قدرتهای خارجی هم چندان علاقهیی به حمایت از او نشان ندادند. انگار که پیدا کردن راهحل مناسبی برای جانشینکردن کلهپز با سگ، حداکثر توقعی بوده که از او میداشتهاند. آنها، اما، جستجوی «راهحل» از میان آخوندهای ارتجاعی تازه بهقدرترسیده را کنار نگذاشتند و هنگامی که آخوندک کممایهیی قد علم کرد بهعنوان «اصلاحطلب» خواستار قرار دادن جنبش مقاومت ایران در لیست سازمانهای تروریستی دولتهای غربی شد، خیلی زود با درخواستش موافقت کردند. بدین ترتیب بود که یک جنبش آزادیخواه که برای مصون ماندن از ستم غیرانسانی حاکم بر میهنش بهپناهجویی در غربت تن داده بود، مورد شدیدترین آزارها و محرومیتها قرار گرفت که پس از اشغال خاک عراق توسط نیروهای «ائتلاف» تا حد ارتکاب قتل و جنایت جنگی و جنایت علیه بشریت هم پیش رفت. شرح کامل و مفصل این ستمگریها و جنایتها که تا امروز هم ادامه یافته است، در خاطرة رزمندگان آزادیخواه و در بایگانی جنبش مقاومت ضبط شده است و نیاز به تکرار ندارد. آن چه شاید نیاز بهیادآوری داشته باشد، نقش ننگین و شرمآور دستگاهی است که ژنرال دوگل آن «چیزکی که سازمان ملل متحد نامیده میشود» خوانده بود و اخیراً یکی از ستارگان تابناک کهکشان ما، آقای طاهر بومدرا، در افشاگریهای ارزشمندش تمام گندیدگی و فساد درونیش را در معرض تماشای همگان قرار داد. دوستان اشرفی ما از شیادیها، عهدشکنیها، خیانتها، دروغگوییها و مشکلآفرینیهای «نماینده ویژة دبیرکل در عراق» با عنوان «تسهیلکنندة حل قضیه اشرف» خاطرات تلخ فراوانی دارند. مأموریت این «نمایندة ویژه» این بود که با وادار کردن ساکنان به کوچ اجباری به زندان تنگ، خرابه و بیآب و علفی که در معرض انواع آسیبپذیریها از جانب حکومت آخوندها قرار داشت، آنها را بهانتخاب «حیات خفیف خائنانه» از سر ناچاری مجبور کند. او در رویارویی با ارادة مقاومت اشرفیها شکست خورد و فضاحت و رسوایی کارفرمایانش را مضاعف کرد.
اما میل ترکیبی استعمار نو با دستگاه قرون وسطایی آخوندی هنوز پابرجاست. گویا بعد از شکست تمام کوششهایشان برای واداشتن اشرفیها به تسلیم، اخیراً به این نتیجه رسیدهاند که با حرکت از وفادارماندن به اصل ولایت فقیه میتوان به ضرورت اصلاح ظاهری طبق منطق انتخاب بین بد و بدتر رسید و از آن سکویی برای حذف هر نوع مرزبندی سیاسی با رژیم ساخت.
بدین ترتیب میتوان همة تکهپارههای «عصر طلایی امام» را ـ از آدمخوار و زمینخوار و کوه خوار تا اصحاب استحاله و تعدیل و رفرم و سبز و بنفش ـ یک جا جمع کرد و از آن یک آلترناتیو تقلبی خیالی ساخت و آن را «تنها ره رهایی» قلمداد کرد.
بگذارید حرفهایم را که با نقل قولی از مهندس بازرگان شروع کردم، با نقل قولی دیگری از او هم تمام کنم. آقای مهندس بازرگان در زمان حیات، در مصاحبهها، نوشتهها و گفتههایش بارها تصریح کرده بود که: آرزوی باران کرده بودیم اما سیل آمد! حالا من هم میخواهم به کهکشانیها، بهویژه به نسلهای جوانی که هر روز بیشتر به مقاومت میپیوندند بگویم که برانداختن حکومت دینی و برقراری آزادی و دموکراسی فقط یک تلاش و تعهد سیاسی نیست، یک انقلاب فرهنگی بهمعنای کامل و اصیل کلمه است و چه بسا سیل دگرگونساز و بنیانکنی را اقتضا کند. آیا آمادهایم که چنین سیل بنیانکنی را آرزو کنیم؟