حسین پویا: شیخ اکبر رفته به خواب سیدعلی!

 


رفت شیخ اکبر شبی تیره به خواب سیدعلی
بی خبر از حال و اوضاع خراب سیدعلی

از همان روزی که در استخر ناگه خفّه شد
بود روحش در پی رنج و عذاب سیدعلی

گرچه او خود کرد رهبر سیدعلی را با کلک
آخرش بود او پشیمان ز انتخاب سیدعلی

دشمنان سیدعلی را یک به یک مقتول کرد
در همان سالی که بود "عالیجناب"! سیدعلی

ناگهان یک روز هم سهم کبابش ته کشید
خود نبودش سهمی از نان و کباب سیدعلی

سیدعلی نارو زد و شد کوسه ممنوع الوجود
کوسه شد قربانی خانه خراب سیدعلی

شد حساب کوسه کلا با کرام الکاتبین
تا حساب خود جدا کرد از حساب سیدعلی

حال، روحش از جهنم آمده با التهاب
تا بریزد آب توی زختخواب سیدعلی

سیدعلی خوابیده بود و سخت خُرخُر می نمود
خود نشانی بود این از اضطراب سیدعلی

نعره هم میزد شبیه بوق کشتی در افق
گفت قمصور است زرتت ای جناب سیدعلی

خفه فرمودی مرا در توی استخر فرح
بر گلویم مانده آثار طناب سیدعلی

دید "عاقا" گاهگاهی دست و پا هم می زند
گفت آمد بر لب بام آفتاب سیدعلی

آمدم امشب به خوابت تا بگیرم انتقام
لیک می بینم تو را در منجلاب سیدعلی

رهبرش کردم خودم اما دیگه می بخشمش
من که در مجلس شدم بازاریاب سیدعلی

بازمیگردم جهنم، منتظر می شم بیاد
چونکه میدانم که بی ربطه جواب سیدعلی

۱۴ دیماه ۹۷