م. سروش: آنچه این لامذهبان با خاک ایران می کنند

با وطن این قوم وحشی کار دیوان می کنند
خانه آزادگی را جمله ویران می کنند

بر تن افتادگان شلّاق شرعی می زنند
صاحب حق را روانه سوی زندان می کنند

مال بیت المال چون ارث پدر بلعیده اند
بس ستم باهر صغیر و با یتیمان می کنند

بر خلایق سخت می گیرند و خود اما رها
ظلمها با جان و با ناموس انسان می کنند

بر سر منبر وفای عهد واجب کرده اند
در نهان و در خفا خود خلف پیمان می کنند

از محبّت بی نصیب و با عطوفت هم غریب
عاشقان را با شقاوت، تیرباران می کنند

عدل را در هر گذر جاری و ساری کرده اند
زین سبب اعدام در کوی و خیابان می کنند

قطع دست و پای را دستور شرعی می دهند
مؤمنین را از خدا هم رویگردان می کنند

از سگان هار خود قلّاده را وا کرده اند
در عوض آزادگان را جمله زندان می کنند

زشتی و فسق و ریا با نام اسلام عزیز
مسلمین را از خدا و حق گریزان می کنند

اینچنین چنگیز و اسکندر نکردند با وطن
آنچه این لامذهبان با خاک ایران می کنند

هم شکنجه هم تجاوز شد اساس کارشان
اینهمه این جانیان با نام قرآن می کنند

تیرگی در ذات جانهاشان پدیدار از ازل
زین سبب خورشید را، تکذیب و کتمان می کنند

شد جهانی تیره از ظلم و فساد این وحوش
ظلمها بر کافر و گبر و مسلمان می کنند

بهر اسلام عزیز و حفظ فقه و هم حدیث!
پاره پاره جان انسان بین چه آسان می کنند

آیه حق را به زیر لب تلاوت می کنند
لیک گاه ترجمه، تفسیر شیطان می کنند

طشت رسوایی ز بام افتاده است و غافلند
دست خونین را ز چشم خلق، پنهان می کنند

این زبان و این قلم قاصر ز شرح ماجراست
آنچه با یک ملّتی، این بیسوادان می کنند

ای مشیری روح تو شاد و زغم آزاد باد
اندکی گفتی از آنچه شب پرستان می کنند

*(هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا
آنچه این نامردمان با جان انسان می کنند)*