سینا دشتی:‌ چرا مجاهدین


عام‌ترین توصیف جامعه فعلی ایران در حقیقت چیزی نیست جز این‌که ایران یک جامعهٔ کاملاً سیاسی است. مردم ایران فوق‌العاده سیاسی هستند.

سیاست به‌مثابه‌ی قدرت در زندگی روزمره بیانگر روشن عمیق درک ایدئولوژی در اجتماع هست. کسی بر حسب باورهای دینی به‌دنبال آخوندها راه نمی‌رود. منافع مشخص اقتصادی و سیاسی دارد. تا قبل از قیام‌های سال۹۶ و ۹۸ اثبات این ادعا نیاز به استفاده از برهان خلف داشت و ما از توصیف شدت اختناق و به تبع آن سرکوب، به اثبات وجود و توانمندی نیروی خواستار در تغییر می‌رسیدیم. بارها هم مقاومت ایران تصریح کرده بود که میزان اختناق رژیم اساساً به‌شدت تضاد بین خلق و ضدخلق بر می‌گردد. رژیم با اعدام و شکنجه و سرکوب بی‌حد و حصر سعی در کنترل نیروی اجتماعی شورشی دارد. تا به‌حال موفق بوده چون هنوز سرنگون نشده است، البته در این زمینه نتوانسته صدای مجاهدین خلق ایران و راه و رسم آنان را نابود کند.

بارها شنیده‌ایم که وقتی بحث به ایران و مجاهدین می‌رسد، برخی با استفهام خاصی می‌پرسند «چرا مجاهدین... ؟»، قسمت دوم سؤال معمولاً بار منفی دارد، چرا رفتند عراق؟ چرا انقلاب ایدئولوژیک؟ چرا با بقیه متحد نمی‌شوند؟ چرا دیگران را تحویل نمی‌گیرند؟ «چرا با مجاهدین همراه نیستم؟» و... .

این چراها معمولاً از موضع نداشتن و یا ناآگاهی نیست، فرد سؤال کننده در اکثر مواقع موضع مشخصی نسبت به جناحها یا حاشیه‌نشینهای رژیم و یا نسبت به افراد و اقطاب سیاسی مشخص دارد، تا این جای کار مهم نیست، جزء منطقی و طبیعی کار سیاسی در اپوزیسیون است، حالا به آن بیافزایید طولانی شدن مبارزه برای سرنگونی، سقوط اردوگاه شرق، بیافزایید بالا و پایین شدنهای منطقه از قبیل اشغال عراق توسط آمریکا و بمب باران ارتش آزادیبخش، بیافزایید فتنه‌ی خاتمی و داستان لیست سیاه که بیش از پانزده سال بر مشروعیت مقاومت چنگ انداخت و قفل و زنجیر نمود. البته «چرا مجاهدین. .». را از می‌توان از دیدگاه دیگری هم دید و آن را بررسی کرد. در این سؤال به‌طور ضمنی اعتراف به واقعیتی است که باید آن را بیشتر شکافت.

انتظاری که از اعمال، فعالیت‌ها و مبارزات سازمان مجاهدین خلق ایران و در هر زمینه‌ای که این سؤالات ایجاد شده، اساساً به این مقوله‌ی بنیادی بر می‌گردد که چرا مجاهدین هنوز موفق نشده‌اند که رژیم را سرنگون کنند؟! یعنی می‌توان گفت که این همان اعتراف کردن ضمنی به نقش محوری مجاهدین خلق هست، هم زمان تأکید داشتن به نقش مجاهدین به‌مثابه‌ی جانشینی واقعی و مردمی حکومت ملایان است.

ناظرین فوق این سؤال را در مقابل حزب توده و اکثریت و بچه شاه و این و آن محفل یا گروه به‌اصطلاح سیاسی که نمی‌گذارند!

هم‌چنین باید به دو محور اصلی تبلیغات شیطان‌سازی رژیم ولایت فقیه بر علیه مجاهدین خلق توجه کرد. وقتی به تحلیل و دقت در محتوای جنگ تبلیغی می‌پردازیم به‌روشنی، می‌شود دو محور اصلی یعنی اول تشکیل ارتش آزادیبخش و دوم انقلاب ایدئولوژیک را تشخیص داد.

چرا مجاهدین به عراق رفتند و چرا طلاق گرفتند، دو محور اصلی جنگ روانی علیه مجاهدین خلق است. دو خرق عادت تاریخی است. به‌سادگی می‌شود استدلال کرد که هیچ نیروی سیاسی تاریخ ایران قبل از مجاهدین به این قبیل اعمال دست نزده بود، به‌دلیل این‌که در موقعیت مجاهدین برای حل معضل تاریخی سرنگونی دیکتاتوری مذهبی قرار نداشت.

تاریخ سیاسی معاصر ایران از یک انقلاب نیمه پیروز مشروطه شروع می‌شود که تفوق نظامی اردوی انقلاب بر دربار محمد علیشاه در سپهر سیاسی نمایان نشد و مجاهدین مشروطه به‌سرعت ایزوله و از دایره قدرت سیاسی حذف شدند. جنبش گیلان و قیام شیخ محمد خیابانی و کلنل پسیان، به‌رغم شجاعت و صداقت رهبری‌شان اما نتوانستند خصلت سراسری بگیرند و در مقابله‌ی نظامی نابود شدند.

مصدق کبیر با منطق و زبان قانون به جنگ دربار و استعمار خارجی رفت و بر اثر کودتا از نخست‌وزیری برکنار شد.

در فقدان یک سازمان سیاسی منسجم و وفادار به مصدق مثل مجاهدین و یک نیروی نظامی فداکار مثل ارتش آزادیبخش، اتحاد منحوس دربار و ارتجاع مذهبی و آمریکا و انگلیس که کارشکنیهای حزب توده در مقابل مصدق هم کمک‌کار آنها بود، اولین و آخرین دولت ملی ایران را سرنگون کردند

با خط عوض کردن دیکتاتوری شاه در پروسه‌ی انقلاب سفید و ثبیت سرمایه‌داری وابسته به‌مثابه‌ی طبقه حاکم، فضای یک انقلاب روستایی از بین رفت. مبارزه واردن فاز دیگری شده بود و تنها بن‌بست شکنی سازمان چریک‌های فدایی خلق و سازمان مجاهدین خلق قود که فضای دیکتاتوری شاه را به چالش کشید. با انقلاب ۵۷ و سرباز کردن دمل تاریخی ارتجاع مذهبی با خصائل مادون فئودالی و رهبری ارتجاع در قالب خمینی پلید آزمون جدیدی در مقابل نیروهای سیاسی قرار گرفت. بزرگترین سازمان کمونیستی خاورمیانه در این طوفان سیاسی دوام نیاورد. تکلیف بقایای نهضت آزادی و جبهه ملی هم خیلی سریع یک‌سره و مشخص شد. چرا کسی از دستاوردهای این احزاب مجرب و استخوان دار سیاسی با طرح «چرا جبهه ملی... ؟ یت چرا حزب توده... و یا چرا فدایی ها...؟» سؤال نمی‌کند. مگر کم می‌دانستند؟ مگر تاریخ کمتری داشتند؟ مگر اهل مبارزه و فدا نبودند؟ مهم این نیست که چه جوابی به این سؤالها بدهیم، مهم این است که فرق بین این سؤالها و «چرا مجاهدین را... ؟» درک کنیم.

من اذعان می‌کنم که برای اولین بار از آقای مسعود رجوی در بحثهای بعد از قیام ۱۳۸۸ شنیدم که گفت خواستار هیچ مقام رسمی در فردای سرنگونی نیست و برای او مجاهد ماندن کفایت می‌کند که مجاهد بماند. هم‌چنین در همان که بود که ایشان در نشستی گفت که اگر ضرورت پیشبرد جنبش ایجاب کند، حتی انحلال سازمان هم ممکن است در دستور کار این سازمان قرار بگیرد. بودند برخی از مدعیان که می‌گفتند“ این کلام مسعود رجوی ناشی از عقب‌نشینی او در مقابل جنبش سبز است». اما در سالگرد شهادت اشرف و موسی از سیمای آزادی فیل نشست ایشان را در جمع انجمنهای دانشجویان مسلمان در اروپا تنها چند روز بعد از شهادت اشرف و موسی و یارانشان که در سال۱۳۶۰ انجام شده بود، پخش شد. همان پیام آشنا، همان تعهد مبارزاتی تمام‌عیار بدون چشمداشت، همان درخواست همیشگی که باید همه چیز را در طبق اخلاص گذاشته و بدون هیچ توقع دریافت مادی و مقام طلبی و... . مبارزه را ادامه داد.

حالا بگذارید به تکمیل «چرا مجاهدین...». برگردیم و می‌شود این عبارت را با این‌چنین توضیحاتی تکمیل کرد...
چرا مجاهدین خلق باقی ماندند؟
چرا مجاهدین خلق به‌مثابه‌ی سازمان نابود نشدند؟
چرا مجاهدین خلق از صحنه سیاسی حذف نشده و به حاشیه نرفتند؟
چرا مجاهدن خلق از همسر و فرزند و خانواده طلاق گرفتند؟
چرا مجاهدین و ارتش آزادیبخش به‌رغم خلع‌سلاح و بمباران و به‌زعم تبلیغات دشمن ضدبشر و هیأت همبستگی با ولایت فقیه، فاقد هر گونه اثر و تأثیر در ایران فعلی و آینده، چنان تهدیدی محسوب می‌شوند که ساختار دیپلماتیک رژیم برای انهدام آنها وارد تحمل ریسک حمل و تحویل بمب می‌شود و... . که اکنون در فردای احکام متقن و محکم دادگاه بلژیک ثابت شده که در تمامیت حکومت رژیم در این قضیه دخیل بوده‌اند؟
چرا مجاهدین با تحمل پانزده سال محاصره و شکنجه و کشتار در عراق، توانستند در هیأت یک سازمان و نه موجی از پناهندگان به آلبانی بیایند؟

از کسانی که می‌پرسند «چرا مجاهدین...». باید بپرسید اگر نگران رژیم و وضعیت در حال سقوط اش نیستند، از خودشان بپرسند «چگونه و چرا مجاهدین مانده‌اند و دیگران نه؟»

چرا مجاهدین خلق می‌توانند ر بیست و پنج دور همیاری برگزار کنند و میلیونها دلار کمک نقدی جمع‌آوری کنند؟

هیچ گروه و سازمانی در تاریخ این حکومت با این حد از آگاهی و جدیت با این رژیم درگیر نبوده است. این در گیری "بر سر همه چیز" خصلت تهاجمی تمام‌عیار دارد، حتی در لحظات دفاع تاکتیکی و بدون سلاح و دست خالی بودن مطلق در اشرف تحت محاصره و زندان ارتجاعی، استعماری لیبرتی، با بیا بیا گفتن، جنگندگی مافوق تصور از خود نشان داده که تابع تعادل‌قوای صحنه نبوده و مقهور شرایط نشده، بلکه با اتخاذ سیاستهای بسیار مسئولانه و هوشیارانه تهدیدات و سرکوب دشمن غدار را خنثی کرده و با تقدیم هزاران هزار شهید و اسیر کانون مبارزه را هدایت کرده است.

این مبارزه بزرگترین سرمایه‌ی مردم ایران و اردوگاه "بود" در نبرد با"نبود" مطلق است. جایگاه این مبارزه در تاریخ آینده ایران بسیار روشن خواهد بود. چه بسیار ملت هایی که در تاریخ مقهور و تسلیم شدند تا از نابودی فرار کنند، اما منهدم شدند و از آنان چیزی باقی نماند. اما مردمی که تسلیم نشدند، حتی اگر در مقاطعی شکست خوردند، در نهایت پیروز میدان باقی ماندند. حکم تاریخ در مورد کسانی که در این دوران سنگین مردم و میهن خود را در مقابل دشمن تنها گذاشته‌اند، بسیار سهمگین خواهد بود. کسانی که در همکاری مستقیم با وزارت اطلاعات و دیگر ارگانهای این رژیم ضدبشری علیه مجاهدین خلق، رهبران و اعضاء سازمان و مقاومت را مورد ترور فیزیکی و شخصیتی قرار داده و می‌دهند به‌مثابه‌ی پلیدترین عمله‌ی دیکتاتوری مورد لعن آیندگان خواهند بود. کافی است به نام برخی از کسانی که برعلیه مقاومت مشروع کشورشان به همکاری با وزارت اطلاعات هیتلر و موسولینی پرداختند، اشاره کنیم و سرنوشت خفت‌بار آنها را به مزدوران رژیم یادآور باشیم که مقاومت در مقابل یک حکومت انسان خوار که مرده را بدار می‌آویزد، معیار اصالت وجود انسان در دوران حکومت ضدبشری ولایت فقیه است. این را خواست مسعود و مریم رجوی تعیین نکرده است. این را از خودمان در نیآورده‌ایم. این قوانین سرسخت مبارزه برای آزادی و عدالت اجتماعی در ایران را ما وضع نکرده‌ایم. بلوغ سیاسی سپهر ایران، در زیر ابر سیاه اختناق شاید برای بعضی‌ها روشن نباشد، اما مبارزات مجاهدین خلق در این دروان بسیاری از معضلات و آفات سنگین جنبش‌های انقلابی معاصر را حل و فصل کرده است. بزرگترین دستاورد این جنبش در رهبری زنان انقلابی ذیصلاح در این سازمان خود را نشان می‌دهد. برکات تربیت این مجموعه‌ی بی‌نظیر از زنان مترقی، مدیر و مدبر در کادر شورای مرکزی مجاهدین خلق مژده‌ی حرکتی مداوم و بی‌وقفه به سمت یک هدف متعالی را می‌دهد. جنبشی که با بینه و دستآوردهایش تضمین جامعهٔ آزاد، با روابط انسانی را می‌دهد که از سختیها نمی‌هراسد و بر سر اصول سازش نمی‌کند. جنبشی که تغییر بنیادی را از خودش شروع می‌کند و سؤال اولیه‌اش همواره از پرداخت از خود شروع می‌شود. در زیر آفتاب این جنبش هست که باید پرسید چرا رژیم ایران آینده ندارد؟.