انقلاب ایران

بر شانه های هر نسلی وظیفه ای سنگینی می کند؛ استقرار دمکراسی در میهن بر عهدهٔ نسل مبارز امروز ایران می باشد. اگرچه مبارزه برای آزادی و دمکراسی در ایران از بیش از یک قرن پیش آغاز شده و تا کنون به طور متداوم ادامه داشته است، اما تا کنون مردم ایران نتوانسته اند به دمکراسی برسند. زمانیکه در ۷ اکتبر ۱۹۰۶ اولین جلسهٔ مجلس شورای ملی برگزار شد، همزمان کشورهای اجنبی، انگلیس و روسیه، به همراه دولت محلی دست به کار شده و تیشه به ریشهٔ آنچه که می توانست نطفهٔ دمکراسی در ایران باشد زدند. مدت زمان بسیار طولانی از آن زمان گذشته است، اما دمکراسی هرگز در ایران پا نگرفت. هنوز بار استقرار دمکراسی در ایران بر شانه های وطندوستان این سرزمین کهن سنگینی می کند. در طول بیش از یک قرن بارها مردم ایران به چند قدمی هدف والای دمکراسی رسیده بودند، اما هر بار بنا به دلایلی با شکست مواجه شدند. انقلاب ضدسلطنتی سال ۱۳۵۷ به نظر می رسید که فرصتی باشد برای آنکه ملت ایران به آرزوی دیرینه اش، که همان آزادی و دمکراسی می باشد، برسد. اما در آخرین مرحلهٔ آن انقلاب شکوهمند خمینی با زد و بند کشورهای اجنبی از راه رسید و پس از سرنگونی حکومت مستبد سلطنتی سیاه ترین نوع حکومت را در ایران مستقر کرد: جمهوری اسلامی، سلطنت مطلقهٔ ولایت فقیه.
انقلابی که با خواسته های دمکراتیک ملت ایران پاگرفته بود، پس از پیروزی مهر مذهبی بر آن زدند. در سالهای ۴۰ و ۵۰ خورشیدی، زمانیکه خواندن یک کتاب اشتباه می توانست باعث مرگ خوانندهٔ آن شود، جوانان وطن برای پرداختن به سیاست مجبور شدند اسلحه به دست بگیرند؛ با سرنگونی دیکتاتوری شاه مردم ایران عموماً فکر می کردند که می توان برای همیشه با اسلحه وداع نمود. اما در بر پاشنه ای دیگر چرخید.

خمینی پس از تنها چند هفته از سقوط شاه ارادهٔ ارتجاعی و خفقان آورش را دیکته می کرد. حرفهای خمینی در عین حال بسیار روشن وساده بودند: همه با هم می بایست به خودسری های لوس او و به قائدهٔ بی منطق و پوچ او تن بدهند، و یا اینکه موجب مجازات کشنده قرار بگیرند. در میان نیروهای سیاسی در آن دوران هر کدام شیوه ای برگزیدند؛ سازمان مجاهدین خلق مسالمت آمیزترین راه را برگزید. این سازمان، در آن مقطع تاریخی، می خواست تا هر چه بیشتر زمان و فضا برای ارائهٔ نظرات و سیاستش بدست بیاورد. الویت مجاهدین خلق در آن زمان جلوگیری از برخورد شاخ به شاخ با رژیم ”اسلامی“ بود. در طول آن مدت زمان، از ۲۲ بهمن ماه ۱۳۵۷ تا ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، چماقداران خمینی تا حد مرگ اعضاء و هوادران مجاهدین خلق را می زدند و از آنان بیش از پنجاه کشته و ده ها هزار زخمی برجای گذاشتند. زمانیکه مجاهدین خلق فرصت پیدا کردند تا در انتخابات نیمه دمکراتیک و دستکاری شدهٔ رژیم شرکت کنند، میلیون ها رأی بدست آوردند. تیراژ روزنامهٔ مجاهد، در حالیکه نیمه مخفی چاپ و پخش می شد به بیش از نیم میلیون می رسید، در حالیکه تیراژ روزنامه های دولتی از مرز چند ده هزار تجاوز نمی کرد. مجاهدین خلق با میلیشای جوان و پرشورش در میان حمله های وحشیانهٔ چماقداران رژیم آدمخوار آخوندی ایده های دمکراتیک و انتقادهایشان از رژیمی که از زمان به قدرت رسیدن در جهت خلاف خواسته های مترقی انقلاب حرکت می کرد را در برابر چشمان مشتاق جامعه قرار می دادند. در آن دوران تمامی تظاهراتی که سازمان مجاهدین خلق ترتیب می داد، با وجود خشونت عمال رژیم، مطلقاً مسالمت آمیز بودند. در تظاهراتی که مجاهدین خلق در فضای به غایت نامطلوب و به طور نیمه مخفی، در ۳۰ خرداد سال ۱۳۶۰، انجام دادند بیش از نیم میلیون نفر از مردم تهران شرکت کردند. پاسداران به دستور شخص خمینی بر روی مردم بی دفاع آتش گشودند و ده ها نفر از آنان را به خاک انداختند. در این روز تاریخی عمر سیاسی و مشروعیت مردمی رژیم آخوندی در ایران به پایان رسید. دورهٔ خشونت سنگین و لخت رژیم آدمخوار آخوندی آغاز شد.
رژیم خمینی به مردم ایران اعلام جنگ کرده بود. می بایست بین تسلیم بی قید و شرط و یا مقاومت یکی را برگزید. مجاهدین خلق مقاومت را برگزیدند. زمانیکه رژیم خونریز آخوندی بی مهابا هر شب صدها تن را به جوخه های تیرباران می سپرد، مجاهدین خلق ایران برای دفاع از خود و برای دفاع از حیثیت خلقشان سلاح بدست گرفتند. کم کم که مقاومت شکل می گرفت، احتیاج سازماندهی رزمندگان در دستور کار قرار می گرفت. به دلیل غلظت زیاد سرکوب در تهران گروه های مسلح به جنگلهای پردرخت شمال و کوه های بلند کردستان رفتند. در حالیکه رژیم ضدبشر بی توجه به تلفات جانی از هر دو طرف، تاخت وتاز می کرد، نیروهای رزمنده مجبور شدند از مرز به عراق، که در آن زمان با ایران در جنگ بود، عقب نشینی کنند تا برای مقابله با پاسداران جنایتکار سازماندهی کنند.
۳۰ خرداد ۱۳۶۶ ارتش آزادیبخش ملی ایران در مرز ایران و عراق پایه گذاری شد. قبل از آن اپوزیسیون ایرانی با دولت عراق، که پس از آغاز جنگ واقعاً برای خاتمهٔ آن تمایل نشان می داد، طرح صلح را به امضاء رسانده بود. سرانجام در روز ۲۸ تیر ۱۳۶۷، زمانیکه رژیم متوجه شد که ارتش آزادیبخش قادر است تا در تهران با او مقابله کند با اکراه آتش بس را پذیرفت.
در اولین ماه های سال ۲۰۰۳ میلادی زمانیکه احتمال حملهٔ نظامی ائتلاف غربی به عراق جدی می شد، نمانیدگان سازمان مجاهدین خلق به وضوح اعلام کرده بودند که در صورت وقوع جنگ آنها بی طرف خواهند ماند و این امر را مشخصاً به مسئولان این کشورها ابلاق کردند. آنها به روشنی و بار دیگر تأکید می کردند که حضورشان، با حفظ استقلال کامل، در عراق تنها به خاطر ادامهٔ جنگ با رژیم حاکم سرکوبگر در کشورشان ایران می باشد. پس از سقوط دولت عراق و طبق تقاضای رژیم آخوندی که قبلاً با اجنبی ها به توافق رسیده بود، جنگنده های کشورهای ائتلاف پایگاه های ارتش آزادیبخش ملی ایران را بمب باران کرده و ده ها تن از رزمندگان را به خاک انداختند. روزنامهٔ وال استریت در روز ۱۷ آوریل ۲۰۰۳ نوشت: «نیروهای امریکائی برای متقاعد ساختن رژیم ایران مبنی بر عدم دخالتش در عراق قرارگاه های اپوزیسیون ایران را بمب باران کردند».
در این عمل کشورهای غربی با اعمال یک سیاست کوتاه بینانه و انحرافی نشان دادند که در شناخت ماهیت رژیم ولایت فقیه در خَم یک کوچه اند. در حالیکه کشورهای ائتلاف، به خصوص انگلیس و امریکا، به تعهداتشان عمل کرده بودند رژیم بدخیم آخوندی ده ها هزار تن از عمالش، که در میانشان عراقیانی بسیاری بودند از سالها در ایران بسر می برده و برای روز مبادا دوره دیده بودند، را وارد عراق کرد. رژیم آخوندی دست به اشغال سینه خیز و مداوم عراق می زد. رژیم بنیادگرای حاکم بر ایران در لایه های جامعهٔ عراق و در بسیاری از عملیات تروریستی و در بالاترین سطوح نهادهای این کشور رخنه می کرد.
پس از بمب باران های سنگین، که به آن پاسخی نداده نشد، مسئولان ارتش آزادیبخش با نیروهای امریکائی توافق نامه امضاء کردند. اعضاء ارتش آزادیبخش خلع سلاح شده و در مهمترین پایگاهشان اشرف، که از یک بیابان خشک سال ۱۹۸۶ اکنون به یک شهر مدرن درآمده بود، تجمع کردند.
تقاضاهای مداوم و جنون آمیز رژیم آدمخوار آخوندی بر علیه مجاهدین خلق بر همه روشن است. نتیجهٔ سیاست دولتهای غربی، که به جای قرار گرفتن در کنار مردم ایران و مقاومت سازمانیافته و دمکراتیکش، در کنار رژیم بنیادگرای حاکم بر ایران جای گرفته اند جلوی چشم جهانیان است. پس از حملهٔ نظامی به عراق و سقوط صدام حسین، رژیم آخوندی توانست از زمینهٔ مناسب ایجاد شده استفاده کرده و بدون هیچ مانعی ایدئولوژی واپسگرانه و پاسدارانش را صادر کند. آخوندها بر موج جنگ شیعه و سنی، که بسیار مورد علاقهٔ غربی ها می باشد سوار شده و این ویروس در تمام خاورمیانه شیوع دادند. داعش، دقیقاً در سوریه و عراق دو کشوری که رژیم بنیادگرای حاکم بر ایران وسیعاً در آن حضور دارد، از این میکروب سر برآورد.
در روز سرنگونی حکومت مستبد سلطنتی در ایران، ۲۲ بهمن، آیا می توانیم امیدوار باشیم که ملت بزرگ ایران بار دیگر قادر خواهد بود که این دفتر تلخ کنونی را ورق بزند؟ با توجه به قلیان شورش در سراسر ایران و حتی در زندانهای مخوف رژیم ضدبشر، می بایست امیدوار بود که بهار دمکراسی در خاورمیانه به زودی و بار دگر در ایران زاده خواهد شد، به شرط اینکه دولتهای غربی دست از صدور «دمکراسی» بردارند. ما از این لطف آنها برای همیشه سپاسگزار خواهیم بود. گفته می شود: خوش به حال ملتی که احتیاج به قهرمان ندارد. من می گویم: وای به حال ملتی که احتیاج به قهرمان داشته باشد ولی از داشتن آن محروم باشد. سرزمین ما ایران پر از قهرمان است؛ نمی بینید؟
این مقاله در روز ۱۱ فوریه ۲۰۱۶در روزنامه ایتالیائی اُپینیونه به چاپ رسید.
http://www.opinione.it/esteri/2016/02/11/mohades_esteri-11-02.aspx