م. سروش: مهتاب نگاه تو

من از سایه روشنهای این شب
نمی ترسم
و از عقوبتی که در پشت ابرهای تیره
نهفته است

مهتاب نگاهت را به من بسپار
تا در پرتو انوار ماورائی اش
راهی که به کهکشان ختم می شود را
نظاره کنم
نه ستاره، نه ماه و نه خورشید
من آسمانم را در نگاه تو جستجو کرده ام
فراتر از ابرهای تیره و سنگین
راهی است که از ردّ دیدگان تو
رو به روشنای افق
منتهی خواهد شد
مهتاب نگاهت را به من بسپار
تا از دریچه روشن چشمانت
در امتداد این شب تیره و سرد
صبح را و سپیده را
 و تمامی زیبایی این زمین را
به تماشا بنشینم