رحمان کریمی: دوستان پلید اهریمنان

 

 

خورشید بانان هنوز
به زندان ها بودند
که ماه عقربی را
به آسمان جاهلان
به معجزه آوردند.

دست دسیسه ها
در انفجار شور و شوق خلق
که هنوزشان نداده بودند
مجال فهم و فخامت اندیشگی
پیدا بود ، چنان پیدا
که پنداری نبود.

دیگر غبار پیش چشمان شان
چنان ضخیم شده است
که نمی بینند از هول باختگی
آنچه دیدنی ست.
درد و رنج و اشک و فریاد ملتی
دریای عصیان شده است
در تلاطمی غریب
در ساحل ایستاده اند و نمی بینند
طغیان امواج سرگردان خشم و فقر را.
آنان سرگردان آرزوهای حقیر خویشتن اند
و تصویر می کنند در غبار ، دریا را.

لوچ و پوچ و گیچ می بینند
دیروز و امروز و فردا را
پس به عبث مهندسی می کنند
بنای پوسیده ی کهن را.

در دور دست زمین سوخته
شاهزاده شبانه کازینوها
چپ های چپه شده در دره شیاطین
دموکرات های اتو کشیده بی « دمو»
غوغاگر همآوای اهریمنان شده اند.

باید غبارزُدا شد نه غبار اندود
تا از هیبت تب آلود پریشانی امروز
به خوشباوری های وهمناک
از چاهساری به چاهسار دیگر
سقوط « نفرمود »!

اگر من بَدَم
دوستان پلید اهریمنان
از هرچه بد،
بدتر.