضور خود سرهنگ تکرار کردم. آن قدر متواضع بود که این کار سترگ را هرگز به خود نمی گرفت و همواره از ”مأموریت ناتمام” صحبت می کرد که ”وقتی مأموریتم تکمیل است که آن دو امانت را به تهران بازگردانم”
سه هفته پیش در آخرین نشست هفتگی که او هم شرکت داشت خبر درگذشت جانگداز مجاهد کبیر حمید اسدیان در جلسه اعلام شد، طبیعی بود که همه به هم بریزند و فضای سوگواری حاکم شود . اما سرهنگ مانند همیشه برشورید که غم و غصه و عزاداری و گریه نداریم.... سلاح مجاهد بر خاک افتاده را باید برداشت و جنگید...
من واقعا نمی دانم که هنگامی که او این سخنان را ایراد می کرد آیا می دانست که چند روز بعد در بیمارستان بستری خواهد شد و سه هفته بعد ما را ترک خواهد گفت؟ اما این را می دانم که او پیام خود را رساند: در رفتن من سوگواری نکنید، غم و غصه نداریم، سلاحم را برگیرید و بجنگید....
با تسلیت به عزیزترین عزیزان مردم ایران، مسعود و خواهر مریم، و خانواده سرهنگ و خانواده بزرگ مقاومت و مجاهدین، باشد که ”به قلمی و قدمی ولو به آهی” راه آن عزیز را پی بگیریم و در مسیر سرنگونی پلیدترین و دشمن ترین دشمنان مردم ایران با هر آنچه در توان داریم به پا خیزیم که پیامبر اکرم فرموده است: ”من رأی منکم منکرا فلیغیره بیده، فإن لم یستطع فبلسانه، فإن لم یستطع فبقلبه، وذلک أضعف الإیمان” هرکس از شما پلیدی ئی را ببیند باید برای تغییر آن با دست [سلاح] قیام کند و اگر نتوانست با زبانش [و قلمش] و اگر این را هم نتوانست با قلبش که البته این کمترین نشانه باور [به برقراری عدالت] است.
به پا خیزیم و مأموریت ناتمام سرهنگ معزی را به فرجام برسانیم.