کاظم مصطفوی: من چه دارم؟

من چه دارم؟
جز «ماه»ی که می خرامد میان ابرها
و ستاره ای که تیزتر از هر الماسی
شب را می برد.

من چه دارم؟
جز اسبی از رویا
در بیشه زار خلوت صبح
که نعلهایش را در آبی خنک فرو می کند
و با یورتمه هایش
خواب گنجشکان را می آشوبد.

من چه دارم
جز آهویی که در برف می دود
و به جا پای خونین خود نگاه نمی کند

من چه دارم؟
جز کلمه ای که ارابه ای آتشین است
و منجنیقی سنگین را بردوش دارد
و می گذرد از پیچ و خم گذرگاهها
تا برساند مرا به آن قله
که خانه خورشید است.

من چه دارم
جز کلمه ای
که تو را می نویسد.