به طور یقین قیام های مردم بپاخاسته در منطقه به بسیاری از جهات و تشابهات در روش مبارزاتی، الهام گرفته از مقاومت ایران است. الهامی از آن پایداری و استواری اشرفیان قهرمان و اکنون در زندان لیبرتی و نشآتی از خون های بناحق ریخته شده رزمندگان آزادی در دیار بیقراران است.
زیرا به یمن این پایداری و مقاومت، حتی با دستان خالی و بسته، مردم و نیروهای ضد بنیادگرا بویژه در عراق و سوریه به عینه دیدند که چگونه ”می توان و باید“ در مقابل بنیادگرایی و دیکتاتوری هار مذهبی که اکنون رژیم آخوندی منطقه ای را به یمن حمایت های مالی و لجستیک و گسیل گله وار مزدوران به آتش کشیده است، مقاومت کرد. این جوهره و بینه همان پیام پایداری آقای رجوی است که مقاومت و مردم ایران و قهرمانان ما در اشرف را به آن فراخواند. سخن از همان دیدگاه اصولی و مردمی است که می گوید، اگر اشرف و مقاومت ایران بیاستد، یقین جهانی نیز در مقابل هر نوع دیکتاتور و جریان ضد ارزش خواهد ایستاد.
قیام های مردم به جان آمده ای که ترجمان همان بکارگیری شیوه های مقاومت مردم ایران را به نمایش گذاشته اند، مردمی ستم زده و دیکتاتور زده در منطقه که با الهام و درک بنیادی از جوهره ی پایداری مقاومت ایران در مقابل زور و ستمگری و بیاد گرائی مذهبی، اکنون ارتجاع ولایت فقیه و دیکتاتورهای خون ریز و تمامیت خواه و ابواب جمعی آن را به چالشی تاریخی و تعین و تکلیف نهائی کشانده اند. این جوهر و بینه قیام مردم در سوریه و عراق علیه دیکتاتوری های بشار اسد و مالکی است.
واقعیت این است که خامنه ای در محاسبات استراتژیک اش علیه مردم و مجاهدین طبق همیشه اشتباه کرد. ولی فقیه طلسم شکسته و زهر خورده بر این باور بود که با پاک کردن صورت مسئله و دست زدن به جنایت در اشرف و زندان لیبرتی و با بمباران، ترور و گروگان گیری می تواند مسئله اصلی مردم ایران یعنی رسیدن به حاکمیت مردمی و آزادی را دور بزند. در حالیکه ما اکنون با نگاهی اجمالی به روند تحولات هم در ایران و هم در کل منطقه خاورمیانه می بینیم که نه تنها چنین نشد بلکه برعکس این چرخ های ولایت فقیه است که یکی پس از دیگری در حال پنچر شدن واز کار افتادن است.
مردم ایران و منطقه اکنون می بینند که آن خون های به ناحق ریخته شده در اشرف و زندان لیبرتی چگونه به ثمر نشسته است و تاثیرات مبارزاتی اش نه تنها در داخل میهن اسیرمان و در میان ایرانیان بجان آمده، در میان زندانیان سیاسی و مبارزین، بلکه در کل منطقه خاورمیانه چگونه به شکل گیری جبهه ی متحد ضد بنیادگرائی که خانم رجوی پایه گذار آن هستند، شتاب داده است. شتابی از مصر و لبنان و فلسطین تا سوریه و عراق و جای جای منطقه بحرانی و آشوب زده که با خود نیروهای سیاسی و قومی، اقلیت ها مذهبی و نیروهای ضد بنیادگرائی و سکولار را به جوش و خروش درآورده است.
مردم منطقه به درستی به این درک بنیادی رسیدند که باید در مقابل زور، در مقابل بنیادگرائی و تمامیت خواهی ارتجاعی ایستاد و حق و آزادی را گرفت. اگر در دوران زنده یاد دکتر مصدق، وی الهام بخش مبارزات ضد استعماری بود، اکنون این مجاهدین و مقاومت ایران هستند که در راس جنبش ضد بنیاد گرائی در کل در منطقه خاورمیانه قرار دارند. جنبشی مسلمان و دمکرات که قریب سی سال پیش و در نخستین گام با مرزبندی اصولی خود با ارتجاع مذهبی، مانیفست جدائی دین از دولت را مکتوب و امضاء نمود. سندی که مشابه آن و یا حتی چیزی نزدیک به آن تا به امروز از سوی هیچ جریان و فردی، با هر نوع رنگ و یا در زیر هرنوع علم و بیدقی در داخل ایران ویا در خارج و منطقه ارائه نشده است. سندی که در مبارزه با بینادگرائی مذهبی و تروریسم صادره از سوی آن، در نوع خود نمونه و مبین میزان دوری از هرنوع ارتجاع مذهبی است. حال نوع خامنه ای و یا نوع داعش و بوکوحرام آن باشد.
بهرحال در چنین بستر مبارزاتی و ضد دیکتاتوری است که اکنون ام القرای ”سلام عزیز“ و ولایت خامنه ای خاک ریز به خاک ریز در حال عقب نشینی است. شکست رژیم آخوندی در سوریه، حتی با بکارگیری هزاران هزار بسیجی و نیروی تروریستی قدس و حزب الشیطان تا عقب راندن سیاست های صدور انقلاب در کشور همسایه عراق و دست رد کشورهای مسلمان به ولی فقیه در تمامی زمینه ها، اکنون راه بدانجا برده است که دیکتاتوری خامنه ای بخش بزرگی از خاک ریزهای استراتژیک خود را در لبنان و سوریه از دست داده است و در عراق نیز زمان تعین و تکلیف آن فررسیده است.
روزنامه کیهان وابسته به باند ولی فقیه دراعترافی به قفل شدن وضعیت بحرانی رژیم در کشور همسایه، می نویسد: « ورود ایران به پرونده امنیتی عراق، تهران را درگیر مخمصه ای می کند که ضمن تحمل هزینه های فراوان، انتهای آن مشخص نیست، چنین مداخله ای توان نظامی ایران را مستهلک می کند و اتهام قدیمی و بی دلیل دخالت ایران در امور همسایگان را مدلل می گرداند».
همچنین برخلاف عربده کشی های ولی فقیه و گماشتگان اش در رسانه های حکومتی و رادیو تلویزیون های دولتی و یا نمایش های جمعه، با استناد به فاکت ها و تحلیل ها می توان به یقین گفت که لرزه و هراس اکنون سرتا پای نظام آخوندی را فراگرفته و در این زمینه نیز نه تنها به شقه در درون حاکمیت میان باند های درونی، بلکه به قفل شدن تداوم سیاست های گذشته نیز رسیده است. ولی فقیه طلسم شکسته در سخنان روز یکشنبه بتاریخ 1 تیر 1393 خطاب به باند رفسنجانی به گوشه ای از این شقه و شکاف اشاره کرد و گفت: « کسانی که حاضر نیستند برخورد خصمانه جبهه دشمن را ببینند، همانند کسانی هستند که چشم خود را به روی دشمن می بندند».
با چنین اوصافی می توان گفت که وضعیت اکنون به نقطه ای رسیده که رژیم در سایه ”بی پولی“ و ”وارفتگی نیروهایش“ و همچینین ”فشار مردم و مقاومت ایران در داخل کشور“ توان هرگونه مداخله ی مستقیمی را در تحولات کلی منطقه از دست داده است. این را خامنه ای در سخنان روزگذشته با جمله ”مخالفت با هرگونه مداخله در عراق“ به عیان اعتراف کرد. به یمن این تحولات سریع و شتابان است که اکنون به لحاظ منطقه ای خاک ریز های استراتژیک رژیم به پشت مرزهای ایران رسیده است. ایضا به لحاظ داخلی نیز خاک ریز ولایت فقیه در تهران و پشت دیوارهای بیت ”مقام معظم“ عقب نشینی کرده است. بینه ی این واقعیت ها را ما در سخنان و موضعگیری های رژیم بخوبی می بینیم. برای نمونه جا دارد تا به ”هارت و پورت های“ اخیر فرمانده سپاه سرکوب تهران از تمایل شدید برای ورود علنی به درگیری های سوریه و عراق ”درصورت صدور مجوز“ از سوی خامنه ای، اشاره کنیم. مجوزی که یقیننا در چنین مختصاتی و با توجه به وضعیت بغایت بحرانی رژیم – چه به لحاظ داخلی یا بین المللی -، چشم اندازی برای آن متصور نیست.
وی در این رابطه به سایت حکومتی دفاع پرس وابسته به سپاه پاسداران در تاریخ 3 تیر می گوید: « نیاز امروز جبهه مقاومت در حوزه عراق و سوریه پشتیبانی و حمایت است. اگر امروز بر این امر مجوزی صادر شود، همچنان گذشته آماده جانفشانی هستیم».
سخن آخر آنکه دسته های گازانبر این مجموعه داخلی و خارجی که اکنون بر گردن رژیم زهر خورده ولایت فقیه افتاده است در دست همین مقاومت مردمی، مجاهدین و مردم ایران است. پس از جام زهر اتمی، اکنون نوبت به جام زهرهای حقوق بشر و منطقه ای رسیده است.
3 تیر 1393