سینا دشتی:‌ سی خرداد، خط سرخ مقاومت

صبح در راه و یاد خرداد ١٣٦٠ بیدارم نگاه داشته، پر التهاب و پر دود و پر درد، فرهاد پرچمی که در دی ماه در مقابل جوخه ی تیرباران از جوهر انسانی خود دفاع کرد و امین همیشگی و وفادار به آزادی مردم ایران ماند، با من که نَفَر تحت مسئول بودم در خیابانهای مرکزی تهران بودیم و چه چیزها که ندیدیم،
از فردای بستن روزنامه های میزان و چند روزنامه ی دیگر تا اعلام تظاهرات بیست و پنج خرداد توسط جبهه ی ملی که پا نگرفت و تظاهرات مقطعی میلیشیا در نقاط مختلف، هر چه یاد می آید جولان دسته های مسلح کمیته و سپاه و چماقداران اکنون مسلح به سلاح گرم و جیپ های کمیته با بیسیم های ارتشی و هجوم به مردم و دستگیری و ارعاب و کنترل کردن معابر و میدانهای مرکزی تهران بود، از شهر های دیگر هم خبر ها همین بود، خمینی برای حذف کامل بنی صدر و آغاز کشتار بزرگ انقلابیون آزادیخواه ایران و جبران کردن اشتباه بزرگ شاه مبنی بر آزادی رهبر ان سازمان مجاهدین خلق از زندان، وارد صحنه شده بود و سرکوب مطلق و قهر عریان حکومتی را نشان میداد.

تصور اینکه در چنین فضای سنگین و نظامی، موفق به راه انداختن یک تظاهرات حتی چند صد نفره شد، کاملا از ذهن من به دور بود، اما شد، تظاهرات سی خرداد راه افتاد، از نقاط مختلف و عمدتا از خیابان طالقانی، نزدیک ساعت سه بعد از ظهر خیابانهای مرکزی تهران در تصرف مردم بود موج عظیم تظاهرات راه افتاده بود، برق و رعدی عظیم از آسمان بی ابر و تیره همه ی محاسبات خمینی را بر هم زد. او مجبور شد که دستور آتش مستقیم را از رادیو به سپاه بدهد! بارها فکر کرده ام که اگر مسلح بودیم و اگر قیام دستور عمل بود تا کجا و تا چند پیش میرفتیم؟ اما در واقع این سئوال «چپ روانه» معادل واقعی دستگاه «راست روانه ی» چند روز قبل بود که اکنون در برق یک تهاجم سیاسی دچار یک دستگاه ذهنی خود به خودی و عکس العملی شده بود! در عالم واقعیت، آنچه که بیشتر منطقی بود، تحلیل «غیر ممکن بودن» تظاهرات بود! مگر میشود؟ مگر امکان دارد؟ این ها، سئوالهای جدی بودند، اما رهبری سازمان مجاهدین، غیر ممکن «را» ممکن» کرده بود، تظاهرات سی خرداد با خصلت عمده و اصلی یک اعتراض مسالمت آمیز، علیرغم فضای ترور و خشونت حکومت ولایت فَقیه، نه تنها یک پایان تاریخی به مشروعیت سیاسی خمینی به عنوان رهبر انقلاب اسلامی و نَفَر اول جمهوری اسلامی حساب میشود بلکه نقطه ی پایان توهم رفرم از درون این نظام و مرز خدشه ناپذیر بین جنبش سرنگونی طلب دموکراتیک ایران و نیروهای است که در ته خط، چشم به دست ولایت فَقیه دوخته اند تا بخشی از حکومت را به دست آورند.
بدون سی خرداد مسالمت آمیز، گذار بن بست شکن به سمت تشکیل ارتش آزادیبخش ملی امکان نداشت. کما اینکه، توجیهات سیاسی هم کسانی که از مقاومت بریده و میخواهند پُز سوپر دیموقراطیة بدهند و هم دسته های درونی رژیم در نهایت به تخطئه و سرکوب «سی خرداد» راه برده و حضرات ماهیت مشترگ ارتجاعی خود را با چماقداران و آدم خواران و آزادی کشان آن روز ها را نشان میدهند.
بحران سیاسی ایران از آن روز تا بحال وجود یک حکومت نامشروع است که مثل دولت اشغالگر عمل میکند و برای شهروندان ایران هیچ حقوق مدنی قائل نیست. این حکومت در تعرض به جان و مال و حیثیت هیچ شهروندی، تردیدی بخود راه نمیدهد، اگر بیشتر دستگیر نکرده و إعدام نکرده این است که در دستگاه محاسبه ی روزمره، چرتکه انداخته که نفع و ضرر در این نقطه چه تعادلی دارد و تا چه حد تیغ سرکوب توان بریدن دارد؟
اکنون بعد از سی و پنج سال مبارزه ی بی امان و سکون ناپذیر مجاهدین با رژیم ولایت فقیه، بعد از طوفانهای بسیار مهیب سیاسی و نظامی که منطقه ی خاورمیانه را زیر و رو کرده، اکنون نبوغ سیاسی رهبری مجاهدین که در آن دوران درک دور اندیش و واقعگرایانه و انقلابی خود را به نمایش گذاشت، بیشتر روشن میشود! تمامی نیروهای سیاسی ایران در مقابل «سئوال» سی خرداد قرار میگیرند و بنَا به ماهیت خویش، به نتیجه گیری میرسند. از «سی خرداد» گریزی نیست!