جمشید پیمان: نومید نیستم، بد بین نیستم، دردمندم، دردمند!

 

نومید نیستم، بد بین نیستم، دردمندم، دردمند!
برای مقاومت سرفراز ایران و مظلومیت بی بدیلش!
برای مریم و مسعود و بی شمار چلیپائی که بر دوش می کشند!

کجای جهان زخمی نیست؟
کجای جهان از سونامی خون در امان است؟
کجای جهان شادی معنا دارد؟
کجای جهان دستی به مهربانی بسوی دستی دراز می شود؟
کجای جهان دلی برای عشق می تپد؟
می گویند ؛
اینهمه سیاه نبین،
عینکت را عوض کن،
رنگ های دیگری هم هستند!
می گویم؛
نه ضعفی در چشم من جاریست،
نه عیبی در عینکم جا دارد
شما پرده را کنار بزنید،
پرده را کنار بزنید و نشانم دهید:
نشانم دهید آن آبی روشن را،
آن خورشید فروزنده را،
آن جنگل های روینده را،
آن آب های زلال و بیکرانه را،
آن عشق را، مهر را، یک رنگی را، صفا را، مردمی را؟
نشانم دهید آنها را،
آنهمه زخمی مظلوم را،
دستم را در دست آنها بگذارید!
از کنار گود فریاد می زنند:
عینکت را عوض کن!
می گویم؛
ما عینک تازه نمی خواهیم، همدلی می خواهیم
ملامت نه، رفاقت می خواهیم!
دلسوزی نه، دلبندی می خواهیم!
گل ها می خندند، سروها می ایستند، جنگل ها می رویند
آب ها جاری می شوند، کشت زار ها برکت می یابند
جهان زیبا می شود، اگر؛
تماشاگران همراه شوند!