رحمان کریمی: صدای آزادی ایران

 

 صدای آزادی ایران

تمام تنم دل است و
دلم گرفته و خونین است
که کی دوباره در رسد
انقلاب دیگر خلق
نه چون ملا ربای پیشین.

چو مرغ سر بریده ام
در جست و خیز مرگ
پرم بر افکنند به مسلخ
اما، دوباره
همان مرغ پیر در پروازم.

چنین حالی گرفته مرا
به تبعید و زحیرت دیوانه ام
که چه سان هنوز مانده در میهن
به سازگاری بسی خاموشان.
این آفتاب کاذبی کز آسمان فقیه
برشمایان می تابد
چونان چشمان بریده مزدوران است
کور از برق چشمان اهورائیان
رهنورد.

مرا میان دو سنگ آسیاب
له و لورده کنید
آرد و خمیر کنید
از نان سوخته ام بلند خواهد شد
صدای آزادی، صدای آزادی ایران.

من به عشق فرشته و فرزندانمان
به عشق شمایان ای یاران
هنوز زنده ام برای دیدن
روز آزادی
ورنه مرا مرگ شیرین تر
از این روزگار دروغ و افتضاح.